بیداری فلسفی که در پی ورود فلسفه ی یونانی، و مقارن با ظهور روح بحث آزاد که دنیای اسلام پدید آمد سرانجام بعضی از عقاید اساسی اسلامی را در معرض خطر قرار داد. متکلمان معتزله که با این جریان بحث آزاد آشنایی یافتند به طور کلی توانستند ضربه ی فلسفه ی اصالت عقلی یونانی را که موجد این جریان بود جذب کنند. با این همه، بعضی از متفکران آنها مانند نظام بزرگ (متوفی در حدود 230/845) به حکم قوت نظر تجریدی بر آن شدند که در جهت مذهب طبیعی گام بردارند، بی آنکه عقیده ی اسلامی خود به شئون الهی را از دست بدهند یا در مفهوم صحت کلام منزل تردید کنند.
در این باره، مورد کندی، شایان توجه خاص است. ممکن است تصور شود که موقف کندی، در مقام نخستین مدافع صاحب نظام تفکر یونانی نسبت به عقیده ی اسلامی، اگر موقف شکاکی صریح نبود، باری موقف مؤمنی محتاط بود. ولی باید گفت که این متفکر برجسته ی جامع الاطراف چنین موقفی نداشت، زیرا اهتمام او به کلام کم از اهتمامش به فلسفه نبود. نه تنها مطالعه در تفکر یونانی خللی در ایمان او به مظاهر اساسی اعتقاد اسلامی، مانند خلقت جهان در زمان، بعث ابدان، حقیقت مشیت الهی (که در همه چیز ساری و جاری است)، و اعتبار وحی پیامبری پدید نیاورد، بلکه از آن مهم تر، او هیچ تردیدی نکرد در اینکه بینش های فلسفی خود را در خدمت معتقدات اسلامی خود بگمارد. بنابراین، بر خلاف مدافعان بعدی فلسفه ی یونانی در برابر هجوم شکاکیت مذهبی تقریبا در کمال استوار باقی ماند. آنچه با اطمینان نسبی می توان گفت این است که کندی از جهت تاریخی شخصیتی فرید بود. حتی در درون مکتب خود او نیز (به شهادت رفتار مشهورترین شاگردش احمدبن طیب سرخسی، که تا زمان مغضوبیت و قتلش در 286/899، معلم و ندیم معتضد خلیفه ی عباسی بود)، ممکن نبود که موج شک را مدتی دراز متوقف یا منحرف کرد. درباره ی زندگی و اندیشه ی این فیلسوف موفق و مرفه اطلاع اندکی در دست است، او ظاهرا از استاد خود که از او مشهورتر بود، پیروی می کرد و مانند او علاقه ی بسیار به مطالعه ی منطق و کلام و نجوم داشت.
سرخسی در پی موفقیت خود و تقربی که در دربار به دست آورده بود، گویا از حدود الفت و محرمیت با خلیفه فراتر رفته و در گفتگو با او وارد در موضوعاتی شده بود که رنگ معتقدات زندقه داشت. این وضع، به اضافه ی منزلت ممتازی که او در دربار به هم زده بود، سبب شد که سرانجام خلیفه اشارت به قتل او کند. اگر به روایت بیرونی، که محل وثوق بسیار است، اعتماد کنیم، سرخسی شکوک دینی خود را به گفتگوهای خصوصی با خلیفه محدود نکرد، بلکه آنها را در رسالات متعددی که در آنها پیامبران را به شیادی متهم می کرد، نوشت. گویا گرایشهای معتزلی سرخسی مانند گرایشهای استادش کندی مستحکم بود. و دغدغه های عقل گرایانه ی ناشی از این گرایشها از عوامل اساسی شکوک دینی او و مخصوصا حملات او به مفهوم پیامبری بود. جریان مبتنی بر عقل گرایی که معتزله به راه انداخته بودند سرانجام این مفهوم را با خود برد.
