ابویوسف بن اسحاق کندی، در حدود سال 185 ق /796 م، در کوفه، در خانواده ای از اعیان عرب قبیله ی کنده، در جنوب شبه جزیره ی عربی زاده شد و به همین دلیل، لقب افتخارآمیز «فیلسوف العرب» یافت. پدر او، والی بصره بود و کندی، همه ی دوران کودکی خود را در آن شهر سپری کرد و تعلیم یافت. آن گاه، او عازم بغداد شد و از حمایت دو خلیفه ی عباسی، مأمون و معتصم (218 ق /833م - 277ق /842م) برخوردار شد. امیراحمد، فرزند معتصم، دوست و حامی کندی بود و کندی، چندین رساله به نام او کرد، اما در زمان خلافت متوکل (232ق /847م - 247ق / 861م) کندی، مانند یاران معتزلی خود، مورد بی مهری قرار گرفت و در بغداد، در حدود 260ق / 873م، سال تولد اشعری و آغاز غیبت صغرای امام دوازدهم شیعیان، در تنهایی وفات یافت.
این فیلسوف، در بغداد، با نهضت علمی ایجاد شده به دنبال ترجمه ی متنهای یونانی به عربی، ارتباط داشت. خود او را نمی توان مترجم متنهای قدیم دانست، اما به عنوان اشراف زاده ای ثروتمند، شمار بسیاری از همکاران و مترجمان مسیحی را به خدمت گرفت و اغلب، ترجمه ها را از نظر اصطلاحات عربی که برای آنان دشوار می نمود، «تصحیح می کرد». بدینسان، اثولوجیای مشهور و منسوب به ارسطو را عبدالمسیح حمصی برای او ترجمه کرد. این کتاب، تأثیری ژرف بر اندیشه ی او گذاشت. افزون بر این، کتاب جغرافیا اثر بطلمیوس و بخشی از کتاب مابعدالطبیعة اثر ارسطو را نیز اوستاسیوس برای او ترجمه کرد. در فهرست ابن ندیم، دویست و شصت عنوان به نام او ضبط شده، اما افسوس که اکثر آنها از میان رفته است.
در مغرب زمین، به طور عمده، چند رساله را که در سده های میانه به زبان لاتین ترجمه شده بود، می شناختند: رساله در خطاهای فیلسوفان، رساله ی ماهیات پنج گانه (ماده، صورت، حرکت، مکان، زمان)، رساله در خواب و رؤیا و رساله ای در باب عقل. خوشبختانه، چند سال پیش در استانبول حدود سی رساله از او به دست آمد و از آن پس، برخی از آنها از جمله الفلسفة الاولی، رسالة فی تصنیف کتب ارسطو و اصل عربی رسالة فی العقل که برای معرفت شناسی اخلاف او، اهمیت ویژه ای داشته است، به حلیه طبع آراسته شد.
بنابراین، آثار باقی مانده از کندی، برخلاف آنچه برخی از تذکره نویسان، در اسلام، در مورد او نوشته اند، مانند شهرزوری به عنوان مثال، او را نه تنها ریاضیدان و عالم هندسه، بلکه فیلسوف به معنای کاملی که در آن زمان داشته، می شناساند. کندی، به همان اندازه به الهیات علاقه مند بود که به نجوم، هیئت، موسیقی، حساب و هندسه توجه داشت. رساله ای از او، درباره ی مجسمات الافلاطونیة الخمسة، با عنوان فی ما نسب القدماء کل واحد من المجسمات الخمس الی العناصر باقی مانده است. کندی، به شاخه های متفاوت علوم طبیعی، به عنوان مثال، داروشناسی (صیدله) علاقه مند بوده است. رساله ی او، با عنوان فی معرفة قوة العقاقیر المرکبة با افکار جابربن حیان، درباره ی درجات قوای طبیعی (فصل چهارم،بخش دوم) ارتباط دارد خلاصه اینکه کندی، نمونه ی فیلسوفی با اندیشه ای همه جانبه بود، چنان که فارابی، ابن سینا، نصیرالدین طوسی و بسیاری دیگر چنین بودند.
