جستجو

دلایل انکار حقیقت مطلق و بررسی آنها

عده ای از فیلسوف نمایان و نویسندگانی که فلسفه بافی می کنند، چون در مورد معنی و مفهوم حقیقت مطلق دچار توهم شده اند، آن را مورد انکار قرار داده اند. یکی از آنان چنین اظهار می دارد: کسانی که در پی یافتن حقیقت یا حقیقت مطلق و دیگر تعابیر عاری از واقعیت هستند، همانند افرادی باشند که بدون تجربه فرو بردن خوراکی در دستگاه هاضمه، خواستار به دست آوردن آگاهی از عملکرد این دستگاه باشند. هنگامی که این گونه تعبیرها را در فلسفه و علوم بررسی می کنیم، چنین در می یابیم که جمله های یاد شده، بیش تر به نمایه های ذوقی می نماید. ما نیز هیچ گاه مطلقی را که تعلق به احساس نداشته و اثر گذار هستی نیست، نمی پذیریم. نیز مثل افلاطونی و خرده های ده گانه مورد تصدیق او را که حس آن را پذیرفته و در هستی اثر نمی گذارد و یا از آن اثر نمی پذیرد، باور نداریم، اما خویشتن را همانند فیلسوفان وضع گرا، ناگزیر از پذیرش واقعیت مطلقی می یابیم که فراسوی درک ما قرار داشته، مطلق نام دارد و نسبی شمرده نمی شود، زیرا این باور وجود دارد که ماده، هم چون حرکت، نمادی مطلق است و نسبی بودن شناخت هم شناختی مطلق شمرده می شود. تمامی مطلق های مزبور از دیدگاه فلسفی مورد پذیرش وضع گرایان بوده، نهایت این که: تفاوت این گروه با دیگر اندیشمندان، تفاوت هایی واژگانی و لفظی بوده که در معنی یکی است و نشان از مطلق دارد. اما در زمینه دانش، هیچ یک از وضع گرایان منکر این اصل نیست که قانون حاکم بر حرکت، که عبارت است از: انتقال جسمی از نقطه ای به نقطه ای دیگر، قانونی کلی و رها از قید و بندهای جزئی زمان و مکان است و یا این که قطر دایره، آن را در هر زمان و مکانی به دو نیمه مساوی تقسیم می کند و یا این که اصول و نهاده های نخستین ریاضی، رها و فارغ از موارد کاربردی آن است. به همین جهت، گروه مزبور دستاویزی علمی یا فلسفی برای انکار و نادیده انگاشتن مطلق در اختیار نخواهد داشت. گذشته از این نکات، همان گونه که پیش از این اشاره نمودیم، نادیده انگاشتن یک مطلق، تنها زمانی امکان می پذیرد که مطلق دیگری را جایگزین آن کنیم؛ چنان چه انکار ذات خداوندی، «ماده مطلق» را دستاویز می سازیم و یا هم گرایی را با واگرایی و منازعه جابه جا می کنیم و یا در شناخت مطلق، به واسطه شناخت نسبی تردید می کنیم. نویسنده به هنگام دفاع از اندیشه اصالت طبیعی که همواره گرفتار دگرگونی است، اصل بدیهی یاد شده را به گونه ای ضمنی می پذیرد، زیرا اظهار داشته است:
آن پاره از طبیعت که درک و دریافت ما با آن پیوند ندارد، نمادی مستقل است و چنان چه با ادراکات ما گره خورده باشد، نمادی وابسته به ما شمرده می شود. این حقیقت از دید کانت پنهان مانده و هیوم از آن همه داشته، در حالی که مذهب و مسلک مادی گری، حقیقت پیش پای افتاده ای است که به لحاظ دریافت های منطقی، به این دلیل درک آن بسیار ساده می نماید که بر اساس باور داشت های مادی، واقعیت طبیعت متغیر و انکار ناپذیر بوده، زمان و مکان و ماده یا طبیعت از منظر چنین باور داشتی، واقعیت مطلقی شمرده می شود. تعبیر «طبیعت از منظر چنین باور داشتی، واقعیت مطلقی شمرده می شود»، تأمل برانگیز است؛ چنان چه یکی دیگر از نویسندگان معاصر چنین اظهار می کند:
