زمانه و دوران انوری ابیوردی
حجه الحق اوحد الدین محمدبن محمد انوری، از شاعران دانشور و سخن گستر ایرانی در سده ی ششم هجری است که به سرودن مدایح فصیح و غزل های شیوا و مقطعات پرمضمون، و غالبا انتقادی اجتماعی، نامبردار است و از ارکان شعر پارسی شمرده می شود. وی علوم ادبی و عقلی زمان خود خاصه حکمت، ریاضیات و نجوم را فرا گرفت و از جمله ی مدافعان ابن سینا در سده ی ششم هجری بوده است -روزگاری که شاعران آن مانند سنائی، سید حسن غزنوی و خاقانی تندترین حمله ها را به علوم عقلی می کردند و فلسفی را کمتر از فلسی می پنداشتند- و او حتی در قیاس مع الفارقی که کرده صریحا گفته است: «با شفای بوعلی شهنامه گو هرگز مباش!».
دوره ی حیات او معاصر با پادشاهی سنجر سلجوقی و استیلای غزان بر خراسان بوده و بیشتر آن را در مدح امیران و بزرگان و هجرت در بلاد مختلف به سر آورده است. در سال وفاتش چند گفته اند که ظاهرا سال 583 هـ.ق درست تر می نماید. انوری گذشته از علوم عقلی که صریحا به دانستن آن اعتراف می کند گفته اند: «شاعری دون شأن او بوده است»، مقصود از این عبارت ظاهرا تحقیر مقام شاعر نیست، بلکه مراد این است که کمترین کار او سرودن شعر بوده است. و احتمالا این معنی را از این بیت خود شاعر استنباط کرده اند که می گوید:
ضایع عمر من آن است که شعری گویم *** حاصل عمر تو آن است که شعری گویی
در علوم قرآنی بویژه تفسیر و حدیث نیز ید طولایی داشته است و مانند ناصر خسرو از آیات و احادیث به انواع گوناگون استفاده کرده است.
نمونه هایی از تأثیر قرآن در اشعار انوری
تکلف میان دو آزاده مرد *** بود ناپسندیده و سخت خام
بیا تا تکلف به یک سو نهیم *** نه از تو رکوع و نه از من قیام
به سنت کنیم اقتدا زین سپس *** سلام علیکم علیک السلام
اصل این ابیات تعریضی بر تکلف داشتن در برخورد با یکدیگر، و خود را به سختی انداختن است و اشاره ای به این آیه است: «و ما انا من المتکلفین؛ و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم و به خدا نسبت دهم» (ص/ 86) که پیامبر (ص) وجود خود را از تکلف دور دانسته است. و همچنین اقتباس است از آیه های «و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم؛ چون نزد تو آیند کسانی که به آیات ما ایمان آورده اند، با آنان بگوی، سلام بر شما باد» (انعام/ 54) و «نادوا اصحاب الجنة ان سلام علیکم؛ و بهشتیان را آواز دهند که سلام بر شما باد» (اعراف/ 46) و «قال سلام علیک سأستغفر لک ربی انه کان بی حفیا؛ (ابراهیم پدرش آزر را) گفت: سلام بر تو، بزودی از پروردگار خویش برای تو آمرزش خواهم که او به من مهربان است. (مریم/ 47).
نکنم خواجه را به شعر هجا *** لیک برخوانم آیتی ز نبی
ان قارون کان من موسی *** خواجه آن است کاید از پی فی
یعنی حرف فاء در (فبغی علیهم) که اشاره و اقتباس است از آیه ی 76سوره ی قصص: «ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم و آتیناه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنؤ بالعصبه اولی القوة اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین» = بیگمان قارون از قوم موسی بود، پس بر آنها ستم کرد و ما او را گنج هایی دادیم که (حمل) کلیدهای آن (حتی) بر گروهی که خداوندان زور و نیرو بودند گران بود، آنگاه قوم او به وی گفتند که بر (نعمت) مناز که خدا به (نعمت) شادی و نازکنان را دوست ندارد.
خوان خواجه کعبه است و نان او بیت الحرام *** نیک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسی؟
بر نبشته بر کنار نان او خطی سیاه *** لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس
که اقتباس است از کریمه ی «و تحمل (ای الانعام) اثقالکم الی بلد لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس ان ربکم لرؤوف رحیم» (نحل، آیه ی 7)، یعنی: و (آن چهار پایان) بارهای گران شما را به سوی شهر بر می دارند (و حمل می کنند) که شما جز با مشقت تن ها بدان نمی توانستید رسید. بیگمان پروردگار شما مهربان بخشاینده است.