کندی آثار بسیاری از خود به جای گذاشته است و تألیفات متعددی در معارف و علوم مختلف دارد که از تبحر او در فنون حکمت یونان و ایران و هند حکایت می کند و باز نشان می دهد که آثار علمی و وجودی او در حد اعلی بوده و کتابهای او خود کتابخانه ی بزرگی است که شامل تمام علوم در رشته های مختلف است و فهرست آنها چند صفحه را پر می کند؛ به طوری که بیشتر گفتیم بعضی، آنها را 265 کتاب و رساله اعلام کرده اند. ما در اینجا قسمتی از آنها را نقل می کنیم تا ثمره ی وجودی و علمی او را نشان داده باشیم و مشرب او در وجهه ی نظریات و آراء و افکاری وی از عناوین کتابها معلوم شود.
1- رساله و نامه ی او به علی بن جهم، در وحدانیت خدا و تناهی جرم عالم.
2- نامه و رساله ی او به احمدبن محمدخراسانی در توضیح تناهی جرم عالم.
3- رساله ای در عقل.
4- رساله ای در آنکه جوهرهایی یافت می شوند که جسم نیستند.
5- رساله ای در مقدار و کمیت کتابهای ارسطاطالیس و آنچه از آنها برای تحصیل فلسفه لازم است.
6- رساله ای در بیان سببی که قدما اشکال خمسه را اسطقسات نامیده اند.
7- رساله و نامه ی او به احمدبن معتصم، در ظهور و پیدا بودن آنکه جرم اقصی اظهار اطاعت از خدا می کند.
8- گفتاری در نفس، که مختصر است.
9- کتابی در توضیح علت فاعله ی قربیه، درکون و فساد،
10- کتابی در فلسفه ی اولی، که برای معتصم نوشته است.
11- رساله ای در بیان حدود اشیاء و قواعد و رسوم آنها.
12- رساله ای در بیان ماهیت چیزهای که ممکن نیست نهایت نداشته باشند و آنهایی که گفته می شود نهایت ندارند.
13- رساله ای در مورد فاعل حق و اول و تام و فاعل ناقص که فاعلیت او مجازی است.
14- کتاب جواهر پنج گانه.
این رساله ها در سال 1950 میلادی در ضمن مجموعه ای از رساله های فلسفی کندی چاپ شده و استاد محمد عبدالهادی ابوریده آنها را برای چاپ آماده کرده و شرحی هم در مورد آنها نوشته است.
کندی رساله های دیگری به این عناوین دارد:
1. در جزر و مد.
2. در علت لاجوردی فضا.
3. در سبب آنکه در بعضی جاها همیشه باران می بارد.
4. در سبب یخ و برف و برق و صاعقه و رعد و زمهریر.
5. در ماهیت خواب و خواب دیدن.
6. در علت ایجاد مه.
7. در آنکه عناصر و جرم اقصی کروی شکل هستند.
این رساله ها همه چاپ شده و در ضمن مجموعه ی سابق الذکر است.
تألیفات او در ریاضیات و فلک، قسمتی از آنها به شرح زیر است:
1- رساله ای در مقدمه ی حساب، در پنج مقاله.
2- رساله ای در استعمال حساب هندی، در چهار مقاله.
3- رساله ای در خطوط و ضرب با دانه ی جو.
4- رساله ای در حیله های عددی و علم و اخفای آنها.
5- رساله ای درباره ی اینکه کره بزرگ ترین اشکال جرمی است و دایره بزرگ تر از اشکال بسیط است.
6- رساله ای در علل اوضاع نجومی.
7- رساله ای در صنعت اسطرلاب.
8- رساله ای در اغراض کتاب اقلیدس.
9- رساله ای در اختلاف مناظر.
10-رساله ای در تقسیم مثلث و مربع و عمل آنها.
