• احکام وجود
ملاصدرا برای طرح نظام وجودی خویش تنها به موضوع مهم اثبات اصالت در وجود و انتزاعی بودن وجود اکتفا نکرد بلکه کوشید بیاری فلسفه اشراقی و عرفان اسلامی احکامی برای آن جستجو و بزبان فلسفه آنرا اثبات کند. از اینرو کوشید ثابت کند که وجود مدرج (مشکک)، دارای سریان، وحدت، بساطت، قدرت و... است. یکی دیگر از فروع قاعده اصالت وجود، قاعده «حقیقت و ذات نامرکب از دیگر اشیاء جدائی ندارد» است که از آن به «بسیط الحقیقة کل الأشیاء...» تعبیر می شود.
• موجودات ممکن و واجب
پیش از ورود به این بحث باید دانست که در مکتب ملاصدرا ثابت می شود که همه موجودات با تمام اختلافی که در درجه وجود خود دارند «ممکن» هستند نه واجب، و وجود خود را -در سلسله علل و معالیل- از ذاتی می گیرند که او وجود ناب و وجود خالص و محض و واجب الوجود است؛ یعنی هستی برای او ذاتی است و سلب وجود از آن محال و خلف می باشد و فرض آن مساوی با نفی عدم است. فرض وجودی خالص و محض، با احدیت، وحدت، بساطت، قدیم بودن، مطلق و نامحدود بودن، ماهیت و تعریف منطقی (با جنس و فصل) نداشتن، کمال و... ملازمه دارد. این وجود مطلق یا محض، دارای ویژگیهائی است منحصر بفرد که یکی از آنها نامرکب بودن است؛ زیرا وجود محض عین بینیازی است (چون هیچ جنبه سلبی ندارد که آنرا رفع کند) و می دانیم که ترکیب، مستلزم نیاز است؛ پس وجود مطلق بسیط است.
• وجود بسیط؛ همه چیز است!
در مکتب ملاصدرا این قاعده باینصورت بیان می شود که هر چیز که حقیقت آن (یعنی ذات آن) وجودی بسیط (نامرکب) باشد همه چیز است (یعنی از دیگر اشیاء جدایی ندارد). این قاعده بر این اصل مبتنی است که وجود، حقیقتی بسیط است و مطلق، و هر بسیط مطلق، تمام کمالات وجودی را دارا می باشد و هر کمال و هر وجودی در آن مندرج است. بنابرین حقیقت خارجی وجود (نه مفهوم ذهنی آن) اولاـ بیش از یک چیز نمی تواند باشد (واحد و أحد است). ثانیاـ معنی ندارد که وجود (اصلی و حقیقی اولیه) ازلی نباشد و از پس نیستی بوجود آمده باشد (هر وجود یک ایجاد کننده می خواهد). ثالثاـ وجود همه موجودات از آن اصل و ریشه موجودات جدائی ندارد و نیازمند و وابسته به آن است. رابعاـ مطلق است زیرا محال است چیزی را که اصل و جوهر و حقیقت وجود می نامیم دارای حد و مرز شود و مطلق و شامل (یعنی محیط) نباشد؛ زیرا حد و مرز نشانه احتیاج است و مطلق و کامل، محتاج نیست.
پس اساسا وجودی که همه موجودات از پرتو آن موجود می شوند، مطلق و خالی از عدم و نقص است، حتی در ذهن هم نمی توان آنرا مرکب از (وجود خود + عدم دیگرها) دانست؛ یعنی مثلا اگر وجود مطلق و اصلی را A بدانیم و دیگر موجودات را B، باید گفت: A < B و نمی توان گفت: A= ~ B زیرا در اینصورت او مرکب می شود از A+ ~B و این خلف است چون وجود اولیه، وجودی واحد و مطلق فرض شده و ممکن نیست مرکب و نامطلق یعنی دارای حد (جدایی پذیری) باشد. وجود مطلق یا آفریدگار دیگر موجودات منطقا بایستی دارای تمام کمالات وجودی و منزه از هر شائبه عدم و نقص باشد و می دانیم که ترکیب بمعنای نقص و عدم مطلق است. حال وقتی این وجود (مثلا A) مرکب از A و نفی B) B ~) نباشد باید نقیض باشد و این معنا می دهد که هر وجود بسیط (نامرکب) وجودی که در آن ترکیب راه نداشته باشد «کل الاشیاء» است، یعنی همه چیز را دربر می گیرد.
