شیعه همواره، سخت کوشان در مهر امامان اهل بیت را محترم مى شناخته و پایگاه آنان را والا مى داند. و به همان اندازه که خداى سبحان و پیغمبرش، این گونه افراد را بزرگ شمرده اند، بزرگ مى شمرد. به این ویژگى بیفزاى، آنچه را که شیعه در خصوص سید دیده و شنیده است، که پیشوایان راستین (ع) چگونه وى را گرامى شمرده و منزلت بخشیده و به خویشتن نزدیک دانسته اند و از کوشش قابل ستایشى که او در بزرگداشت یا در جانبدارى از این خاندان، نشان داده است وسعیى که در نشر فضائل و تظاهر به دوستى آنان کرده است و سخن پردازیهاى بسیارى که در مدح آنان نموده است، تقدیر فرموده اند. با آنکه سید، صله هائى را که در برابر این زرفین هاى زرین به وى داده اند رد کرده است، زیرا آنچه از این امور از او به ظهور مى پیوست، جز براى خدا و اداء اجر رسالت و پیوند با پیغمبر (ص) نبوده و در تمام این موارد، با پدر و مادر ناصبى خارجى خویش نیز، به ستیز برخاسته است.
پس او با در اختیار داشتن این همه آثار نیک و برون آمدن از این مظهر پاک (با آن زادگاه ناپاکى که داشته است) معجزه روزگار خود بوده و شیعه دیروز و امروز بزرگداشت وى و فروتنى در برابر عظمت او را از واجبات دینى خود دانسته و مى داند. «ابن عبد ربه» در صفحه 289 جلد 2 «عقد الفرید» گفته است: «سید حمیرى سرآمد شیعه است و نمونه اى از بزرگداشت شیعه از او، این بود که در مسجد کوفه برایش مسند انداخته بودند.»
در حدیث «شیخ طایفه»، چنین است: که «جعفر بن عفان طائى» به سید گفت: «تو سرآمدى و ما، دنباله رو.» و چنین کارى از شیعه تازگى ندارد، پس از آنکه امام صادق (ع) سید را منزلت بخشیده، و دلائلى از امامت، مانند حدیث انقلاب شراب به شیر و داستان قبر و باز شدن زبان سید در هنگام بیمارى و غیر آن، به وى ارائه داده اند که کرامتى جاوید براى سید به جا گذاشته و تاریخ آن را ضبط کرده است. و حدیث مستفیض، گویاى ترحم و دعاء امام به وى و تشکر از کوششهاى اوست. این سخن امام نیز به شیعه رسیده است که به نکوهش گر سید فرمود: «اگر گامى از او بلغزد، قدم دیگرش برجاست.» و سید را به بهشت نیز بشارت داده اند. و امام (ع) خواهان خواندن شعر او بود و بدان اعتنا داشت. و «فضیل بن رسان» و «ابوهارون مکفوف» و خود سید، براى حضرت صادق (ع) شعر خوانده اند.
«ابوالفرج» از «على بن اسماعیل تمیمى» و او از پدرش روایت کرده است که گفت: در خدمت ابى عبدالله جعفر بن محمد (ع) بودم که دربان امام براى سید اجازه ورود خواست و حضرت دستور داد که او را در آورد. پس خانواده اش را در پشت پرده نشاند و سید داخل شد و سلام کرد و نشست، امام درخواست خواندن شعر کرد و سید این سروده خود را خواند:
أمرر على جدث الحسی *** ن فقل لأعظمه الزکیه
یا أعظما لا زلت من *** وطفاء ساکبة رویه
فإذا مررت بقبره *** فأطل به وقف المطیه
و ابک المطهر للمطه *** ر و المطهرة النقیه
کبکاء معولة أتت *** یوما لواحدها المنیه
ترجمه: «بر قبر حسین (ع) بگذر و به استخوانهاى پاکش بگو: اى استخوانها: پیوسته باران (رحمت) بر شما روان و ریزان باد. چون به قبر حسین (ع) بگذرى، چون شتر زانو بزن و درنگ کن. و بر آن پاک نهادى که فرزند پاکمرد و پاکزنى پیراسته است. چون مادر مهربانى که بر مرگ فرزندى از فرزندان خود مى گرید، گریه کن.»