11- رساله ای در تقسیم دایره به سه قسم.
12- کتابی در براهین مساحت در مورد حسابهای بانکی.
13- رساله ای در استخراج خط نصف النهار و سمت قبله.
14- رساله ای در استخراج ابعاد به وسیله ی ذات الشعبتین.
15- رساله ای در انتخاب و اختیار روزها.
این دو رساله ی اخیر خطی او در کتابخانه ی لیدن موجود است که در سال 608 هجری باز نوشته شده است.
وی کتابهایی در موضوعات دیگر دارد:
1. کتاب فی کیمیاء المطر و التصعیدات، که نسخه ای از آن در کتابخانه ی ایا صوفیا به شماره ی 3594 موجود است و تاریخ این نسخه ی خطی به ماه جمادی سال 405 هجری بر می گردد.
2. کتاب اخطار و تنبیه بر خدعه ی کیمیاگران.
3. کتاب در ابطال دعوی کسانی که ادعای صنعت کیمیا دارند.
4. کتاب طب بقراطی.
5. کتاب در غذا و دارو.
6. کتاب در جزء لایتجری.
7. کتاب در بیان ظواهر فلکی.
8. رساله ای در نسبتهای زمانی.
9. رساله ای در بیان آنکه سطح دریاها کروی است.
10. گفتاری در آئینه های که می سوزانند.
11. رساله ای در انواع جواهر و اقسام شبه ها.
اینها غیر از رساله های متعدد او در موسیقی و کرویات و حساب و فلکیات و منطقیات و جدلیات و نفسیات و غیر آنهاست که جای ذکر همه ی آنها نیست پیش از آنکه بررسی ما در مورد کندی تمام شود، ناچاریم بگوییم که تألیفات و آثار او دلالت بر شمول دانش او در تمام میدانهای معرفت بشری دارد و می رساند که درک هدف و وجهه ی نظر و مشرب و افکار او در آن عصر، جز برای عقول بزرگ امکان نداشته و شامل مترقی ترین فرهنگ در عصر او بوده است.
کندی، با اینکه روابط نزدیکی با معتزله که پیش از متوکل، در دستگاه خلافت عباسیان مقام و منزلتی داشتند، به هم رسانده بود، اما در زمره ی آنان به شمار نمی آمد. بحث او با مباحث اهل کلام تفاوت داشت. راهنمای او در بحث، احساس مطابقت کامل میان تحقیق فلسفی و وحی نبوی بود. بحثهای کندی، با مباحث حکمت نبوی مطابقت دارد. درباره این حکمت گفته شده است که آن، بیان فلسفی حقیقی دیانتی نبوی مانند اسلام بوده است. کندی یقین داشت که سرچشمه و ضامن نظریه هایی مانند خلق عالم از عدم، معاد جسمانی و نبوت جدال عقلی نیست. به این دلیل، معرفت شناسی او، میان علم انسانی - شامل منطق، علوم چهارگانه حساب، موسیقی،هندسه، فلکیات و نیز فلسفه - و علم الهی که فقط به پیامبر داده شده است، قائل به تمیز بود. با وجود این، اینجا، همیشه، بحث از دوصورت یا مرتبه ی معرفتی است که بی آنکه در تضاد باشند، در هماهنگی کامل اند. همین طور، این فیلسوف، در رساله ی خود درباره ی دوام دولت عرب، از مجرای محاسباتی که از علوم اوایل و به ویژه نجوم و نیز از تفسیر نصوص قرآنی اخذ شده، مدت این دولت را ششصد و نود و سه سال می داند.
