دین و ایمان در عین اینکه در نواحی زیادی به امید و رجاء، قوت و وسعت می دهد، از طرفی هم جلو یک سلسله آرزوها را می گیرد و نمی گذارد آنها رشد کند. آدمی در ناحیه آرزو هیچ گونه محدودیتی ندارد. گاهی آرزوی امر محال می کند ، مثلا حادثه ای در گذشته واقع شده و با یک کیفیت مخصوص واقع شده و آدمی آرزو می کند که ای کاش واقع نشده بود و یا آنکه آرزو می کند که ای کاش آن حادثه به فلان کیفیت واقع شده بود. آرزو می کند که ایام جوانی برگردد ، آرزو می کند که برادر و فامیل فلان شخص باشد. هیچکدام از اینها واقع شدنی نیست، چیزی که در گذشته واقع شده ممکن نیست نابود شود و چیزی دیگر جای آن را بگیرد. در عین حال جلو آرزو را نمی شود گرفت. از همین جا میتوان فهمید که آرزو در ذات خود منطق و قاعده ندارد؛ یعنی تابع منطق و قاعده عمل نیست، تابع قوانین عقل و فکر نیست و به همین دلیل لازم است اصلاح شود و تحت نظم و قاعده در آید. آرزوهای بی نظم و قاعده همان ها است که در زبان دین "آمال شیطانی" نامیده شده است؛ همان هاست که آدمی را می فریبد و وقت و عمر او را تباه می سازد، نیروی خیال و فکر او را، وقت و فرصت او را بیهوده صرف می کند.
اگر بخواهیم مثالی بزنیم باید بگوییم که درخت احتیاج به باغبان دارد اما نه تنها برای اینکه به او آب برساند و مواظبت کند که آفت به او نرسد؛ بلکه برای این که وجود باغبان برای اصلاح و زدن شاخه های زیادی ضرورت دارد. همان شاخه های زیادی که بی جهت نیروی حیاتی درخت را مصرف می کند. آرزوهای باطل و بی ثمر هم در وجود انسان مثل همان شاخه زیادی است. این شاخه ها که زده شود بهتر امیدهای واقعی و عملی قوت و وسعت می گیرد. لهذا اگر بشر بخواهد در ناحیه امیدهای صادق و واقعی خود موفقیت پیدا کند و در آن ناحیه خود را رشد و نمو دهد چاره ای ندارد از اینکه با آرزوهای کاذب و خیالات واهی شیطانی مبارزه نماید که آنها جز غرور و فریب چیزی نیست. قرآن کریم می فرماید: «شیطان وعده ها می دهد و آرزوهایی را در مردمی بر می انگیزد، اما آن آرزوها امیدهای صادق و واقعی نیست، فقط غرور است و فریب.»