راوى گفت: دیدم اشک از دیده جعفر بن محمد (ع) بر گونه اش ریخت و صداى گریه و شیون از خانه اش برخاست تا آنکه امام فرمود: «بس کن» و سید بس کرد. و من (راوى) چون به خانه آمدم داستان را براى پدرم بازگو کردم: گفت: واى بر این مرد کیسانى که مى گوید:
فإذا مررت بقبره *** فأطل به وقف المطیه
گفتم: «اى پدر! چنین کسى چه خواهد کرد؟» گفت: «آیا آه از نهاد بر نمى آرد، آیا خود را نمى کشد. اى مادرش به عزایش بنشیند.» این قصیده را، ابوهارون مکفوف نیز براى امام صادق (ع) خوانده است، شیخ ما «ابن قولویه» در صفحه 33 و 44 کتاب «الکامل» از ابى هارون روایت کرده است که ابوعبدالله (ع) فرمود: «اى ابا هارون! درباره حسین برایم شعر بخوان.» من خواندم و او گریست. سپس فرمود: «همانطور که خودتان مى خوانید بخوان.» یعنى با سوز. من خواندم:
أمرر على جدث الحسی *** ن فقل لأعظمه الزکیه
«بر گور حسین بگذر و به استخوانهاى پاکش بگو...»
آنگاه فرمود: «باز هم بخوان.» قصیده دیگرى خواندم. در روایت دیگرى است که این شعر را خواندم:
یا مریم قومی اندبی مولاک *** و على الحسین فأسعدی ببکاک
«اى مریم! برخیز و بر مولایت زارى کن و حسین را به گریه یارى ده.»
امام گریست و از پشت پرده، بانگ شیون شنیدم (الحدیث). شیخ ما صدوق نیز این روایت را در «ثواب الاعمال» آورده است. رؤیاهاى صادقه اى هم هست که حکایت از تقرب سید در پیشگاه پیغمبر بزرگ (ص) مى کند. و ابوالفرج از ابراهیم بن هاشم عبدى، روایت کرده است که وى گفت: پیغمبر را در خواب دیدم که در خدمتش سید شاعر چنین مى خواند:
أجد بآل فاطمة البکور *** فدمع العین منهمر غزیر
سید قصیده را تا آخر خواند و پیغمبر همچنان گوش داد. ابراهیم گفت: «من این حدیث را، براى مردى که سرزمین طوس، ما را در کنار قبر على بن موسى الرضا (ع) گرد آورده بود، بازگو کردم. و آن مرد به من گفت: من در شک بودم، شبى پیغمبر را در خواب دیدم و مردى در محضرش مى خواند: "اجد بآل فاطمة البکور" تا آخر قصیده. از خواب، بیدار شدم و محبت اعتقادى من به على بن ابى طالب (ع) سخت در دلم راسخ شد.»
این خواب، کرامتى براى سید است، که بلندى مرتبه و حسن عقیده و خلوص نیت و سلامت مذهب و پاکى نهاد و پا بر جائى او را نشان مى دهد. و چون بزرگان قوم، نیازمندى عموم را به پرداختن تاریخ شخصیتهاى گذشته و آینده اى چون سید، احساس کردند، گروهى از آنان به تألیفات جداگانه اى در اخبار و اشعار سید پرداختند که از آن جمله اند:
1- ابواحمد عبدالعزیز جلودى ازدى بصرى درگذشته به سال 302 ه.
2- شیخ صالح بن محمد صراى شیخ ابى حسن جندى.
3- ابوبکر محمد بن یحیى کاتب صولى درگذشته به سال 335 ه.