الف) خلق از عدم: کندی، با قبول اندیشه ی خلق از عدم، ابداع عالم را نتیجه ی فعل خدا می داند و نه صدور و تنها پس از اثبات اینکه عقل اول، در وجود خود، به فعل اراده ی خدا وابسته است، کندی، مانند نوافلاطونیان، فکر صدور عقول را می پذیرد (این ترتیب عقول، به طور کامل با ترتیب آن، در تکوین عالم اسماعیلیان مطابقت دارد). همین طور، کندی، میان عالم فاعلیت الهی و عالم فاعلیت طبیعت که عالم کون و فساد است، قائل به تمیز است. از برخی جهات، نظرات فلسفی کندی، ریشه در نظرات یحیی نحوی دارد، همچنان که از برخی جهات دیگر، به مکتب نوافلاطونیان آتنی برمی گردد. تمایزی را که کندی میان جواهر اولی و جواهر ثانی وارد می کند، اعتقاد او به اعتبار ستاره شناسی، علاقه ی او به علوم خفیه و نیز تمایزی که میان حقیقت فلسفی و حقیقت وحی شده - که به صورت ars hieratica نوافلاطونیان متأخر لحاظ می کند. نقاط مشترکی میان فیلسوفان عرب و نوافلاطونیانی مانند ابرقلس به شمار می آید؛ این نظرات، شباهتهایی نیز با صابئین حران دارد.
ب) جمع حکمت و شریعت: بوریده می گوید: ممکن است کندی را نخستین فیلسوف بدانیم، فلسفه ی او به ویژه فلسفه ی ماوراءالطبیعه ی او، سایه های دینی و عقیدتی داشته است و افکار او در همان مسیری حرکت می کرد که اسلام در آن مسیر می رفت و نوع افکار و معتقدات او تکان دهنده بود و کمتر نظیر آن در حکما و فلاسفه ی معاصر او دیده می شود. کوشش او در توفیق بین دین و عقل یکی از مظاهر این مشرب است، وی با فلسفه و نظریه ی هندی برهمنی که اساس آن بر عقل پایه گذاری شده و تنها عقل را مصدر کافی در تمام معارف می داند و می گوید با بودن عقل دیگر احتیاجی به پیامبران نیست، به شدت معارضه کرده است. دلیل پیروان آن نظریه این است که اگر آنچه انبیاء می آورند موافق احکام عقل است دیگر به کوشش آنان احتیاجی نیست، و اگر مخالف عقل است باید آنها را رد کرد. ولی کندی در مقام دفاع از مسئله ی نبوت بر آمده قول براهمه را رد کرده و نظریه ی آنها را پوچ دانسته و رساله ای در تثبیت نبوت و کتابی هم در اثبات نبوت از طریق منطق نوشته است. ولی ما تا کنون، به دلایل او در رد خصم و اثبات نظریه ی وی بر نخورده ایم. فقط این مطلب شهرت دارد، اما مدارک اصلی که این امور را توضیح دهد در دسترس ما نیست. شاید روش او در این باب و معارضه با نظر براهمه، عین طریقه ای بوده است که فلاسفه ی متأخر آن را پیش گرفته اند و خلاصه اش این است:
عقل سه حالت دارد:
اول: ادراک عقل به حسن بعضی از چیزها، مثل آنکه نیکی و نیکوکاری را خوب می داند. دوم: ادارک عقل به قبح و بدی از امور، مثل ادراک قبح ستم و خیانت. سوم: آنکه عقل حسن و قبح بعضی از امور، مثل بعضی از عبادات را درک نمی کند و حکمی در آنها ندارد و چیزی از آن را نمی داند مگر به واسطه و وسیله ای از قبیل شرع یا عرف.
