قوم هود براى خود خانه ها و کاخهائى مى ساختند که گوئى براى همیشه در این دنیا زندگى خواهند کرد هود پیامبر (ص) در نتیجه اعلام رسالت خود به افراد قوم خود مى گویند که آیا شما بر روى هر مکان بلندى به بیهوده کارى و بدون نیاز برجى عظیم و برافراشته بنا مى کنید؟ و قلعه ها و کاخ هاى استوار و مجلل بر مى گیرید، که شاید جاودانه بمانید: «أ تبنون بکل ریع ءایة تعبثون* و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون؛ آيا بر هر تپه اى بنايى مى سازيد كه [در آن] دست به بيهوده كارى زنيد. و كاخهاى استوار مىگيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد.» (شعراء/ 128- 129)
هود به این اعتراض نمى کند که چرا شما داراى خانه هاى مناسبى هستید بلکه مى گوید شما آن چنان غرق دنیا شده اید و به تجمل پرستى و محکم کارى بی حساب در کاخها و قصرها پرداخته اید که سراى آخرت را به دست فراموشى سپرده اید، دنیا را نه به عنوان یک گذرگاه که به عنوان یک سراى همیشگى پنداشته اید، آرى چنین ساختمانهاى غفلت زا و غرور آفرین مسلما مذموم است.
البته این فقط مختص قوم هود نیست و اصولا انسان آرزومند زندگی جاوید است، اما بسیاری از ما طوری زندگی می کنیم که گوئی هیچ وقت نخواهیم مرد. در حدیثى از پیامبر اسلام (ص) مى خوانیم: که روزى از گذرگاهى مى گذشت چشمش به قبه و بارگاهى افتاد که مشرف بر جاده بود، پرسید: این چیست؟ یاران عرض کردند متعلق به یکى از انصار است، حضرت کمى توقف کرد صاحب آن فرا رسید و سلام کرد، پیامبر (ص) صورت از او گرداند... مرد انصارى این مطلب را با یاران خود در میان گذاشت و گفت: به خدا سوگند من نظر رسول الله را نسبت به خودم ناخوشایند مى بینم، نمى دانم درباره ی من چه اتفاقى افتاده و من چه کرده ام؟! گفتند: پیامبر (ص) آن ساختمان مجلل تو را دیده و ناراحت شده. مرد انصارى رفت و آن قبه و بارگاه را با خاک یکسان کرد، یک روز پیامبر (ص) آمد و آن را ندید، فرمود چه بر سر این ساختمان که اینجا بود آمد؟ جریان را عرض کردند: فرمود: «ان لکل بناء یبنى وبال على صاحبه یوم القیامة الا ما لا بد منه؛ هر بنائى در روز قیامت وبال صاحب آن است، مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است!»
خداوند در مقام بیان حال و وضعیت انسانها در روز قیامت و روزی که همه جمع خواهند شد، گزارش می دهد که بعضى از آنها شقى و بدبخت و مبتلا به عذاب جحیمند و بعضى سعادتمند و نیکبخت می باشند، و اتفاقا از زندگی جاوید و همیشگی آنها در بهشت یا جهنم سخن به میان می آورد تا بدانیم زندگی جاوید چیست و در چه صورت و شرایطی امکان پذیر می باشد. می فرماید که «فأما الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق* خلدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک إن ربک فعال لما یرید* و أما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ؛ اما کسانى که تیره بخت شدند، برایشان در آتش ضجه و ناله است. تا آسمان ها و زمین برپاست در آن ماندگار خواهند بود، مگر آن که پروردگار تو بخواهد، که بى تردید خداى تو هر چه را خواهد کننده است. و اما کسانى که نیکبخت شدند، تا آسمان ها و زمین برپاست جاودانه در بهشت خواهند بود، مگر آن که پروردگارت بخواهد، که این عطایى قطع ناشدنى است.» (هود/ 106 - 108)
نکته لطیفى که از آیه ی "و أما الذین سعدوا..." استفاده مى شود
کلمه ی "سعدوا" هم به صیغه مجهول قرائت شده و هم به صیغه معلوم، و قرائت دومى با لغت سازگارتر است، زیرا ماده ی "سعد" در استعمالات معروف، لازم استعمال شده، و واضح است که از فعل لازم صیغه مجهول ساخته نمى شود، ولیکن اگر کلمه مذکور را به قرائت اولى مجهول بخوانیم، آن گاه با در نظر داشتن اینکه در آیه قبلى قرینه اش یعنى کلمه ی "شقوا" به صیغه معلوم قرائت شده نکته لطیفى را افاده خواهد کرد، زیرا کلمه ی "شقوا" معنایش "به سوى شقاوت گرائیدند" و معناى: "سعدوا" به صیغه مجهول "توفیق سعادت یافتند" است و این دو نحو تعبیر، این معنا را مى رساند که سعادت و خیر از ناحیه خداست ولى شر و شقاوتى که گریبانگیر بشر مى شود به دست خود اوست. هم چنان که در آن آیه فرمود: «و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من أحد أبدا؛ اگر فضل و رحمت خدا بر شما نباشد احدى از شما ابدا پاک نمى شود.» (نور/ 21)
لزوم خلود بهشتیان در بهشت و عدم لزوم خلود دوزخیان در دوزخ
ماده ی "جذذ" به معناى قطع است و "عطاء غیر مجذوذ" به معناى عطاى قطع نشدنى است. و اینکه خداوند بهشت را عطایى قطع نشدنى شمرده با اینکه قبلا درباره خلود استثنایى زده بود خود بهترین شاهد است بر اینکه مقصود از استثناء مشیت اثبات بقاء اطلاق قدرت اوست، و مى خواهد بفهماند که با اینکه بهشت عطایى قطع نشدنى و نعمتى خالد است مع ذلک چنین نیست که اگر کسى داخل آن شود دیگر از خدا سلب قدرت شده و نتواند او را بیرون کند.
