جهان هستی، انسان عارف را از سه طریق به ملکوت خود رهنمون می گردد و در پرتو اشعه های ملکوتی که بر جهان هستی می تابد، او را به بارگاه ربوبی رهسپار می نماید. این سه طریق عبارتند از:
1- شکوه جمال هستی
2- جلال قانونمندی هستی
3- احساس حیات در عالم طبیعت
با وجود این سه طریق،باز گسترش و اشرافی از ناحیه «من آدمی» لازم است تا هر گونه ابهام را ازدیدگاه وی برطرف کند. دریافت شکوه جمال و عظمت جلال هستی، چنان انبساطی در روح انسانی ایجاد می کند که آشنایی با خویشتن، پس ازگم کردن آن. این انبساط بدان جهت که ناشی از برقرار شدن ارتباط صحیح با خدا و خویشتن است، لذا سرور و انبساط آن، هرگز به انقباض و اندوه فقدان مقرون نمی گردد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست*** عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
«سعدی»
با همین اشراف و گسترش درونی است که نمایش قفس گونه عالم هستی، از دیدگاه عارف محو می شود و فروغ الهی که از پشت پرده بر آن می تابد، او را در ابتهاجی فوق شادی و اندوه های معمولی فرو می برد.
روز و شب با دیدن صیاد مستم در قفس***بس که مستم، نیست معلومم که هستم در قفس
این گسترش و اشراف «من» مختص دیگری دارد که بدون آن، حتی این دو راه (شکوه جمال هستی و جلال قانونمندی هستی) نیز سالک را به مقصد نمی رساند. این مختص عبارت است از: یقین انسان به این دنیا میدانی است برای تکاپو و مسابقه در خیرات. با این دید عرفانی است که می توان گفت: ما نه جهان هستی را از حد خود بالاتر می بریم و نه خدا را از مقام شامخ ربوبیش تنزل می دهیم تا آن دو را در فضایی از ذهن، متحد بسازیم!
جلال قانونمندی جهان هستی
قانونمندی جهان هستی را علوم گوناگون و صنایعی که به دست بشر پدیدار شده، به خوبی اثبات کرده است. این قانونمندی توسط علوم و صنایع به قدری روشن شده است که می توان گفت: این قضایا از قضایای بدیهی است و یا از گروه قضایای بالضروره است، مانند احساس حیات در عالم طبیعت. با دقت نظر و شهود عرفانی اعلا، چهره ای دیگر از از جهان طبیعت که عبارت است از حیات لطیف آن، برای انسان عارف نمودار می شود. بعید شمردن زندگی و اجزای آن، با توجه به جریانات زیر کاملا بی اساس است:
1- ماده جامد، نا آگاه و نا آزاد است.
2- موجود زنده، زنده می باشد
3- فرآیند درک و شعور
4- عقل و وجدان اخلاقی و نیز اختیار در علیت علل و انگیزگی
5-شهود والای روحی
6- اکتشافات و الهامات
7- عبور نفس انسانی از کانال ماده جامد که پس از آن در مسیر تکامل قرار می گیرد و بر هستی مشرف می شود و در جاذبه شعاع ربوبی قرار می گیرد و به آرامش نهایی می رسد.
قرآن مجید در مواردی متعدد، سجده و تسبیح موجودات عالم طبیعت را گوشزد کرده است، مانند: «یسبح لله ما فی السماوات و فی الارض؛ برای خداوند تسبیح می کند، آنچه در آسمان ها و زمین است.» (جمعه/ 1 و تغابن/ 1) «و لله یسجد ما فی السماوات و ما فی الارض؛ برای خدا سجده می کند هر چه که درآسمان ها و زمین است.» (نحل/ 49 و رعد/ 15)
هستی معبد بزرگ سالکان راه حق و حقیقت
اگر کسی به خود اجازه دهد که بر خلاف حکم بدیهی عقل سلیم و وجدان پاک، معنی دار بودن جهان را منکر شود در حقیقت او به خود اجازه داده است که معنی دار بودن خود را نیز منکر شود و کسی که تا درجه انکار خویشتن تنزل کند خواه بداند یا نداند خود را از شایستگی اظهار نظر درباره خود و جهانی که در آن زندگی می کند، بر کنار نموده است، زیرا بدون پذیرش معنایی معقول برای انسان و جهان، هیچ یک از آن دو بر مبنا و اصل قابل استنادی مستند نخواهد بود.
بر این اساس، با کمال صراحت می گوییم: کسانی که از پذیرش معنای معقول برای انسان و جهان که تنها با وابستگی آن دو به مقام شامخ خداوندی قابل تصور است ناتوانند، مناسب حال آنان سکوت و عدم اظهار نظر درباره دو حقیقی است که چیزی درباره آن نمی دانند.
امروزه اگر کسی خوب دقت کند، خواهد دید: عامل اصلی همه جهالت ها و گریز از شناخت های فلسفی و کلیات علوم و اظهار تردید و انکار لزوم دفاع از حیات و کرامت و شخصیت و آزادی مسئولانه انسان ها و تنزل دادن فرهنگ و تمدن، صرفا برای تبدیل انسان به شکل دندانه های ماشین ناخودآگاه، همین بی معنی تلقی کردن جهان هستی است. به راستی، آیا خردمندی پیدا می شود که با توجه به شکوه جلال و جمال هستی، نفهمد که همه اجزاء و روابط موجود در این عالم، آیات خداوندی هستند که آنان را به جاذبیت کوی ربوبی دعوت می نمایند؟
جهان هستی را به عنوان یک معبد بزرگ تلقی کردن، برای نظاره به پیشگاه ربوبی و کشش به فروغ بی نهایت، از اساسی ترین شرایط ورود به حیطه عرفان اسلامی خواهد بود.