کندی، از اثولوجیای منسوب به ارسطو و نیز از اسکندر افرودیسی تأثیر پذیرفته بود. شرح اسکندر افرودیسی بر رساله ی نفس، الهام بخش تقسیمات چهارگانه ی عقل، در رسالة فی العقل کندی بود که از آن پس، تأثیری عظیم گذاشت و موجب طرح مشکلات و ارائه ی راه حلهای متفاوت، نزد فیلسوفان مسلمان و مسیحی شد. همین طور، کندی در باب اهمیتی که به ریاضیات قائل بود، از نوفیثاغورثیان تأثیر پذیرفته بود. ابن ندیم در الفهرست، رساله ای از او درباره ی ضرورت مطالعه ی ریاضیات برای آگاهی کامل از فلسفه ذکر کرده است. این تأثیرها در دورنمای عمومی اسلام که کندی، حقایق آن را همچون چراغی فرا راه فیلسوف می داند، جای می گیرد. او، به حق، پیشگام و نخستین مشایی به معنای خاص کلمه در فلسفه در عالم اسلام که به آن اشاره شد، خوانده شده است. اگر مغرب زمین، کندی را به واسطه ی چند رساله ای که ذکر شد، به عنوان فیلسوف شناخت، او، به عنوان ریاضیدان و استاد نجوم نیز شناخته شده است. ژروم کاردان، در رساله ی De subtilitate (کتاب شانزدهم) درباره ی کندی گفته است که او، یکی از چهره های دوازده گانه ی فکری تاریخ بشری بود که بیشترین تأثیر را داشته اند.
کندی رساله هایی در موضوعات متعدد دارد که ظواهر آنها نشان می دهد مشرب او همان است که در بالا به آن اشاره کرده ایم. از جمله ی آنها نامه ای است به احمدبن المتعصم در تجویز اجابت دعا از طرف خدای عز و جل از کسی که از او اجابت خواسته است، رساله ای در انتهای جرم عالم و رساله ای که به محمدبن جهم درباره ی وحدانیت خدا فرستاده و رساله ی او در روشن ساختن وحدانیت خدا و رساله ی گفتار او با ابن راوندی در توحید، رساله ی او در افعال خدا که همگی ناشی از عدل است و... و ما هنگامی که عناوین این رساله ها و کتابها را می خواهیم متوجه می شویم که عناصر و عوامل دینی تا چه درجه در افکار او مؤثر بوده اند، و تشخیص می دهیم که او در مقام کوشش در جمع بین دین وفلسفه بوده است؛ از اینجاست که بیهقی می گوید «کندی در بعضی از مصنفات خود، بین اصول شرع و اصول معقولات را جمع کرده است.» خود کندی در رساله خویش به نام "الابانة عن سجودالجرم الاقصی" که از خدا اطاعت می کند تصریح کرده و می گوید: «به جان خودم سوگند که گفتار محمد راستگو (ص) و آنچه از طرف خدای عز و جل بیان کرده، همه ی آنها با مقایسه ای عقلی منطبق است و فقط کسانی آنها را یکی نمی دانند که از نعمت عقل محروم بوده و به نقمت جهل با مردم پیوسته اند.»
در جایی که متعرض علم انبیاء و رسولان می شود و علم آنها را با سایرین مقایسه می کند و در آنجا می گوید: «علم رسولان و پیامبران ویژه ی آنان است که خدای متعال آنها را مخصوص به آن کرده و رسول بدون طلب و تحصیل و بحث به آنها می رسد و هیچ وسیله ای اعم از ریاضیات، منطق، برهان و زمان در آن تأثیر نداشته و فقط به صرف اراده ی خداست. طهارت نفس و تسلیم به حق و تأیید و پشتیبانی حق و الهام و پیغامهای او به آنها، به صورت فعلیت در می آید و این گونه علم مخصوص پیامبران بوده و از واردات قلبی آنهاست و سایر افراد بشر از آن سهمی ندارند، و اینها نشانه ی فارق بین رسولان و سایر ابنای بشر است.
