بهترین ره آورد پیامبران، نشر حریت و ترویج آزادی -به ویژه آزادی فرهنگی است- که ترقی جامعه در گرو آن است.
قرآن کریم درباره ره آورد آزادی میفرماید: «الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف وینهیهم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم...؛ آنان که از این فرستاده مکتب ندیده که نام او را در تورات و انجیل نوشته می یابند، پیروی می کنند؛ همان پیامبری که آنان را به کار پسندیده فرمان میدهد و از کار ناپسند باز می دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را حرام میکند و از دوش آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است بر می دارد. پس، آنان که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاری اش کردند و از نوری که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند.» (اعراف/ 157)
ممکن است که گفته شود: آزادی به معنای سیاسی و اجتماعی آن، مفهومی مدرن است؛ گرچه اصل آزادی، سوابق فرهنگی و تاریخی بلندی دارد. گذشتگان ما هنگام سخن از آزادی، بیشتر آزادی درونی و آزادی از رذایل را منظور داشتهاند؛ مثلا وقتی "مولوی" میگوید:
چون به آزادی نبوت هادی است *** مـؤمنان را ز انبیا آزادی است
بیش تر به آزادی های روحی و معنوی و پاکی و پیراستگی از رذایل نظر دارد که برای ما کاملا شناخته شده است؛ خواه آزادی در جهاد اوسط باشد که رهایی از نفس و حریت از اهرمن گناه و آزادی از مباهات به تباهی است و خواه حریت در جهاد اکبر و نبرد اعظم و جنگ اجل و مصاف اعلا باشد که رهایی از هر تعلق حلال و مباح و آزادی از هر تعین است؛ هر چند مظهر برخی از اسمای حسنا باشد:
غــلام همــت آنــم کــه زیــر چــرخ کـبــود *** زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
در این جهاد اکبر، کوشش انسان مجاهد نستوه، بر این است که از کمند حصول برهد و به صید شهود در آید و از نهر مفهوم ذهنی بجهد و به بحر مصداق عینی هجرت کند:
ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم *** چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم
یک حمله مردانه مستانه بکـردیـم *** تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیـم
در منزل اول به دو فرسنگی هستی *** در قافلـه امـت مرحـوم رسیـدیـم
اما نوع دوم آزادی -یعنی آزادی های سیاسی- چیزی است که ادبیات همه حکومت های استبداد، استعباد، استثمار، استعمار و...، از آن تهی بوده است. آشنا شدن با این نوع از آزادی و دانستن نسبت آن با عدالت، کاری است که باید در فضای حکومت عقل و وحی (شریعت) صورت گیرد.
شریعت، مرزبان آزادی
در کنار مفهوم آزادی، همیشه از آفات آزادی هم سخن رفته است؛ یعنی آزادی، همواره مقید و محدود است. تعیین حدود و قیود آزادی، از نکات مهم حریت شناسی است. هیچ کس در هیچ جای جهان، فتوا به آزادی بی حد و مرز و بی بند و بار نداده است؛ ولی تعیین مرز آزادی و شروط و قیود آن، جزء گفت و گویهای همیشگی فیلسوفان سیاست بوده است.
برخی از آنان معتقد به "آزادی عادلانه" اند؛ یعنی تنها "عدالت" است که شایستگی و توانایی محدود کردن آزادی را دارد؛ چون هیچ مفهوم و حقیقتی را نمیتوان در مقابل آزادی نشاند، مگر آن که آن مفهوم، مفهومی مهم تر و عظیم تر و وسیع تر و جامع تر و محیط تر از معنای آزادی باشد؛ نظیر مفهوم عدالت. لذا، ترکیب ارزشمند و مطلوب، همانا تلفیق "آزادی عادلانه" است که تفسیر آن در پرتو شریعت روشن میشود.
آزادی، هم از خود تغذیه میکند و هم بر دست و پای خویش قید و بند مینهد؛ اما عدالت نیز بر آزادی قید مینهد. عدالت، یعنی مراعات مجموعه حقوق و ارزشها که آزادی هم یکی از آن هاست. لذا، تألیف مزبور، مجموعه ای متعادل و متوازن است که به همه ارزش ها، از جمله آزادی وفا کند.