4- ابوبشیر احمد بن ابراهیم عمى بصرى. شیخ الطایفه در صفحه 30 فهرستش کتاب «اخبار السید و شعره» او را یاد کرده است و در صفحه 226 جلد 2 «معجم الادباء» نیز کتاب اخبارالسید آمده و از صفحه 70 رجال نجاشى و هم «معالم العلماء» برمى آید که ابوبشیر کتابى را در اخبار سید و کتاب دیگرى را درباره شعر او تألیف کرده است.
5- ابو عبدالله احمد بن عبدالواحد معروف به ابن عبدون شیخ نجاشى.
6- ابو عبدالله محمد بن عمران مرزبانى درگذشته به سال 378 ه که او را کتابى به نام اخبارالسید است و ما به برخى از اجزاء آن واقف آمدیم و این کتاب خود جزئى از کتاب «اخبارالشعراء» است که گزارش شعراء مشهور سخن پرداز را، در ده هزار برگ آنچنانکه در فهرست ابن ندیم آمده فراهم آورده است.
7- ابو عبدالله احمد بن محمد بن عیاش جوهرى درگذشته به سال 401 ه.
8- اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان نخعى.
9- خاورشناس فرانسوى [بربیه دى مینار]، اخبار سید را در 100 صفحه فراهم آورده که در پاریس چاپ شده است.
سید، در صف مقدم سخن پردازان خوب و یکى از سه تن شاعرى است که آنها را در شمار پرشعرترین شاعران جاهلیت و اسلام آورده اند و آن سه: سید و بشار و ابوالعتاهیه اند، ابوالفرج گفته است: «کسى را نمى شناسم که بر تحصیل تمام اشعار یکى از این سه تن، توانا بوده باشد.» و مرزبانى گفته است: «شنیده نشده است که کسى غیر از سید، شعر خوب و بسیار گفته باشد.» و از «عبدالله بن اسحاق هاشمى» آورده است که گفت: «دو هزار قصیده از سید فراهم آوردم و پنداشتم دیگر قصیده اى باقى نمانده است. اما همواره کسانى را مى دیدم که از او اشعارى مى خواندند که من نداشتم، آنها را نیز مى نوشتم تا سرانجام به تنگ آمدم و از نوشتن دست کشیدم.» و نیز گفته است: از ابوعبیده پرسیدند: «در طبقه مولدین، شاعرتر از همه کیست؟» گفت: «سید و بشار.» و از حسین بن ضحاک نقل کرده است که گفت: مروان بن ابى حفصه، پس از مرگ سید با من به گفتگو درباره او پرداخت. من شعر سید و بشار را بیش از همه مردم از حفظ داشتم. قصیده مذهبه سید را که آغازش این است:
أین التطرب بالولاء و بالهوى *** أ إلى الکواذب من بروق الخلب
أ إلى أمیة أم إلى شیع التی *** جاءت على الجمل الخدب الشوقب
«چه دلخوشى به مهر و محبت است، آیا به برقهاى دروغین و بى باران مى توان شاد بود؟ یا به بنى امیه و گروهى که بر شتر بزرگ و دراز گردن سوار شدند و به جنگ على آمدند؟» براى مروان خواندم تا تمام شد. به من گفت: «هرگز قصیده اى پر معنى تر و پاکیزه تر و سرشارتر از این در فصاحت، نشنیده ام و پس از هر بیتى مى گفت: سبحان الله. چقدر سخن خوبى است!» و از توزى آورده است که گفت: «اگر شعرى، از جهت خوبى چنان شایسته باشد که جز در مساجد نخوانند، این شعر است و اگر خطیبى آن را در روز جمعه بر فراز منبر بخواند حسنه انجام داده و پاداش مى برد.»
ابوالفرج گفته است: «سید، شاعرى پیشرو و مطبوع است. و او را در شعر شیوه و روشى است که کمتر کسى به آن دست مى یابد و نزدیک مى شود.» و از لیطه پسر فرزدق آورده است که گفت: در خدمت پدر به مذاکره درباره شعراء پرداختیم گفت: «دو مردند که اگر در معنى مردمى شعر مى گفتند ما را با وجود آنان هنرى نبود.» پرسیدیم «کیانند؟» گفت: «سید حمیرى و عمران بن حطان سدوسى. لیکن خداى عز و جل هر یک از این دو را به سروده هاى مذهبى مشغول داشت.»