این برهان را بصورت زیر هم می توان بیان کرد:
1ـ همه اشیاء، دارای دو اعتبار مستقل هستند، به یک اعتبار، دارای وجودند و خودشان هستند؛ و باعتباری دیگر غیر خود نیستند. این دو اعتبار مستقلند و هر یک جای منطقی خود را دارند. از اینرو هر ممکن، مرکب است از دو بخش مفهومی و منطقی، و ترکیب نشانه احتیاج و نقص است، زیرا هر جزء آن به جزء دیگر محتاج است و احتیاج علامت امکان یا عدم ضرورت است.
2ـ واجب الوجود، چون وجود محض است و وجود خالص بمعنای کمال مطلق و عدم احتیاج به چیز دیگر (ولو در وهم و خیال انسان) میباشد، پس بسیط است و نمی توان او را به دو بخش خود و نه غیر تقسیم ذهنی کرد. پس:
3ـ بسیط الحقیقه، «واجد تمام کمالات و جنبه های ایجابی همه موجودات است» با آنکه عین آن اشیاء نیست.
• برهان دیگر
1ـ همه موجودات معلول و مخلوق واجب الوجود می باشند؛ یعنی هر درجه ای از وجود را داشته باشند، آنرا از واجب الوجود و حقیقت مطلق گرفته اند.
2ـ چون معطی (دهنده) کمال محال است فاقد آن کمال باشد، پس واجب الوجود حائز تمام کمالات (یعنی جنبه های مثبت) معلولات خود می باشد، اما نه پراکنده بلکه بنحو بسیط و یکجا و واحد.
ملاصدرا در این باره مثالی می زند و می گوید اگر خطی نامتناهی فرض شود که وجود دارد، آن خط نامتناهی از تمام خطوط کوتاه و بلند دیگر به اطلاق نام «خط» اولیتر است، زیرا در عین وحدت خود جامع همه جنبه های خطی (وجودی) آنها هست بدون آنکه حدود و محدودیتهای (نقصهای) آنها را داشته باشد.
• استناد وجوه کمال خلقت به وجود بسیط
مقصود از این قاعده این نیست که ذات واجب الوجود، عین ذات همه اشیاء و موجودات است و همه موجودات را می توان به ذات او اسناد داد، بلکه مقصود اینست که چون در همه موجودات، جهاتی وجودی و کمالی و همچنین جهاتی سلبی و نقصی هست، تمام جهات کمالی و وجودی موجودات که از تجلی ذات و وجود اصیل واجب الوجود حاصل شده بصورت بسیط و واحد در ذات واجب الوجود هست بدون آنکه نقصها و جهات سلبی آنها در او باشد. و چون شیئیت و حقیقت شیء به جنبه وجودی است و نقص، همان سلب و عدم است، پس همه اشیاء در ذات شیء بسیط حضور دارند و حقیقت بسیط و وجود محض، خود بخود همه چیز است، بدون آنکه عین ماهیت آنها باشد.
• برخی از نتایج قاعده بسیط الحقیقه کل الأشیاء
یکی از نتایج این قاعده ثبوت، جمال مطلق بودن واجب الوجود و حقیقت بسیط است، زیرا جمال چیزی جز فقدان نقص نیست و فقدان نقص یا کمال ویژگی وجود مطلق یا واجب الوجود است. این اصل می تواند در فلسفه زیبایی شناسی اصول و نتایج دیگری را بدست دهد. نتیجه دیگر آن، علم مطلق و ازلی خداست، زیرا بنابرین قاعده واجب الوجود که «کل الاشیاء است» منطقا بر همه موجودات احاطه وجودی دارد و در جزء جزء آنها هست بدون آنکه جزء ماهیت آنها شود، چون وجود -از جهت وجود بودن و از جنبه ایجابی (و نه سلبی) خود- از موجودات دیگر جدائی ندارد و وجود همواره و در همه اشکال خود وجود است، همانگونه که فروغ خورشید از روشنایی روز جدا نیست. وجود مطلق منطقا و در طبیعت فلسفی خود قاهر و غالب بر همه چیز است و قدرت و صفات دیگر خداوند نیز از مطلق و بسیط بودن وجود خداوند سرچشمه می گیرد.