با این حال، از او بسی افراطی تر در مخالفت با کل بنای عقیده ی دینی، ابن راوندی (متوفی در حدود 297/910) آزاداندیش مشهور بود که به حکم اعتقادش به فلسفه ای ظاهرا اصیل، با تهوری فوق العاده قدم در راه پرخطر شک دینی نهاد. اگر ناگزیر از اعتماد به منابعی باشیم که تردیدی در عداولت آنها با راوندی نیست، منابعی که از طریق آنها اخبار بسیار اندکی از الحاد این راوندی به ما رسیده است. ظاهرا باید بپذیریم که این آزاداندیش قضایای بزرگ فوق طبیعی مربوط به وحی و معجزه و، به موجب یکی از منابع، امکان پاسخ عقلانی رضایت بخشی به مسئله ی وجود خدا و حکمت تدابیر او را انکار می کرده است. (سلسله کتابهایی که حاوی این گونه آراء بوده مانند دیگر آثار مظنون، بر جای نمانده است). به روایت منبع دیگری که عداوت کمتری با ابن راوندی داشته، او وحی را به کلی غیرضروری خوانده است. گفته اند که بنا بر استدلال او عقل آدمی قادر به نیل به معرفت خدا و تمییز میان خیر و شر است و این رأیی است موافق با تعالیم اکثر معتزله، که او نخست به آنها وابسته بوده است.
بنابراین، وحی به کلی غیر لازم و معجزات، که دعوی نبوت قائم بر آن است، جملگی باطل است. مهم ترین اعجاز از نظر اسلام، یعنی تقلید ناپذیر بودن کمال ادبی قرآن، به عقیده ی او غیر قابل قبول است، زیرا خلاف عقل نیست که عربی (یعنی حضرت محمد (ص)) به قدری در کمال ادبی بر دیگر عربها برتری داشته باشد که کتابش بی چون و چرا بهترین کتاب باشد. با این همه، این برتری ضرورتا مستلزم هیچ امر خارق العاده و معجزه آسایی نیست. وانگهی شک نیست که این اعجاز ادبی در نزد کسانی که زبان عربی بر ایشان زبانی بیگانه است دلیل چندان معتبر قانع کننده ای نیست.
دیگر آراء منسوب به ابن راوندی از قبیل ازلیت جهان، برتری آیین ثنوی بر آیین توحیدی، بطلان حکمت الهی، همه مؤید این معنی است که این متفکر، که در آغاز متأله معتزلی بسیار توانا و گرانقدری بود، بعدا بر اثر شدت استقصاء و تبحر در تحقیق، معروض شکوک خطرناکی شده و پاسخها و عبارات نغز متکلمان دیگر وافی به اقناع او نبوده است. ابن راوندی با وجود شهرت و گستاخی فکری باورنکردنی اش که به حدی رسید که جرات تقلید قرآن و استهزای حضرت محمد (ص) به خود داد، در تاریخ آزاداندیشی در اسلام تحت الشعاع معاصر بزرگ تر فارسی زبان خود، ابوبکر محمدبن زکریای رازی واقع شد، که بزرگ ترین خلاف اندیش در کل تاریخ اسلام و بی گمان مشهورترین مرجع طبی در قرن چهارم/ دهم بود. رازی در ری دنیا آمد، و بعضی منابع نوشته اند که در جوانی عود می نواخت و بعضی دیگر گفته اند که بیش از آنکه به فلسفه و طب روی آورد، شغل صرافی داشته است.
در طب به درجه ای رسید که، ظاهرا پیش از سی و دو سالگی، رئیس بیمارستان شهر زادگاه خود شد و چندی بعد اداره ی بیمارستان بغداد را بر عهده گرفت. به گفته ی یکی از ثقات، مردم عموما او را به عنوان «طبیب بی همتای اسلام» می شناختند. از جزئیات زندگی و خصایل شخصی رازی، علاوه بر آنچه گفتیم، چیزی جز این نمی دانیم که او از سر تفنن به کیمیا نیز می پرداخت؛ مردی بود بسیار مهربان و بخشنده و کوشا، و اندک زمانی پیش از مرگ، به سبب علاقه ی مفرط به مطالعه، به بیماری آب مروارید مبتلا شد، ولی از معالجه ی آن خودداری می کرد، زیرا می گفت: دنیا را بیش از آن دیده است که بخواهد باز هم آن را ببیند (قدا بصرت من الدنیا حتی مللت). درگذشت او احتمالا در 313/925 یا 320/932 رخ داده است.