در این آیه نیز همه آن ابحاثى که در آیه قبلى بود جریان دارد، تنها آن وجوهى که در توجیه استثناء "إلا ما شاء ربک" مى گفت: "مستثناى این استثناء عبارت است از آن کسانى که اول داخل جهنم مى شوند و بعد خارج شده به بهشت مى روند" در اینجا جریان ندارد، زیرا این فرض درباره دوزخیان جایز و ممکن است، ولى نسبت به بهشتیان چنین فرضى ممکن نیست، چون کسى نیست که در آخرت اول داخل بهشت بشود بعدا از آنجا بیرون شده داخل جهنم گردد. آرى، این معنا ضرورى کتاب و سنت است که بهشت آخرت بهشت خلد است و کسى که جزایش بهشت باشد دیگر الى الأبد از آن بیرون نمى شود. آیات و روایات هم در این معنا آن قدر زیاد است که دیگر براى هیچ خردمندى جاى تردیدى در دلالتش بر این معنا نمى گذارد، هر چند دلالت کتاب بر اینکه پاره اى از کسانى که داخل جهنم مى شوند بیرون مى آیند به این پایه از ضرورت و وضوح نیست. در مجمع البیان در این مقام که دخول اهل طاعت در بهشت حتمى است و پس از دخول دیگر بیرون نمى شوند گفته است: چون امت اجماع دارد بر اینکه کسى که استحقاق ثواب داشته باشد باید به بهشت برود و کسى که داخل آن شد دیگر بیرون نمى شود.
این مساله، یعنى "وجوب داخل شدن اهل ثواب به بهشت" مبنى است بر یک قاعده عقلى مسلم، و آن این است که وفاى به عهد واجب است، ولى وفاى به وعید و تهدید واجب نیست، چون وعده، حقى را براى موعود له نسبت به آنچه که وعده بدان تعلق گرفته اثبات مى کند، و وفا نکردن به آن در حقیقت تضییع حق غیر و از مصادیق ظلم است، به خلاف وعید که حقى را جهت وعید کننده جعل مى کند، و صاحب حق واجب نیست که حق خود را استیفاء کند، بلکه براى او جایز است که از حق خود صرفنظر نموده و از آن عقوبت چشم بپوشد، هم چنان که مى تواند استیفاء کند.
خداى سبحان هم که به بندگان مطیع خود وعده بهشت داده باید ایشان را به بهشت ببرد تا حقى را که خودش براى آنان جعل کرده ایفاء کرده باشد، و اما وعیدى که به گنهکاران داده واجب نیست حتما عملى کند، چون حقى بود که براى خودش جعل کرده، هم چنان که مى تواند حق خود را استیفاء نماید همچنین مى تواند از آن صرفنظر کند. و اما مساله بیرون نشدن از بهشت بعد از دخول در آن، از مسائلى است که آیات و روایات بى شمار بر آن دلالت دارد. و اجماعى که صاحب مجمع البیان نقل کرده نیز برگشتش به همین آیات و روایات است، و دلیل جداگانه اى نیست، زیرا معنایش این است که اجماع کنندگان، از آیات و یا روایات و یا از عقل همه همین معنا را فهمیده اند، پس دلیل مساله کتاب و سنت و عقل است.