توزى گفته است: اصمعى جزوه اى دید که در آن شعر سید بود. پرسید «از کیست؟» من چون نظر او را درباره سید مى دانستم. نگفتم مرا سوگند داد که بگویم و چون وى را آگاه کردم، گفت: «قصیده اى از او بخوان» چکامه اى خواندم و پس از آن، قصیده دیگرى را و همچنان مى خواست که بیشتر بخوانم. آنگاه گفت: «خدا رسوایش کناد! چه چیز او را به راه ابر مردان انداخت اگر مذهب و مضامین شعریش نبود هیچ کس از همردیفانش را بر او مقدم نمى داشتم.» و در عبارت دیگرى است که هیچ کس از همپایه هایش بر او پیشى نمى گرفت و ابوعبیده گفته است: «شاعرتر از همه محدثان، سید حمیرى و بشار است.» روزى سید در کنار بشار که به شعر خواندن پرداخته بود، ایستاد، سپس روى به او آورد و گفت:
أیها المادح العباد لیعطى *** إن لله ما بأیدی العباد
فاسأل الله ما طلبت إلیهم *** و ارج نفع المنزل العواد
لا تقل فی الجواد ما لیس فیه *** و تسمی البخیل باسم الجواد
«اى آنکه مردم را مى ستائى تا به تو بخشش کنند! آنچه بندگان دارند از آن خداست. پس آنچه از اینان مى جوئى از خدا بخواه و به خیر خداوند فرو فرستنده و فزون دهنده نعمتها امیدوار باش. نسبت بخل به بخشنده مده و بخیل را جواد، نام منه.»
بشار گفت: «این کیست؟» سید را معرفى کردند، گفت: «اگر چنین نبود که این مرد به ستایش بنى هاشم از ما باز مانده است، ما را بیچاره مى کرد و اگر در مذهبش با ما هماهنگ بود ما را به زحمت مى انداخت.» و غانم وراق گفت: در سرزمین بصره به نزد عمرو بن نعیم رفتم. گروهى به مجلس من در آمدند و من این شعر سید را براى آنان خواندم:
أ تعرف رسما بالسویین قد دثر *** عفته أهاضیب السحائب و المطر
و جرت به الأذیال ریحان خلفة *** صبا و دبور بالعشیات و البکر
منازل قد کانت تکون بجوها *** هضیم الحشا ریا الشوى سحرها النظر
قطوف الخطا خمصانة بختریة *** کأن محیاها سنا دارة القمر
رمتنی ببعد بعد قرب بها النوى *** فبانت و لما أقض من عندها الوطر
و لما رأتنی خشیة البین موجعا *** أکفکف منی أدمعا فیضها درر
أشارت بأطراف إلی و دمعها *** کنظم جمان خانه السلک فانتثر
و قد کنت مما أحدث البین حاذرا *** فلم یغن عنی منه خوفی و الحذر
ترجمه: «آیا اثر خانه هاى خراب شده در (ثویین) را، که ابر و باران ویرانش کرده و باد صبا و دبور هر صبح و شام، بر گل و گیاه آن دامن کشیده است، باز مى شناسى؟ سراهائى که در پهنه آن، دلبران موى میان و تراندام و جادو نگاه و چابک و لاغر و خوش خرام که چهره هائى چون ماه تمام و تابان داشتند، مى زیستند. جدائى، مرا از اوج قرب به خاک هجر نشاند، و او از من که هنوز کامى نگرفته بودم جدا شد و چون مرا از ترس دورى، دردمند و سرشک مروارید گونم را روان و ریزان دید، با گوشه چشم به سویم نگریست و اشکش به مانند رشته پراکنده گوهر فرو ریخت. از پیش آمد دورى مى ترسیدم، اما این ترسم و بیم نفع و سودى نداشت.»
