در اینکه هر یک از افراد انسان در زندگى طبعا به همنوعان خود گرائیده در محیط اجتماع و زندگى دسته جمعى اعمالى انجام می دهد و کارهایی که انجام میدهد از همدیگر بیگانه و بی رابطه نیستند و اعمال گوناگون وى مانند خوردن و نوشیدن و خواب و بیدارى و گفتن و شنیدن و نشستن و راه رفتن و اختلاط ها و معاشرت ها در عین حال که صورتا از همدیگر جدا و متمیز می باشند با همدیگر ارتباط کامل دارند، هر کارى را در هر جا و به دنبال هر کار دیگر نمی شود کرد بلکه حسابى در کار است.
پس اعمالى که انسان در مسیر زندگى انجام میدهد تحت نظامى است که از آن تخطى نمی کند و در حقیقت از یک نقطه مشخصى سرچشمه می گیرد و آن اینست که انسان می خواهد یک زندگى سعادتمندانه داشته باشد که در آن تا میتواند کامروا بوده به خواسته و آرزوهاى خود برسد. و به عبارتى دیگر تا میتواند نیازمندی هاى خود را از جهت بقای وجود به طور کامل ترى رفع نماید.
و از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات و قوانینى که به دلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته تطبیق می کند و روش معینى در زندگى خود اتخاذ می نماید، براى تهیه وسایل زندگى کار می کند زیرا تهیه وسایل زندگى را یکى از مقررات می داند، براى التذاذ ذائقه و رفع گرسنگى و تشنگى غذا می خورد و آب می آشامد زیرا که خوردن و آشامیدن را براى بقای سعادتمندانه خود ضرورى می شمارد و به همین قرار...
قوانین و مقررات نامبرده که در زندگى انسان حکومت می کند بیک اعتقاد اساسى استوارند و انسان در زندگى خود به آن نکته تکیه داده است و آن تصورى است که انسان از جهان هستى که خود نیز جزئى از آن است دارد و قضاوتى است که در حقیقت آن میکند و این مسئله با تأ مل در افکار مختلفى که مردم در حقیقت جهان دارند بسیار روشن است، کسانى که جهان هستى را همین جهان مادى محسوس و انسان را نیز پدیده اى صد در صد مادى (که با دمیده شدن حیات پیدا و با مرگ نابود می شود) می دانند روش شان در زندگى اینست که خواسته هاى مادى و لذایذ چند روزه دنیوى خود را تأمین کنند و همه مساعى شان در این راه مبذول است که شرایط و عوامل طبیعت را براى خود رام سازند.
و کسانی که مانند عامه بت پرستان جهان طبیعت را آفریده خدایى بالاتر از طبیعت می دانند که جهان به ویژه انسان را آفریده و غرق نعمت هاى گوناگون خود ساخت تا از نیکی هاى وى برخودار شوند اینان برنامه زندگى را طورى تنظیم می کنند که خوشنودى خدا را جلب کنند و موجبات خشم او را فراهم نیاورند چه اگر خدا را خوشنود کنند نعمت خود را برایشان فراوان و پاینده و اگر خشمگین سازند نعمت خود را از دستشان خواهد گرفت.
و کسانی که علاوه بر ایمان تنها به خدا براى انسان زندگانى جاودانى قائل بوده او را مسئول خوب و بد اعمالش می دانند و در نتیجه روز باز خواست و پاداش (روز قیامت) اثبات می کنند مانند مجوس و یهود و نصارى و مسلمین، در زندگى خود راهى را می خواهند بپیمایند که این اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را تأمین نماید.
مجموع این اعتقاد و اساس (اعتقاد در حقیقت انسان جهان) و مقررات متناسب با آن در مسیر زندگى مورد عمل قرار می گیرد دین نامیده می شود و اگر انشعاباتى در دین پیدا آید هر شعبه را مذهب می نامند مانند مذهب تسنن و مذهب تشیع در اسلام و مذهب ملکانى و مذهب نسطورى در مسیحیت.
بنابر آنچه گذشت هرگز انسان (اگر چه بخدا نیز معتقد نباشد) از دین (برنامه زندگى که بر اصل اعتقادى استوار است) مستغنى نیست. پس دین همان روش زندگى است و از آن جدایى ندارد.
قرآن کریم معتقد است که بشر از دین گریزى ندارد و آن راهى است که خداى متعال براى بشر باز کرده که با پیمودن آن به وى برسند منتهى امر کسانى که دین حق (اسلام) را پذیرفته براستى راه خدا را می پیمایند و کسانی که دین حق را نپذیرفته اند راه خدا را کج کرده عوضى گرفته اند «ان لعنة الله علی الظالمین الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا؛ آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران باد، کسانی که از راه دین خدا، مردم را بر می گردانند و خودشان آن را کج و معوج می خواهند و می پذیرند» (اعراف/ 44-45)