روایاتى در ذیل آیات شریفه مربوط به خلود در جنت و نار و استثناء "إلا ما شاء ربک" و نیز در همان کتاب آمده که ابن مردویه از جابر روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) آیه شریفه ی "فأما الذین شقوا، تا جمله إلا ما شاء ربک" را قرائت نمود و فرمود: اگر خداوند بخواهد عده اى از آنهایى را که جهنمى و بدبخت شده اند از جهنم بیرون بیاورد و به بهشت درآورد مى تواند. و در تفسیر برهان از کتاب زهد حسین بن سعید اهوازى و او به سند خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: از امام صادق (ع) از دوزخیان پرسش نمودم فرمود: ابوجعفر (ع) مى فرمود: جهنمیان از جهنم بیرون مى آیند و تا کنار چشمه اى که دم در بهشت است و نامش چشمه زندگى است مى آیند، و از آب آن چشمه بر آنان مى پاشند و در نتیجه مانند گیاه گوشتها و پوستها و موهایشان بر بدنشان روئیدن مى گیرد.
حسین بن سعید این روایت را از عمر بن ابان نیز از همان امام (ع) نقل کرده است، و مقصود از جهنمیان یک طایفه خاصى از ایشان است که همان گنهکاران از اهل توحیدند، و به وسیله شفاعت از آتش بیرون مى آیند، و همین عده اند که به آنان جهنمى گفته مى شود، نه عموم اهل آتش. و نیز در همان کتاب از همان راوى (حسین بن سعید) به سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت: من از حضرت ابى جعفر شنیدم که مى فرمود: مردمى از آتش بیرون مى آیند، در این هنگام شفاعت به دادشان مى رسد، چون مشمول شفاعت شدند آنان را به کنار نهرى مى برند که از پرورشگاه اهل بهشت بیرون مى آید، در آن نهر غسل مى کنند، و در نتیجه گوشت و خونشان دو باره روئیده مى شود و آثار سوختگى جهنم از بدنشان زدوده گشته، داخل بهشت مى شوند. اهل بهشت وقتى ایشان را مى بینند مى گویند جهنمى ها آمدند سپس تمامى این طایفه از خدا مى خواهند که این اسم را از آنان بردارد، خداوند هم این اسم را از ایشان برمى دارد. آن گاه فرمود: اى ابا بصیر دشمنان على در آتش مخلدند و شفاعت به ایشان نمى رسد.
نیز در تفسیر برهان از حسین بن سعید به سند خود از عمر بن ابان روایت کرده که گفت: من از عبد صالح، موسى بن جعفر (ع) شنیدم که مى فرمود: جهنمیان داخل آتش مى شوند به کیفر گناهانشان و بیرون مى آیند به عفو خدا. و نیز در همان کتاب از حسین بن سعید و او به سند خود از حمران روایت کرده که گفت: خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: آنها (اهل سنت) ما را مسخره مى کنند و به یکدیگر مى گویند تعجب نمى کنید از مردمى که معتقدند خداوند قومى را از جهنم بیرون مى آورد و با اولیاى خودش در بهشت قرارشان مى دهد؟ امام صادق (ع) فرمود: مگر نخوانده اند کلام خدا را که مى فرماید: «و من دونهما جنتان؛ و غير از آن دو [باغ] دو باغ [ديگر نيز] هست.» (الرحمن/ 62) مقصود از بیرون آمدن از آتش و رفتن در بهشت آتشى است غیر از جهنم و بهشتى است غیر از آن بهشت.
این عده که از آتش بیرون مى آیند، با اولیاى خدا همنشین نخواهند شد. آن گاه اضافه فرمود: آرى، به خدا سوگند میان اولیاى خدا و این عده از مردم منزلتى فاصله است، چیزى که هست من نمى توانم حرف بزنم (و از روى این اسرار پرده بردارم) آرى کار اینان از یک حلقه تنگ تر است، قائم (ع) هم که ظهور کند اول به این عده مى پردازد. اینکه فرمود: "قائم (ع) هم که ظهور کند اول به این عده مى پردازد" یعنى اینکه هنگامى که ظهور کند اول به کار این عده که اهل حق را استهزاء مى کنند مى پردازد و از آنان انتقام مى گیرد.