واژه مطلق، دارای مفهومی است که مورد اتفاق ما بوده، چنان چه از کسی بپرسیم: آیا سگ را بسته یا به زنجیر کشیده و یا رها نموده، مطلق است؟ و آن فرد پاسخ دهد: سگ را رها نموده ام، تصویری از این گفتگو دست می دهد که براساس آن می توان برای دست یافتن به واقعیت گفتار مزبور در پی یافتن وضعیت سگ مورد نظر برآمد که آیا به همان صورتی است که وی ترسیم نموده، یا خیر؟ و چنان چه از بازرگانی بپرسیم: آیا قیمت کالای او بر مبنای قیمت گذاری رسمی تعیین گردیده، یا رها از چنین تعلقی بوده، مطلق است؟ و او پاسخ دهد که قیمت ها فارغ و رها از قیمت گذاری است، تصویری در ذهن ما نقش می بندد که بر اساس آن، درستی و نادرستی گفتارش آشکار می شود. چنین رویکردی، یا همانند آن، همان گونه که باز گفتیم، می تواند مفهوم مطلق را مشخص نماید، اما با این وجود، فیلسوف متافیزیک چنین می پندارد که مطلق در روند توسعه جهان تأثیر گذار است، ولی خود از این تغییر دچار تحول نمی گردد. در این صورت است که تغییر وی برخوردار از مفهوم و معنی آشکار و روشنی نیست، زیرا واژه ای بهره گرفته است که معنای آن مورد توافق همگان بوده، اما در جای خود به کار نرفته است. چگونه می توان در نمادهای طبیعت، گمشده ای را یافت که بتواند این نوع رویکرد را نفی یا اثبات کند؟ گیرم به فیلسوفی برخوردار از چنین باور داشتی بگوییم: مطلق در تحولات جهان نقش ندارد، یا این که نماد مزبور نیز دچار دگرگونی و تحول می گردد، در این صورت نماد هستی از این اثبات و نفی چه بهره ای می برد؟ اگر سخنی برخوردار از باری مفهومی باشد، بی شک تمایزی را میان دو حالت نفی و اثبات برخاسته از چنین رویکردی به وجود خواهد آورد، زیرا میان دو تعبیر «سگ رهاست» و «سگ دربند است» تفاوت وجود دارد. تا هنگامی که میان دو تصویر برخاسته از حالت های نفی و اثبات، تمایزی وجود داشته باشد، سخن ایراد شده دارای مفهوم ویژه خویش است، وگرنه کلام برآمده، فارغ از معنی و مفهوم شمرده می شود. موارد متعددی از دید نویسنده پنهان مانده است که ما در این جا ناگزیر از برشمردن آن هستیم. نخست: حقیقت مطلق است. جستجوی علت و دلیل تخصیص مفهوم و معنی مطلق به دو مثال یاد شده می باشد. سه تعبیر نقل شده از برادلی است: مطلق در روند توسعه جهان تأثیر گذار است، اما خود، از این تغییر دچار تحول نمی گردد. نکته چهارم را می توان درباره چگونگی تغییر شکل و شمایل اشیاء در رویکردی ایجابی یا سلبی مورد توجه قرار داد. چهار مورد مزبور، نمادهای پایه ای و اساسی بحث مطلق گرایی را رقم می زنند.

