هویت واقعی احساس و کیفیت جریان یافتن فعالیت مغزی یک هنرمند، اگر چه مانند بسیاری از نیروها و احساس ها و فعالیت های مغزی از نظر علمی روشن نشده است، ولی می دانیم که این هویت هر چه باشد، می تواند زیبایی ها و عظمت های انسان و جهان را در قلمرو: «آنچنان که هستند» و انسان «آنچنان که باید و شاید» و «جهان آنچنان که می تواند بهترین آشیانه صعود و بزرگ ترین رصدگاه برای نظاره و انجذاب به ملکوت اعلا بوده باشد» بیان نماید.
بدیهی است که بیان هنری شایستگی ها، می تواند یکی از عالی ترین وسیله ها برای ارشاد به عرفان نظری و هم عرفان عملی باشد. از دیدگاه عرفان مثبت، با بروز اثر هنری اصیل در عرصه زندگی انسان ها، جلوه های خاصی از دو صفت بزرگ خداوندی (جمال و جلال) نمودار می شود. اگر نمود یک اثر هنری، ارائه زیبایی هایی از طبیعت یا انسان باشد، قطعی است که چنین اثری نمایشگر جمال الهی خواهد بود و اگر نمود اثر هنری، ارائه چهره قانونی و نظم شکوه آمیزی از طبیعت و انسان باشد، قطعی است که نمایشگر جلال الهی خواهد بود.
پس فعالیت هنری، از دیدگاه عرفان مثبت، اگر از اصالت بهره برده و دارای محتوایی از حقیقت باشد، برای برقرار کردن ارتباط انسان با خدا از طرق ارتباط با جمال و جلال هستی یک فعالیت ضروری می باشد. برای وصول به مقام والای هنر عرفانی، هنرمند قطعا باید در جاذبه «هنر پیشرو» قرار بگیرد، چرا که بدون دارا بودن امتیاز تعیین کننده «پیشرو عرصه بشر» آنچنان که باید و شاید هیچ کار مفیدی از هنر او صادر و بارز نخواهد شد.
در عرصه هستی، دو حقیقت وجود دارد که می توانند به طور شگفت انگیزی انسان را آماده صعود به بارگاه جمال و جلال مطلق نماید:
حقیقت یکم: عبارت است از نظم دقیقی که در اجزاء و پدیده ها جاری بوده و در روابط کائنات با یکدیگر حاکم است. این حقیقت، بر مسیر رهروان بارگاه جلال مطلق خداوندی پرتو می اندازد.
حقیقت دوم: زیبایی خیره کننده ای که در کیهان بزرگ و در مجموعه های جزئی طبیعت پیرامون ما، مشاهده می شود. چیزی که به پرواز با زیبایی محسوس یا معقول اختصاص دارد، انبساط روانی و ابتهاج روح است که پرواز با زیبایی به سوی جمال مطلق داراست، در صورتی که درک نظم قانون هستی چون باید با تمرکز قوای دماغی باشد تا بتواند سالک راه حق را به مقصد جلال مطلق خداوند رهنمون گردد. روی این اصل همواره مستلزم انبساط و ابتهاج روانی نیست، یا لااقل این انبساط و ابتهاج شبیه به آنچه در احساس زیبایی قابل شهود است، وجود ندارد، به هر حال، هر دو عامل زیبایی و نظم و قانون، از عالی ترین وسایل پرواز به قله ملکوت جمال الهی می باشد. میان زیبایی و نظم و قانون، یک اشتراک وجود دارد که بسیار با اهمیت است، و آن این که: ما در درون خود حقیقتی به عنوان زیبایی مطلق داریم که بدون این که از افراد عینی انتزاع کنیم، آن را به هریک از افراد و مصادیق زیبایی ها تطبیق می کنیم، مانند گل، چشمه سار، مهتاب، آبشار، دریا، گستره کوه ها، صورت های زیبای انسان ها، آسمان پر ستاره، آهنگ های موزون، خط های زیبا و.....
بدیهی است این زیبایی ها بسیار متنوعند و در ماهیت خود، یک جامع مشترک حقیقی ندارند. یعنی ماهیت گل با چشمه سار مفهوم مشترک ندارد، و نیز مهتاب با آبشار، دریا با کوه، صورت زیبای یک انسان با آسمان یا آهنگ موزون و یک خط زیبا، مفهوم مشترکی در ماهیت ندارند و با این همه، حقیقتی به عنوان زیبایی در درون ما وجود دارد که بر یکایک همه زیباییها قابل تطبیق است. هم چنین، در درون ما یک حقیقت به عنوان نظم هستی و قانونمندی کلی کائنات قابل دریافت است که بر یکایک موارد نظم و قانون حکم فرما در عالم هستی قابل تطبیق می باشد.
تفاوت مهمی که میان «زیبایی» و «نظم» و «قانون» وجود دارد، این است که مافوق زیبایی های محسوس، زیبایی های معقولی نیز وجود دارند که قابل درکند، مانند: عدالت، احساس تکلیف برین، اصول اخلاقی والای انسانی، و حرکت در جاذبه کمال. این در صورتی است که ما از نظم و قانون می توانیم فقط دو هویت را دریابیم: یکی آن چه در جهان عینی دیده می شود، یعنی نظم حاکم بر هستی که «قانون» از آن انتزاع می گردد، و دیگری حقیقت ثابت و کلی که در درون ما وجود دارد و بر هر یک از نظم ها و قوانین هستی قابل تطبیق است. این در حالی است که حقایقی متنوع از نظم معقول، مانند زیبایی های معقول که قابل درک هستند، برای ما قابل دریافت نمی باشند. بنابراین زیبایی دارای چهار هویت است:
1- هویت محسوس، به معنای زیبایی های محسوس که به مثابه نموده هایی نگارین و شفاف بر روی کمال کشیده شده است. بعید نیست. منظور میر فندرسکی از «صورت زیر» که طی بیتی از ابیات حکمی معروفش می گوید:
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی*** صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی
همین کمال باشد که ما در تعریف بالا آوردیم.
ازجهتی دیگر می توان گفت: کمالی که زیر نمود های نگارین و شفاف کشیده می شود، یک حقیقت عینی نیست، بلکه حقیقت والایی است که در درون انسان ها وجود دارد. مولوی می گوید:
چه عروسیست در جان که جهان زعکس رویش*** چو دو دست نوعرسان، تر و پرنگار بادا
2- هویت جامع حقیقی همه زیبایی ها که درون انسان وجود دارد و بر همه زیبایی های محسوس قابل تطبیق است.
3- زیبایی های معقول
4- و سرانجام هویت جامع حقیقی همه زیبایی های معقول، انسان نخست با زیبایی های محسوس ارتباط برقرار می کند، و از آن زیبایی ها به حقیقتی که جامع مشترک همه زیبایی ها می باشد، پر می کشد و اگر در صدد ادامه پرواز باشد، مستقیما راهی کوی جمال مطلق الهی می گردد.
قسم دیگر این است که انسان، پرواز را از زیبایی های معقول شروع کند و در مرحله بعد، حقیقت جامع مشترک زیبایی های معقول را دریابد و از آن نقطه، روانه کوی جمال مطلق شود. ولی در عامل نظم و قانون، انسان پس از آن که با نظم های جاریه در جهان عینی ارتباط برقرار نمود، می تواند به حقیقت کلی نظم و قانون صعود یابد و از قلمرو آن، رو به بارگاه جلال مطلق الهی گام بگذارد.