زیرا غیر از انبیاء کسی راهی در تحصیل این علم مهم ندارد، مثل پاسخی که رسول اکرم در جواب مشرکان بیان فرمود. رسول اکرم (ص) به همه چیر عالم بود، و علم او اول نداشت و تمام هم نمی شد، بلکه سرمدی و ابدی بود، مشرکان در حال طعن بر او با اعتقاد به اینکه او جوابی ندارد که بدهد، از او پرسیدند: ای محمد، این استخوانهای پوسیده را چه کسی زنده می کند؟ فوری خدای یکتا جل شأنه به او وحی کرد که بگو: آن کس که آنها را از اول ایجاد کرد، و او هرگونه خلقی را به وجود می آورد، تا آنکه می گوید: او به مجرد آنکه گفت به وجود آی، به وجود آمده است. کدام بشر می تواند، با فلسفه ی بشری در گفتاری به کوتاهی و اختصار این آیات شریفه مطلبی را به طور جامع و کامل و توضیح کافی، به صورتی که خدای تعالی فرموده است بگوید؟ «استخوانهای پوسیده را کسی که از اول آنها را خلق کرده زنده می کند» و قدرت او قدرتی است که آسمانها و زمین را خلق کرده و وجود چیزی را با نقیض آن اثبات می کند. بدیهی است هر زبان و هر منطقی عاجز از چنین امری است و تمام بشر تا آخر در این باب عجز و قصور دارند و البته عقول جزئی را بدان دسترسی نیست.»
از جهت دیگر، می بینیم که کندی تحت تأثیر فلسفه ی طبیعی رفته و اثرش در افکار و تألیفات او همان گونه که در فلسفه ی الاهی دیده می شود. در فلسفه ی طبیعی هم بارز است و از تألیفات بسیار او این نکته به خوبی مفهوم می شود. وی در فلک، در حساب، در موسیقی، در هندسه، در ظواهر طبیعت، از قبیل ابر و باران و رعد و برق و قوس قزح و رنگ آبی آسمان و سردی و گرمی و چیزهای دیگر مطالعه کرده، چنان که بعضی از مسائل ماوراءالطبیعه را هم تفسیر نموده است. مثلا در ماهیت خواب دیدن و غیره، ولی مسئله ی ریاضیات بیشتر توجه او را جلب کرده است که رساله ای به نام فی انه لاتنال الفلسقة الا بالریاضیات نوشته و گفته است: «انسان وقتی فیلسوف می شود که ریاضیات را بداند». او در این باب اهتمام داشته و رساله ای در نتهای موسیقی تألیف نموده است و این رساله را در وقتی تألیف کرده است که اروپا چند قرن بعد از آن نتهای موسیقی را شناخت. کندی حروف و اعداد را در طب نیز به کار برد و در باب دواهای ترکیبی نیز نظریاتی دارد. دی بور می گوید: «در واقع کندی عمل داروها را هم شبیه به موسیقی بر مبنای تناسب هندسی قرار داده است و قضیه ی داروها را از راه تناسب در کیفیات محسوس، گرمی و سردی و تری و خشکی بنا گذاشته است.»
از دلایل اهتمام او به ریاضیات این است که نظریه ی فلسفی مشهور «عدم تناهی ازلی در اجسام» را رد کرده به اینجا می رسد که می گوید: محال است جسمی وجود داشته باشد که نهایتی به صورت فعلیت (یعنی نهایت خارجی) نداشته باشد و این نظر را بااعتماد به مقدمات ریاضی بیان داشته و از رموز ریاضی کمک گرفته است. خلاصه ی آن مقدمات (یعنی همان استدلالی که در باب بطلان لایتناهی از طرف فلاسفه ی اسلام عنوان شده) این است:
1- اشیاء متجانس که هیچ یک از آنها برزگ تر از دیگری نباشد متساوی هستند.
2- اشیائی که ابعاد بین نهایت آنها متساوی باشد متساوی هستند، چه بالقوه و چه بالفعل.
3- اشیاء متناهی ممکن نیست نهایتی نداشته باشند.
4- اگر بر یکی از آنها که متجانس هم بودند چیزی زیاد کنیم البته غیر متساوی می شوند، یا آنکه چیزی بر آن اضافه کنیم، البته بزرگ تر از آنها خواهد شد، و بزرگ تر از آن خواهد بود که قبل از اضافه کردن بوده است.
