به سبب اهمیت خدمات فکری سهروردی و به علت تأثیر وی بر جانشینانش، مخصوصا بر فلسفه اسلامی سالها بعد که در "مکتب اصفهان" به اوج خود رسید، او یکی از پرنفوذترین چهره ها در تاریخ فلسفه اسلامی است. با وجود تنوع مطالعات محققانه موجود در اسلام که دامنه آن از فلسفه بحثی مشائین و حکمت ذوقی اشراقیون تا سیر زاهدانه و باطنی صوفیان کشیده می شود، معدودند فیلسوفانی که سعی کرده اند تا این مکاتب مختلف فکری را در قالب الگوی فلسفی منسجمی ترکیب کنند.
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی، فیلسوف ایرانی سده 6/12 و مبلغ آنچه وی آن را حکمة العتیق می نامد تلاش کرد مکاتب مختلف حکمت را وحدتی ببخشد تا آن حقیقت عام و جهانی را که در قلب همه ادیان الهی جای دارد نشان دهد. بر خلاف صوفیان و عرفای متقدم دنیای اسلام، سهروردی معتقد بود که بحث و استدلال فلسفی برای طالبان سلوک در طریق اشراق آموزشی لازم است. چنین نظری بسیار انقلابی بود زیرا صوفیان منکر فلسفه عقل گرایانه بودند؛ نماینده چنین فلسفه ای مشائین بودند که به نوبه خود تصوف را مردود می شمردند. اهمیت سهروردی وقتی روشن تر می شود که ببینیم او عارفی است که هم از استدلال فلسفی هم از زهد و ریاضت به عنوان بخشی اساسی از مسلک اشراق دفاع می کند. وی همچنین به منظور آشتی دادن میان فلسفه عقل گرایانه، حکمت ذوقی و حکمت عملی، عناصر مختلفی از سنن فکری مصریان، یونانیان و ایرانیان را در هم آمیخت.
بزرگترین مشکل نوشت درباره مکتب اشراق سهروردی، همان طور که در مورد هر فیلسوف عارف مشرب رؤیاباور (visionary mystic / philosopher) صدق می کند، یافتن شخص صاحب صلاحیتی است که بتواند از دیدگاه فردی محرم و اهل راز نظر بدهد. اصل در نوع تصوف رؤیا باورانه داشتن علمی شهودی یا تجربه ای باطنی از حقیقت است. لذا، طبق تعریف، شارحان و نویسندگان نوشته ای این چنین در صورتی شایستگی شرح این تجربه باطنی را خواهند داشت که بتوانند با این پیام (درونی) به مبنائی تجربی ارتباط پیدا کنند و بنابراین بتوانند در مقام یک آشنای اهل راز سخن بگویند. سهروردی تا آنجا پیش می رود که می گوید تا کسی چهل روز روزه نگرفته باشد، کتاب مهم او حکمة الاشراق را نخواهد فهمید.
یک نویسنده در مقام فردی بیرون از مکتبی فکری که رسوخ در آن با احراز حقیقت از طریق شیوه خاصی از شناخت میسر است، تنها کاری که می تواند بکند این است که تحلیل دقیقی از متون مربوط انجام دهد و سعی کند آنها را در قالب مفاهیمی واضح و بسیار مشخص جای دهد. در جهت حصول همین هدف است که باید به تفسیر نمادهای گوناگون مورد استفاده در داستانهای عرفانی سهروردی و نیز به گشودن رمز زبان فشرده و ثقیلی مبادرت پرداخت که او به کار می برد تا دانشهای رمزی را از دسترس کسانی که در زمره "اهل تجرد" نیستند دور نگه دارد.
لازم به یادآوری است که گرچه عرفان یکی از خصیصه های برجسته مکتب فلسفی سهروردی است، او فقط صوفی نبود، مکتب فکریش هم عرفانی محض نبود. او نظام ساز بود و مانند بسیاری از توانمندان دیگر (از قبیل ابن سینا) در باب موضوعات مختلف و سنتی فلسفی، مانند مابعدالطبیعه، هستی شناسی، معرفت شناسی، منطق و غیره اظهار نظر کرده است.