آنان از خواندن من به طرب آمدند و شادى ها کردند و پرسیدند «این اشعار از کیست؟» گفتم: «از سید است.» گفتند «به خدا سوگند که وى یکى از شعراء خوش طبع است. نه! بلکه در این روزگار همانندى ندارند.»
از زبیر بن بکار است که گفت: از عمم شنیدم که مى گفت: «اگر آن قصیده سید را که در آن مى گوید:
ان یوم التطهیر یوم عظیم *** خص بالفضل فیه اهل الکساء
«به راستى که روز نزول آیه تطهیر، روز بزرگى است که آل عبا در آن به برترى ویژگى یافتند.»
بر منبر بخوانند، گناهى نکرده اند و اگر تمام اشعار وى، از این دست بود ما آن را روایت مى کردیم و بد نمى دانستیم.»
از حسین بن ثابت روایت کرده اند که گفت: «مردى بدوى که در روایت شعر جریر بر همه مردم پیشى داشت، بر ما وارد شد. وى شعرى از جریر مى خواند و من نیز، سروده اى از سید را در همان معنى مى خواندم تا بر او فزونى جستم، به من گفت: واى بر تو این شاعر کیست؟ به خدا سوگند که او از صاحب ما شاعرتر است.»
از اسحاق بن محمد روایت مى کنند که گفت از «عتبى» شنیدم که مى گفت: «در روزگار ما، شاعرى خوش روش تر و پاکیزه لفظتر از سید نیست.» سپس به یکى از حاضران گفت: «قصیده لامیه سید را که امروز مى خواندى، دوباره بخوان.» و او چنین خواند:
هل عند من أحببت تنویل *** أم لا فإن اللوم تضلیل
أم فی الحشا منک جوى باطن *** لیس تداویه الأباطیل
علقت یا مغرور خداعة *** بالوعد منها لک تخییل
ریا رداح النوم خمصانة *** کأنها أدماء عطبول
یشفیک منها حین تخلو بها *** ضم إلى النحر و تقبیل
و ذوق ریق طیب طعمه *** کأنه بالمسک معلول
فی نسوة مثل المها خرد *** تضیق عنهن الخلاخیل
«آیا در محبوبت، کشش و بخششى هم هست یا نه؟ راستى که پستى نشان گمراهى است. آیا در دلت شورى نهفته است که سخنان بیهوده آن را بهبود نمى بخشد. اى مغرور! دل به وعده هاى خیال انگیز دلبرى فریبکار بسته اى. دلبرى که شاداب و گران خواب و باریک اندام است و به غزال خوش خط و خال مى ماند چون با او خلوت کنى دست در گردنش درآورى و بوسیدن و مکیدن دهان خوش طعم آمیخته به مشک او، تو را شفا مى بخشد. او در میان دوشیزگان سیم تنى است که خلخالى به پایشان نرفته است.»
در این قصیده مى گوید:
أقسم بالله و آلائه *** و المرء عما قال مسؤول
إن علی بن أبی طالب *** على التقى و البر مجبول
«به خدا و نعمتهاى او قسم مى خورم و انسان مسؤول گفتار خویشتن است، که نهاد على بن ابیطالب (ع) به راستى بر پارسائى و نیکوکارى سرشته است.»
پس عتبى گفت: «به خدا سوگند که سید از عهده آنچه خواسته است به خوبى بر آمده و این است آن شعرى که بى پرده بر دل مى نشیند.» و پیش از همه اینها، همان سخن امام صادق (ع) در ستایش سید بسنده است که فرمود: «أنت سید الشعراء» و این گفتار حاکى از چنان پایه بلندى براى سید در ادب است که وصف از رسیدن به کنه آن، ناتوان و بیان از دریافت آن، نارسا است. و آنچنانکه در «نورالابصار شبلنجى» آمده است، سید را از شاعران امام صادق (ع) و فرزند پاکش امام کاظم شمرده اند.
شعرا ادبیات عرب سید اسماعیل حمیری تشیع فضایل اخلاقی داستان تاریخی کرامت