بنابراین، حق آزادی نمیتواند جا را بر حقوق دیگر تنگ کند، همان گونه که عدالت، ارزش مستقلی نیست که جلو آزادی را بگیرد؛ بلکه عدالت، صفتی است که یک مجموعه متعادل دارد و روشن است که تعادل مجموعه، در گرو حفظ حیات همه حقوق است، نه بعض آن ها و ضامن تعدیل همه آن هاست، نه تعطیل برخی از آن ها و نیز متکفل تنظیم همه آنهاست، نه تضییق نا به جای بعضی از آن ها.
بر این پایه، سیستم اخلاقی عادلانه و آزادانه، همان نظامی است که همه پیامبران و نیز همه حکیمان و مصلحان پیرو آنان بدان توصیه کردهاند.
در نقد نظریه "آزادی عادلانه" باید گفت: عدالتی که در مقابل آزادی نشانده میشود تا آزادی را تحدید و مرزبندی کند، مفهومی است که از جای دیگر آمده است و باید معنا و تفسیر شود. اگر آزادی نیز آزاد و رها شود، به میل خود و به سود خویش، عدالت را معنا میکند و مفهوم میبخشد؛ اینگونه که هر آنچه به سود اوست، عدل میشمرد و هرچه به زیانش است، قبح و ستم میخواند.
اگر پذیرفتیم که آزادی مرزی دارد و آن، عدل فرهنگی است، چنین پذیره ای صحیح نیست؛ بلکه این سخن، وسط راه است و باید برای رسیدن به پایان راه، برگشت به ابتدای راه و از آن جا مسیر را کاملا شناخته، طی کرد؛ درست مانند این که انسان عطشان، شیر آب را باز و تشنگی خویش را بر طرف کند و بپندارد که شیر و لوله آب، تشنگی او را برطرف کرده است و سیراب شدن را از او طلب کند و نداند که باید از این مسیر عبور کرد و به سرچشمه آب زلال رسید.
عدل و آزادی -چون شیر و لوله- در بین راه قرار گرفته است و هرگز توان تحلیل و تحدید و تعیین مرز را نخواهد داشت. از اینرو، باید مرز آزادی را در قلمرو تکوین شناخت و نیز مرز آن را در منطقه تشریع یافت تا معلوم شود که آزادی تکوینی و مرز آن چیست و آزادی تشریعی چیست و محدوده آن کجاست.
آزادی در نظام تکوین، بر مدار قانون "علیت" مرزبندی میشود؛ یعنی انسان در نظام تکوین آزاد است، اما نمیتواند فراتر از قانون علیت، کاری انجام دهد. بدون در نظر گرفتن قوانین حاکم بر علیت و معلولیت، محال است که کاری به پایان رسد. هیچ معلولی، بدون علت آفریده نمیشود و هیچ معلولی بیعلت ویژه خویش، "ممکن الوجود" نیست. او نخواهد توانست که نظام علی را در هم بکوبد یا معلولی از هرج و مرج پدید آید.
نظام تشریع نیز این چنین است؛ یعنی ساختار تشریع، آزادی را تحدید میکند؛ زیرا تنها شریعت میتواند مرز آزادی را بیان نماید، نه عدالت. عدالت -چه وصفی از اوصاف انسان یا خلقی از اخلاق یا صفت مجموعه متعادل به شمار آید- زیر مجموعه شریعت است و شریعت را شارع مقدس و ذات اقدس احدیت، تعیین و تبیین میکند. پس، مرز آزادی و عدالت و مرز سایر اوصاف و نیز حقوق و تکالیف، به دست خدا تعیین و مشخص میشود؛ آنگاه انسان میتواند در مرز آزادی و مرز عدالت و مرز سایر حقوق و اوصاف بر محور آنها حرکت کند.
خداوند، حق هر ذی حقی را اعطا کرده است: «...أعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (طه/ 50). پس، اگر بگوییم که عدالت، حد آزادی را مشخص میکند، سؤال میشود که اولا چه چیزی عدل و چه چیزی ظلم و ستم است؟ ثانیا چه کسی باید چهارچوب عدالت را ترسیم کند؟ اگر عدل مبهم باشد، چگونه میتواند مرز آزادی را بیان کند؟!