در تفسیر عیاشى از حمران از ابى جعفر (ع) روایت کرده که گفت من از آن جناب معناى آیه ی "خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک" را پرسش نمودم، فرمود: این آیه درباره آن عده اى است که از آتش بیرون مى آیند. و نیز در همان کتاب از ابى بصیر از ابى جعفر (ع) روایت کرده که در ذیل جمله ی "فمنهم شقی و سعید" فرموده: خداوند در آیه "و أما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ" در ذکر اهل آتش استثناء آورد، ولى آنچه که در ذکر اهل بهشت آورده استثناء نیست. امام (ع) مى خواهد اشاره بفرمایند به اینکه استثناء به مشیت، به قرینه اینکه به دنبالش در جمله ی "عطاء غیر مجذوذ" نعمت بهشت را نعمتى دائمى و غیر مقطوع معرفى کرده، به معناى استثناء اصطلاحى نیست و نمى خواهد بفرماید پاره اى از بهشت بیرون مى شوند، بلکه تنها و تنها مى خواهد اطلاق قدرت خدا را برساند (و بفهماند که با اینکه بهشت نعمتى است دائمى مع ذلک خداوند قدرت دارد که بهشتیان را از بهشت بیرون کند)
به خلاف استثناء در اهل آتش که به قرینه جمله بعدش " إن ربک فعال لما یرید" استثناء اصطلاحى است، چون جمله مذکور اشاره دارد به اینکه امر مذکور واقع شدنى است، و ما در سابق اشاره اى به اختلاف این دو معنا نمودیم. و در الدرالمنثور است که ابوالشیخ از سدى در ذیل جمله "فأما الذین شقوا..." روایت کرده که گفت: خداوند به مشیت این آیه را بعدا نسخ نموده و ناسخ آن را در مدینه نازل کرده و فرموده: «إن الذین کفروا و ظلموا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقا؛ كسانى كه كفر ورزيدند و ستم كردند خدا بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى هدايت كند.» (نساء/ 168) که یکسره امید اهل آتش را نسبت به نجات از آن ناامید نمود و خلود در آتش را براى آنان تثبیت کرد. و همچنین جمله ی "و أما الذین سعدوا..." که خداوند بعدا به مشیت خود این آیه را نسخ و ناسخ آن را در مدینه نازل نمود و فرمود: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات؛ به زودى كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند در باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درآوريم.» (نساء/ 157) تا آنجا که فرمود "ظلا ظلیلا" و خلود در بهشت را براى اهل آن تثبیت کرد.
رد سخن سیوطى در مورد منسوخ شدن دو آیه ی "فأما الذین شقوا"
اینکه سیوطى گمان کرده که این دو آیه به خاطر جمله ی "استثناء" دلالت بر انقطاع داشته و در نتیجه معتقد شده که دو آیه مذکور در روایت این دو آیه را نسخ کرده و عذاب را براى اهلش و بهشت را براى اهلش دائمى نموده صحیح نیست. علاوه، در اینجا اضافه مى کنیم که مساله نسخ در مثل عقاب و ثواب اخروى با هیچ عقل و نقلى منطبق نیست.
علاوه بر این، با صریح آیه دومى که راجع به اهل بهشت است سازگارى ندارد. از همه اینها گذشته خلود این دو فریق در بسیارى از آیات سوره هاى مکى از قبیل سوره انعام و اعراف و غیر آن دو نازل گشته (با همه اینها چگونه سیوطى مى تواند بگوید آیه مورد بحث دلالت بر انقطاع دارد؟) و نیز در همان کتاب آمده که ابن منذر از حسن از عمر روایت کرده که گفت: اگر اهل آتش سالهاى طولانى به عدد ریگهاى صحراى عالج در جهنم بمانند سرانجام روزى را خواهند داشت که از آن بیرون بیایند.
در همان کتاب آمده که اسحاق بن راهویه از ابى هریره روایت کرده که گفت: روزى خواهد آمد که دیگر احدى در جهنم نماند و همه از آن بیرون شوند. آن گاه این آیه را تلاوت کرد: "فأما الذین شقوا". و نیز در همان کتاب است که ابن منذر و ابوالشیخ از ابراهیم روایت کرده اند که گفته است: هیچ آیه اى در قرآن براى اهل آتش امیدوار کننده تر از این آیه نیست که مى فرماید: "خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک" آن گاه اضافه کرده که ابن مسعود گفته: بر دوزخ زمانى فرا رسد که درهایش بسته شود.
آنچه در این سه روایت آمده نقل کلام صحابه است که هیچگونه حجیتى ندارد، زیرا عقیده و گفتار ایشان بر دیگران حجت نیست، و به فرضى هم که بگویى این سه روایت موقوفه است (یعنى در حقیقت کلام، کلام رسول خدا (ص) است) مى گوییم: به خاطر اینکه مخالف قرآن است مطرود است، زیرا خداى تعالى درباره کفار صریحا فرموده: «و ما هم بخارجین من النار؛ و آنها هرگز از آتش خارج نمى شوند.» (بقره/ 167)
در تفسیر برهان از حسین بن سعید در کتاب زهد و او به سند خود از حمران روایت کرده که گفت: خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: شنیده ایم که روزى خواهد آمد که درهاى جهنم به هم مى خورند، فرمود: نه، به خدا سوگند جهنم جاى همیشگى است. عرض کردم: آخر در آیه شریفه "خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض" استثنایى آورده و فرموده: "إلا ما شاء ربک"؟ فرمود: این استثناء مربوط به بعضى از دوزخیان است که به طور موقت در آنجا عذاب مى بینند و بعدا بیرون مى آیند. روایات داله بر خلود کفار در دوزخ از طرق امامان اهل بیت (ع) بسیار زیاد است.