5- اگر از یک چیز کم کنیم، باقی مانده کمتر از وقتی خواهد شد که از آن کم نشده بود.
6- اگر از یکی از آنها چیزی کم کنیم و دوباره بر آن بیفزاییم، در نتیجه و حاصل همان است که قبلا بود.
7- ممکن نیست یکی از دو شی ء متجانس که هر دو بی نهایتند کمتر از دیگری باشد.
8- شی ء کوچک تر از هر دو شی ء متجانس یا به اندازه ی شی ء بزرگ تر است یا قسمتی از آن.
9- اشیاء متجانس که هر یک از آنها متناهی هستند، جمعا متناهی هستند.
این برهان در نظر فلاسفه ی اسلام، بهترین پایه بر دلیل تطبیق برای بطلان لایتناهی محسوب شده و دیگران این برهان را از کندی استفاده کرده اند و در کتابهای فلسفی طوسی و آنچه به دوانی و فلاسفه ی دیگر نسبت داده اند، به طوری که کراچکی در کتاب خود کنزالفوائد نقل کرده، صورتهای متعددی از این برهان دیده می شود. موضوع قابل توجه این است که کندی بسیاری از نظریات خود را بر پایه ی تجربه و امتحان قرار داده، چنان که در رساله ی مربوط به جزر و مد به بعضی از این آزمایشها اشاره کرده است.
کندی، همکاران و شاگردانی داشت. دو بلخی: ابومعشر بلخی، منجم معروف و ابوزید بلخی، فیلسوف آزاداندیش که با گفتن اینکه اسماء الهی یاد شده در قرآن از زبان سریانی گرفته شده اند، از غوغای عوام باکی به خود راه نمی داد. پرآوازه ترین شاگرد وی، احمدبن طیب سرخسی بود (سرخس در خراسان در مرز فعلی ایران و ترکستان روسیه). سرخسی که حدود سال 218 ق /833 م متولد و در 286 ق/ 899 م فوت شد، چهره ای جذاب بود. آثار او که امروزه از میان رفته اند، از لا به لای نقل قولهای پراکنده، شناخته شده اند.
در اینجا باید از اختراع الفبایی برای آوانویسی یاد کنیم که ابوحمزه ی اصفهانی، به تفصیل، درباره ی آن سخن رانده است. در بحث او، درباره ی نامهایی که در زبان عربی به رواقیان دلالت دارد، اطلاعاتی به همان اندازه گرانبهایی را مدیون او هستم که خاطره ی رواقیان در سنت اسلامی رنگ باخته است. این امر مانع از آن نیست که اندیشه هایی از منشأ رواقی، از همان آغاز، وارد شده و نقشی اساسی، در همه جریانهای ضد مشایی ایفا کنند. رواقیان را گاهی اصحاب رواق (رواق، به معنای ایوان سرپوشیده)، گاهی اصحاب اسطوان (به معنای طارم، Stoa) و گاهی اصحاب مظال (جمع مظله، یعنی خیمه و خرگاه از این اصطلاح ترجمه ی لاتینی Philosophi Tabernaculorum گرفته شده است نامیده اند) سرخسی، میان این سه اصطلاح (رواقیان، اصحاب اسطوان و اصحاب مظال) به تفاوت قائل شده و به سنتی اشاره می کند که سه اصطلاح را به سه مکتب مربوط می داند. گروه نخست، در اسکندریه، گروه دوم، در بعلبک و گروه سوم، در انطاکیه، به تعلیم مشغول بودند. در این باره، کتابی جداگانه لازم است. نظریه ی عناصر، نزد جابر، مستلزم تفسیری رواقی مآب از داده های مشائی است. گاهی، سهروردی را نیز رواقی دانسته اند. بالاخره، جعفر کشفی، موضع رواقیان را با اهل تأویل قرآن یکی می دانست.
فلسفه اسلامی ابویوسف یعقوب ابن اسحاق کندی اندیشه کتب فلسفی عقل حکمت