اصلی ترین عوامل سقوط بشر بی توجهی به یک اصل فراگیر که عبارت است از وحدت انسان ها در پشت پرده ظواهر، سیاست را از کارائی معقول بازداشته است، در کتاب جهان مسلح، جهان گرسنه چنین می خوانیم: «خطر واقعی که به کلی تازگی دارد، اینکه ما قادر شده ایم یکدیگر را چه در شمال و چه در جنوب و چه در شرق و چه غرب یکسره نابود کنیم، این سخن بدان معنا است که از این به بعد امنیت ما تنها با هم و به شرط همکاری با همدیگر پایدار و ماندنی است، چیزی که به حسن نیت این یا آن بستگی داشت، اکنون به ضرورتی اجتناب ناپذیر شده است، «مسئله مهم دیگر این است که آیا خواهیم توانست بر جهلی که نسبت به پیوند درونی امور و مشکلات داریم چیره شویم، و در همان حال و به موقع خود بر منافع خاص فزون خواهانه لگام بزنیم؟» در این جملات بسیار قابل توجه دو مطلب مهم توجه بیشتر قرار بگیرد:
مطلب یکم- جهل نسبت به پیوند درونی امور و مشکلات
مطلب دوم- منافع خاص فزون خواهانه (تکائر)
ما می توانیم این دو مطلب را از اساسی ترین عوامل سقوطی که بشر دیروز و امروز همواره در آن دست و پازده گمان کرده است که به رقص در آمده است، به شمار بیاوریم.
مطلب یکم: مسلم است که اگر امروز به سیاستمداران حرفه ای بگوئیم: آگاه باشید هر عملی، عکس العمل به دنبال دارد:
این جهان کوه است و فعل ما ندا ***سوی ما آید نداها را صدا
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ***یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش*** هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
بنابر همین قاعده است که از شما می خواهیم ظلم نکنید، از شما می خواهیم زور نگوئید، از شما می خواهیم برای شهوات و مقام چند روزه دنیا این همه اسلحه در دست خونخواران بی مغز نگذارید اینهمه دروغ نگوئید، زیرا همه پلیدیها خلاف قانون هستی است، خواهد گفت: اینجا که کلیسا نیست، اینجا که مسجد و دیگر معابدی که چهره واقعی انسان ها را حداقل برای خودشان نشان می دهد نیست! اصلا ما نمی فهمیم شماچه می گوئید؟! اگر هم اهل معابد نیستید، بروید دانشگاه ها، سراغ دانشکده های علوم انسانی را بگیرید، شاید در آنجاها برخی از اساتید را پیدا کنید که در سرگذشت دیرین انسان ها کار کرده و فقط به عنوان وقایع تاریخی، آنگونه دستورات (ظلم مکن، زور مگو) را به دانشجویان بازگو می کنند، آن تمناها را با آنان در میان بگذار و با طرح این گونه مسائل ما را ارتجاع، به قهقرا وادار مکن!! در عبارت زیر دقت کنید.
«نخست باید درک کنیم که امروزه تمام چیزها در جهان از درون با یکدیگر پیوند دارند، ما از وابسته شدن ارتباطات سخن می گوئیم، از اینکه رشد جمعیت، توسعه اقتصادی و بهره برداری از کالا و انرژی، جملگی با پیشرفت های سریع و فزاینده ای مربوطند، با این حال بدبختانه باید اعتراف کرد که درست در همین شرایط درک و پذیرش مسئولیت های بین المللی و تجهیز توانایی های سیاسی به روند افولی گرفتار شده اند، در بسیاری از زمینه ها شاهد حرکت های قهقرائی هستیم، در مبارزه علیه بیکاری چندان آشکار نیست که چه اقداماتی را باید در سطح ملی و چه کوششهایی را باید در سطح اروپائی یا بین المللی انجام داد.» این عبارت را هم توجیه کنیم: «در حوزه مشکلات زیست بومی کم و بیش با کندی و آهستگی پذیرفته شده است که این موضوع ابعاد بین المللی دارد، اما هنوز به این واقعیت تن در نداده ایم. که آینده ما به چگونگی روابطمان با بخشهای فقیر تر جامعه بشری وابسته است.» البته گوش قانون عمل و عکس العمل و به اصطلاح آقای «برانت» پیوند درونی در جریان قانونی و جبری خود بدهکار علم و جهل و شوخی و جدی سیاستمدارن نیست، این قانون می گوید: هیلتر مباش، ناپلئون هم مباش زیرا نمونه بسیار مختصری از عکس العمل کار شما برای عبرت گیری انسان ها نشان خواهد داد، آیا آن جوامع پرخور می توانند اثبات کنند که تلفات بسیار ناگوار مردمان کشورهای گرسنه هیچ اثری در پشت پرده در حیات آنان ایجاد نمی کند یا ایجاد نخواهد کرد؟! در آن دنیای قانونی که آگاهان می گویند: شما هیچ دلیلی در دست ندارید که میله های آهنین زندانها و چوبه های دار و چوبه های قفس هائی نباشد که پرندگان ناتوان را برای خوشی خودتان در آنها زندانی می کنید، آیا چنین دنیائی رگبارهای موشکی و بمب های شیمیائی امروز را که بر سر ناتوانان ریخته می شود، فردا به بمب های اتمی مبدل نخواهد کرد که بر سر سودا گردان همان موشک ها و بمب ها فرو خواهد ریخت؟!
اما مطلب دوم منفعت پرستی: آنچه که قوانین دینی و اخلاقی و حتی حقوقی و دیگر مقررات مقبول انسانی اقتضاء می کند و تجویز می نماید، وجوب دفع ضرر است که هر فرد و جامعه ای باید از تحمل بی دلیل آن خودداری کند، به این شرط که اصل عامل ضرر چه طبیعت و چه انسان باشد، مورد توجه و مسئول قرار داده شود، به این معنی که ضرری که حوادث طبیعی بر یک انسان و یا یک جامعه وارد شده است، همان حوادث و علل آنها باید مورد توجه قرار گرفته و عامل پیش گیری از ورود مجدد ضرر تامین شود، و اگر عامل ضرر، بنی نوع انسانی باشد بایستی جبران ضرر را از او مطالبه نموده و از وارد کردن ضرر مجدد پیش گیری نمود. و اما اینکه ضرری که بر انسان وارد می شود، باید برای جبران آن از هرکس که بتواند اقدام کند اگر چه ضرر از طرف او وارد نشده باشد!! این بر خلاف همه ادیان و اخلاق انسانی است. حقوق های انسان محور دنیا می باشد. اکنون می پردازیم به پدیده بسیار خوشایند ولی خطرناک منفعت گرائی (پتیلیتاریانیسم) که با هزاران تاسف و دریغ بدبختانه امروز از دهان اشخاص و جوامعی می شنویم که پرچم تمدن را به دوش و نشان (آرم) تکامل و ترقی را به پیشانی دارند!! همه ما در این عصر این جمله را فراوان می شنویم که «منفعت ما چنین اقتضاء می کند» اگر کسی این جمله را در موارد منافع مشروع بگوید هیچ اعتراضی نیست، ولی اولین شرط مشروعیت این است که مدعی منفعت، مال و حق و کوشش و کار دیگران را به عنوان «منافع من این چنین اقضاء می کند!!!» به یغما نبرد، حال، می پرسیم سیاستی که بعد داخلی یا خارجی آن بر چنین منفعت گرائی استوار باشد، روزی موجب انفجار نخواهد گشت؟!