در سالهای اخیر، بحثهایی درباره خصلت حقیقی تعلیمات سهروردی و کیفیت سهم ویزه او در فلسفه اسلامی در میان سهروردی شناسان در جریان بوده است. این بحثها به ظهور سه تعبیر متمایز از فلسفه سهروردی منجر شده است. پیش از مبادرت کردن به شرح و تحلیل اندیشه های عرفانی سهروردی، لازم است این سه روند را اجمالا بررسی شوند، چون این به ما امکان خواهد داد که افکار عرفانی او را در جایگاه مناسبی قرار دهیم.
طبق این نظر، که بیشتر حسین ضیائی بدان معتقد است، ویزگی برجسته فلسفه سهروردی تألیفات مشائی او و بخصوص شرحهای او بر منطق و نقد او بر دیدگاه مشائی درباره (روش) تعریف به عنوان وسیله شناخت است. ضیائی، که تألیفات غیر مشائی سهروردی را در درجه دوم اهمیت می نهد، به ندرت اشاره ای به مقالات عرفانی او می کند.
تعبیر ضیائی از تفکر سهروردی نسبتا محدود است و ماهیت جامع فلسفه اشراق او را به عنوان فلسفه ای که دربر گیرنده فلسفه عقل گرایانه است اما به فلسفه مشائی محدود نمی شود، معرفی نمی کند. ما نمی خواهیم به دیدگاه مذکور پاسخ جامعی بدهیم، ولی کافی است بگوییم که حتی مطالعه اجمالی مجموعه مصنفات سهروردی نشان می دهد که وی تا چه اندازه از مکتب فلسفی معمول زمان خویش، یعنی نوع تحلیل منطقی مشائیون، فراتر رفته است.
به علاوه نادیده گرفتن انبوه مقالات عرفانی سهروردی در حکم چشم بستن بر علت نوشتن آنهاست. اگر سهروردی آن مقالات را لازم نمی دانست آنها را با چنان دقتی تألیف نمی کرد و به یارانش در مورد مراقبت از آنها دستورهای مکرر نمی داد.
مقالات عرفانی سهروردی را باید بخش اصلی از مکتب اشراق به شمار آورد؛ در چنین مقالاتی است که او دومین مؤلفه مکتب فکری اشراق، یعنی حکمت عملی را عرضه می کند، و این چیزی است که تعبیر یاد شده در بالا آن را کلا نادیده می گیرد.
بنا به نظر بعضی دانشمندان برجسته در عرصه فلسفه اسلامی، از قبیل مهدی حائری و سیدجلال الدین آشتیانی، سهروردی فیلسوفی است که علی رغم نوآوریهایش و با وجود انحرافاتش از دیدگاه مشائی، اساسا در قلمرو فلسفی ابن سیناست.
برداشتی ابن سینائی از سهروردی نگاهی گسترده تر به فلسفه او می اندازد، و هم برای شرحهای وی بر منطق و فلسفه مابعدالطبیعه و هم برای مصنفات اشراقی او اهمیت فلسفی زیادی قائل است. بنابراین، سهروردی شخصیتی به شمار می رود که با استفاده از منابع مختلف، ابن سینا را از دیدگاهی نوافلاطونی تفسیر می کند، و بدین ترتیب ارسطو، افلاطون، فیثاغورسیان و فلسفه هرمسی را با هم ترکیب می کند.