پس، باید گفت: آن مبدئی که عالم و آدم را آفرید، میتواند مرز عالم و آدم را در تکوین و تشریع اعمال بیان کند؛ چنان که در اعمال ماه رجب میخوانیم: «حاد کل محدود و شاهد کل مشهود و موجد کل موجود؛ خداوند، هر چیزی را تحدید و مرزبندی میکند». بنابراین، بیان حدود آزادی و عدالت، و ابلاغش به دست خداست.
امیرالمؤمنین (ع) در مقام تفسیر آزادی میفرماید: چیزها و جاهای حلال، به مراتب بیش از محرمات است. آن چیزها و جاهایی که خداوند امر فرموده، بیش از چیزها و جاهایی است که نهی کرده است.
پس، رها کنید اندک را برای بسیار و واگذارید تنگ و دشوار را برای فراخ و آسان: «إن الذى أمرتم به أوسع من الذى نهیتم عنه، و ما أحل لکم أکثر مما حرم علیکم؛ فذروا ما قل لما کثر و ما ضاق لما اتسع.»
بنابراین، حد و مرز آزادی، به دست صاحب شریعت است؛ زیرا حلال و حرام به دست اوست خدای سبحان، تعیین کننده مرز و حدود و سازنده قیود است و این امر، به دست پخته اندیشان و سخته گویان به مردم منتقل میشود و هرکس را نرسد که بی داشتن شرایط لازم، به این حریم مقدس پای نهد.
و آزادی نیز حقی است که از جانب خداوند در اختیار ما نهاده شده است و ما پاسدار آنیم؛ آن سان که "استقلال" و "آبرو" نیز اینگونه است. اگر کسی تلاش و کوشش کرد و در پی آن، آبرویی به دست آورد یا اگر کشوری در اثر کوشش و مجاهدت، آبرویی در دنیا کسب کرد، حق بزرگی به دست آورده است که پاسداری از آن، بر همگان واجب است.
انسان آبرومند، حق ندارد حیثیت خود را بریزد و آن را هرجا مصرف کند؛ چنان که استقلال و آبروی یک کشور نیز چنین است؛ زیرا هدر دادن آبروی یک مملکت، معصیتی بزرگ است و در پی آن عذاب دوزخ هست.
امام صادق (ع) می فرماید: خداوند به مؤمن عزت بخشید و امورش را به خود او واگذار فرمود. خداوند نخواسته است که در واگذاری کارها به او، وی خود را ذلیل کند و آبروی خود را بریزد؛ چنان که خداوند می فرماید: همه عزت و آبرو ها از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است. بنابراین، مؤمن آبرومند است و وظیفه دارد که آبرویش را پاس دارد: «إن الله فوض إلی المؤمن أمره کله و لم یفوض إلیه أن یکون ذلیلا ، أما تسمع الله عزوجل یقول: «...و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین...» (منافقون/ 8) «فالمؤمن یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا....»
نیز ابوبصیر گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم که انسان با گروهی پولدار همسفر میشود، وقتی آنان به خرج میافتند، دست و دل بازند و این انسان نمیتواند مانند آنان باشد و کم هزینه است. امام صادق (ع) فرمود: دوست ندارم که او خود را ذلیل کند و آبروی خود را بریزد. باید با کسی همسفر شود که از نظر تمکن مالی مانند او باشد.
سرپرست و مسئول کشور نیز حق ندارد ملت خود را ذلیل کند و آبروی کشور را بریزد یا خود را به بیگانگان بفروشد. او باید آزادی را حفظ کند؛ چنان که امیرالمؤمنین (ع) پس از بازگشت از پیکار صفین در وصیت به فرزند خود (که برخی آن را حضرت امام مجتبی (ع) دانستند) می فرماید: گرامی دار عزت نفست را و آن را از هر زبونی و پستی بازدار، هرچند به تو نعمتهای بی شمار رساند؛ زیرا برابر آنچه از آبروی خویش صرف میکنی، عوض نخواهی یافت و بنده دیگری مباش؛ چون خداوند تو را آزاد آفریده است: «و أکرم نفسک عن کل دنیة وإن ساقتک إلی الرغائب؛ فإنک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا، و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.»
بنابراین، همانگونه که اصل هستی ما از ناحیه خداست، کمال های بعد از آن -مانند استقلال و آزادی و عدالت و سایر حقوق- همه از ناحیه خداوند است و باید در مسیر صحیح از آن بهره جوییم و آن را پاس داریم.