سفر مربی مرد است و آستانه ی جاه *** سفر خزانه ی مال است و اوستاد هنر
به شهر خویش درون بی خطر بود مردم *** به کان خویش درون بی بها بود گوهر
به جرم خاک و فلک در نگاه باید کرد *** که این کجاست ز آرام و آن کجا ز سفر
درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای *** نه جور اره کشیدی و نه جفای تبر
که در سرودن این قطعه از آیه های «قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل» (روم، آیه ی 42) یعنی: «بگو در زمین بگردید سپس بنگرید که سرانجام کسانی که از پیش بودند چگونه بود.» و نیز «او لم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم» (روم، آیه ی 9) یعنی: «آیا در زمین نمی گردند تا ببینند که سرانجام کسانی که پیش از ایشان بودند چگونه بود؟» و از حدیث «سافروا تغنموا » یعنی: «سفر کنید غنیمت بیابید» (همچنین غافر،آیه ی 83؛ نحل، آیه ی 36؛ سبا،آیه ی 18) و نیز از ابیات زیر که به حضرت امیر مؤمنان منسوب است متأثر است:
تغرب عن الاوطان فی طلب العلی *** و سافر ففی الاسفار خمس فوائد
تفرج هم و اکتساب معیشه *** و علم و آداب و صحبة ماجد
فان قیل فی الاسفار ذل و محنة *** و قطع فیا فی و احتمال الشداید
فموت الفتی خیر له م مقامه *** بدار هوان بین واش و حاسد
یعنی: از وطن ها دوری گزینید در جست و جوی بلندی و سفر کنید که در سفرها پنج فایده باشد: زایل شدن غم، و به دست آمدن روزی، و فراگیری دانش، و فرهنگ ها، و همنشینی با بزرگان. و اگر گویند که در سفرها خواری و دردمندی باشد و پیمودن بیابان ها و بر تافتن سختی ها، (در جواب بگویید) که در سفر مردن مرد بهتر از ماندن او در خانه و خواری میان سخن چینان و حسودان است.
اگر محول حال جهانیان نه قضاست *** چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست
بلی قضاست به هر نیک و بد عنان کش خلق *** بدان دلیل که تدبیرهای جمله خطاست
هزار نقش برآرد زمانه و نبود *** یکی چنانکه در آیینه ی تصور ماست
کسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد *** که نقش بند حوادث ورای چون و چراست...
به دست ما چو از این حل و عقد چیزی نیست *** به عیش ناخوش و خوش گر رضا دهیم رواست
که تلمیح است به آیات «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون» (انفال، 8/آیه ی 24)؛ و «تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر» (ملک، 67/ آیه ی 1)؛ و «تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر» (آل عمران، آیه ی 26)، و همین طور احادیث بسیار.
برترین مایه مرد را عقل است *** بهترین پایه مرد را تقویست
بر جمادات فضل آدمیان *** هیچ بیرون از این دو معنی نیست
چون از این هر دو، مرد خالی ماند *** آدمی و بهیمه هر دو یکیست
کافران را که آدمی نسب اند *** نص «بل هم اضل» از این معنیست
(دیوان، 2/568، مدرس)
که اقتباس است از «اول ما خلق الله العقل» ( فیض، الوافی، 1/ 17ـ19)، و «ان اکرمکم عند الله اتقایکم» (حجرات، 49/آیهی 13)، و «... اولئک کالانعام بل هم اضل...» (اعراف، 7/ آیه ی 179).
روزی پسری با پدر خویش چنین گفت *** کان مردک بازاری از آن زرق چه جوید؟
گفتا چه تفحص کنی احوال گروهی *** کز گند طمعشان سگ صیاد نبوید
بازار یکی مزرعه ی تخم فساد است *** زآن تخم در آن خاک چه گویی که چه روید
عاقل به چنان طایفه ی دون نگراید *** مردم به سوی مزبله و جیفه نپوید
امید مکن راستی از پشت بنفشه *** تا روی تو چون لاله به خونابه نشوید
قولی نبود راست تر از قول شهادت *** ز آن در همه بازار یکی راست نگوید
این ابیات تلمیح لطیفی است به حدیث معروف:«شر البلدان اسواقها» (سیوطی، 2/64ـ 65)
ــ بدترین بخش شهرها بازارهای آنهاست.«شر المجالس الاسواق و الطرق، و خیر المجالس المساجد، فان لم تجلس فی المسجد فلزم بیتک»
ــ بدترین نشستگاهها بازارها و راههای (عمومی) است و بهترین نشستگاهها مساجد است پس اگر در مسجد نمی نشینی، در خانه ی خود بنشین.
ــ ایاکم و الاسواق فانها محاضر الشیاطین: بر حذر باشید از بازارها که بازارها حضورگاه شیاطین است.