این نظر به اعتقاد ما معتبرتر از نظر قبلی است، اما این نیز بر مصنفات عرفانی سهروردی تأکیدی نمی کند. مفاهیمی از قبیل کسب دانش از طریق تجربه عرفانی و تأکید صریح سهروردی بر ریاضت به عنوان جزء لازم در مطالعه حکمت اشراق، اکثر اوقات مورد غفلت مفسران نو ابن سینائی سهروردی قرار می گیرد. این گروه از مفسران به نوشته های فارسی سهروردی توجهی را که شایسته آن است نمی کنند، و غالبا آن نوشته ها را تنها به عنوان آثار ادبی عالی می خوانند. مقالات عرفانی سهروردی آنچه را که زبان فلسفه عقل گرایانه از دستیابی بدان عاجز است، به زبانی استعاری عرضه می کند. حتی ابن سینا خود در نقل گزارشهای شهودی خود به قصد ابلاغ بعضی مفاهیم فلسفی که زبان معمول فلسفه مشائی نمی تواند آنها را برساند، به استفاده از زبانی نمادین تکیه می کند.
تعبیر "حکیم" در مورد سهروردی نیز مورد تأیید شماری از دانشمندان برجسته مانند سید حسین نصر و هانری کربن است. معنای شاخص این تعبیر جنبه چندبعدی فلسفه سهروردی است. طبق این تعبیر، فلسفه عقل گرایانه شرط لازم برای مطالعه فلسفه اشراقی و جزء مکمل آن است.
مع ذلک، بر خلاف دو تعبیر پیشین، نصر و کربن می گویند نقش فلسفه عقل گرایانه، طبق نظر سهروردی، نقشی محدود است زیرا این فلسفه محدودیتهای استدلال را برای دستیابی به علم محقق درباره وجود بر ملا می سازد. عقلی که شوق رسیدن به (حقیقت) مطلق را دارد از استدلال بالاتر می رود و از طریق ذوق عقلانی (intellectual intuition) به حقیقت الهی احاطه می یابد.
نیروی ذوق عقلانی که بالقوه در انسان وجود دارد زمانی می تواند به فعل درآید که شخص به تهذیب و تصفیه باطن بپردازد؛ این کار او را پذیرای حکمت الهی می سازد. سهروردی خود در یکی از طولانی ترین رسالاتش به بعد عملی و نظری حکمت اشاره می کند و می گوید: «او (خدا) حکمت است زیرا حکمت دو بخش دارد: یکی علم محض و دیگری دانش عملی. علم عبارت از تبدیل واقعیت موجودات به مفاهیم، اما عمل فعلی است که از ماهیت فاعل نشأت می گیرد.»
سهروردی بارها در سراسر رسالاتش، با بررسی تفصیلی آداب خاص صوفیانه، اجزاء سازنده مسلک زاهدانه و نتایج معنوی آن برای سالک، نقش و جایگاه بعد عملی مکتب اشراق را صراحتا عنوان می کند. ما به تعبیر سوم معتقدیم زیرا دو تعبیر نخستین را نفی یا مستثنا نمی کند، بلکه برای بعد عرفانی سهروردی نیز اهمیت شایسته قائل می شود.
واضح است که سهروردی رسالات عرفانی گوناگونی نوشته، و ضمن آن عمدا از نمادها و استعاره های سنتی متصوفه استفاده کرده است. به علاوه، شمار این رسالات، کاربرد زبان و تعبیرات صوفیانه و نیز تأکید صریح بر مفاهیمی از قبیل طریقت روحانی، نیاز به شیخ راهنما و ریاضت همه و همه بیانگر یک چیز است، و آن علاقه سهروردی به روشن کردن جایگاه و اهمیت عنصر صوفیانه مکتب اشراق است.
بنابراین، به نظر می رسد بی اعتنائی به عناصر صوفیانه اندیشه های سهروردی منجر می گردد به معرفی نادرست مکتب اشراق که غالبا به دنبال آن تلاش می شود سهروردی را در یکی از مکاتب سنتی فلسفی اسلامی، یعنی فلسفه مشائی قرار دهند. اما سهروردی برای درک حقیقت به یک روش تکیه نمی کرد بلکه از امکاناتی که در ابعاد نظری و عملی حکمت وجود داشت بهره کامل می گرفت.