در مورد نکته اول، گویی نویسنده هنگامی که از طرف مقابل می شنود: «سگ رهاست»، تصویر دست داده را در ذهن خود می نشاند، اما آن تفسیر نمی کند. چنین گمان می رود، بلکه باور قطعی براین قرار دارد که هر پدیدای برخوردار از مفهومی واقعی در ارتباط با هستی احساس می شود. بنابراین، تصویر دست داده از رها بودن سگ نشان می دهد که سگ در زنجیر نیست و براین اساس نمی توان گفت: در گوشه ای از خانه بسته شده، توان تحرک ندارد. رهایی سگ را، تعبیر ذکر شده نشان می دهد. به همین ترتیب، پدیده حاکی از این نکته که: «قطر دایره آن را به دو نیمه برابر تقسیم می کند»، نمادی مطلق است و با چگونگی چنین تجزیه ای که ابزار به کار گرفته شده یا نماد تقسیم شده که کاغذ، چوب، نان، ستاره ای از ستارگان و یا کهکشان باشد، کاری نداشته، به ابزار مادی، وضعی، ذاتی، نمادی یا واقعی بودن آن نیز عنایت نمی نماید. بی شک، چنین تصویری از مطلق گرایی در ذهن فرآگاه از آن نقش می بندد، زیرا عدم وابستگی قطر دایره به مورد اختصاص یافته، همانند عدم وابستگی سگ به مکانی است که در آن قرار دارد. چنان چه فرد آگاه از زبان عرب، تصویری از این نوع را با واژه «مطلق» یاد کند و یا کسی که به زبان انگلیسی آشنا باشد، از آن واژه Absolute تعبیر نماید، سخن بی اساس و فارغ از معنایی را بر زبان نرانده است. هر آینه اندیشمندی تصویر به دست آمده را تعمیم بخشد و قید و بندها را از آن بردارد و راه تعالی را بپیماید، مرتکب چه واگرایی علمی خواهد شد؟ بنابراین، بگذارید «حرکت» را به گونه ای «مطلق موجود» بشماریم و آن را ویژه نمادی خاص ندانیم، زیرا گیاه، حیوان، کهکشان ها و الکترون ها برخوردار از حرکتند.. نمادهای دیگری هم وجود دارد که از این ویژگی برخوردار هستند. چنان چه بگوییم هر نمادی از قانون خاصی پیروی می نماید و بدون آن که مقید به نمادی باشد، از قانون ویژه مطلقی پیروی می کند، آیا گرفتار گزافه گویی شده ایم؟ آیا نمی توان از چنین داده ای، تصویر عقلانی برخوردار از مفهومی درست را به دست آورد؟ به همین منوال، اگر گوینده ای اظهار دارد: دلایل خردمدارانه ای برای اثبات ذات والایی که چیره بر جهان است، در دست دارد که مقید به زمان و مکان نیست و آگاهی، دانش و توان وی محدود به موارد شناخته شده موجود نیست، آیا سخن عاری از حقیقتی را بیان داشته است؟ خیر، هرگز چنین نیست، زیرا دلایل روشنی، وجود وی را ضروری می نماید. هنگامی که درباره ذات خداوندی تعمق می کنیم و صدایش را باز می شنویم، با وجودی مواجه می شویم که جایگاه شأن و منزلت خود را دارد، هر چند درک ما عاجز از دریافت ماهیتی باشد که همانند ماهیت های دیگر نیست. در حالی که تصویر برداری از نمادی عدمی، امکان تصویر را بر نمی انگیزد و همان گونه که در دو مثال ذکر شده نویسنده باز یافتیم، هنگام که بازرگانی پرسش شود: آیا قیمت میوه مقید به قیمت گذاری یا رها و مطلق از آن است؟ و پاسخ بشنویم که: مقید و مطلق است، از سخن گوینده این برداشت را نمی کنیم که واژه «مطلق» بیانگر رنگ و یا نماد وضعی دیگری است که ملموس و محسوس باشد. نیز در این سخن و پاسخ، نشانی از قیمت یا محل فروش یا نمادی از فروشنده را نمی توان یافت، بلکه ذهن ما نخست به نمادی معین از قیمت گذاری رسمی یاغیر رسمی معطوف می شود، یا در صورت برخوردار نبودن قیمت معینی، به عدم آن پی خواهد برد. از دو داده یاد شده، دریافت سومی استنباط می شود که به دایره قیمت گذاری محدود می گردد. هم چنین، از مثال نخست، عدم تقید و ارتباط یک وجود «مطلق» را در می یابیم. هنگام از واجب الوجود والایی که مقید به زمان معینی نیست، سخن می گوییم، سه دریافت یاد شده به ذهن ما می نشیند. چنان چه مفهوم زمان را آن گونه که در ذهن ما نقش بسته است، تصور نماییم و سپس آن را از وجودی فرضی نفی کنیم، تصویر وجودی آن نماد دست می دهد که مفهوم واجب مطلق رها از قید و بند زمان را در اذهان می نشاند.
درباره چنین برداشتی، مثال روشنی داریم که از اصول حاکم بر ریاضیات بر می خیزد، زیرا ریاضیات مقید به زمان و موضوع نبوده. نماد معمول در آن اصول، حاکم بر آن است، زیرا هنگام که می گوییم اصول ریاضی پای بند هیچ یک از نمادهای یادشده نیست، باید پذیرفت که اثبات وجود خدا نیز پیرو چنین اصلی است. باید این نکته را در نظر آورد: بسیاری از کسانی که مسألة مطلق گرایی را ممتنع شمرده و در پی انکار آن برآمده، از آن دستاویزی برای انکار مطلق والامرتبه ساخته اند، اصول پذیرفته شده الاهیون را باور نداشته و در آن تعمق نمی کنند و با رویکردهای آنان آشنا نیستند. آری، اگر نگرش های ساده لوحانه «صوفیه» را مستثنی نماییم، در خواهیم یافت که هیچ یک از الاهیون ادعای پی بردن به کنه و ماهیت ذات مطلق را نداشته و ندارد. در روایات و اخبار نقل شده از رهبران دین، به ویژه امامان حکمت و راهبران اندیشه الهی، یعنی خاندان محمد (ص) که درود پروردگار بر آنان باد، چنین آمده است: هر چه وی را بر مبنای داده های اندیشه نغز خویش تصور کنید، پرورده ذهن شما بوده، به سویتان باز خواهد گشت. بسیاری دیگر از روایات نشان می دهد که تفکر در ماهیت و ذات خداوندی، جز گمراهی بازده دیگری نخواهد داشت، آن چه اصول ادیان ودلایل حسی آن را باز می نمایاند، نشان از این نکته دارد که واجب الوجود را تنها باید بر این اساس که فراتر از دیگر موجودات است، پذیرفت، اما این که ماهیت وجودی وی چگونه است، مقوله نهی شده ای شمرده می شود.
چه باک که ماهیت وجودی وی پنهان بماند. هر آینه برآن باشیم تا تصویری از این ماهیت را به دست آوریم، بهتر است که به خویش (من انسانی) بازگردیم تا در آن مواردی را بیابیم که بسیار با شناخته شده های طبیعت و قوانین حاکم بر آن مغایر است. به همین جهت، همه اندیشمندان از جمله نویسنده ای که ذکر او گذشت، اذعان دارند هنوز هم شناخته شده های آدمی از حد سخن فراتر نرفته است، با این وجود قبول داریم که انسان نمادی هست که تابع و پیرو قوانین طبیعت نیست و چندان اهمیت ندارد که آن را روح یا دل عقل یا زبان و یا اعصاب نام گذاریم، زیرا به هر نامی که بخوانیمش، وجود آن را در می یابیم. از این نکته که بگذریم، اگر به ذره بنگریم و در آن تعمق کنیم، با نکات مبهمی درباره آن روبرو می شویم که نخستین آن، نا شناختن واقعیت و حقیقت این نماد است، اما مجهولاتی این چنین، ما را از پذیرش وجود آن باز نمی دارد.

منابع

  • محمدتقی جعفری- هم گرایی دین و دانش- صفحه: 266-261

کلید واژه ها

فلسفه حقیقت فلاسفه ادراک ذهن ماهیت

مطالب مرتبط

اسلام واقعی و منطقه ای نظریه روحیون و مادیون در باب ماهیت انسان مشکل علت نخستین در فلسفه غرب تأثیر ریاضیات بر فلسفه دکارت حقیقت و مراتب ادراک در فلسفه ملاصدرا سوژه و ابژه (ذهنیت و عینیت) از نظر سید احمد فردید پیشگامان گفتگو در میان فلاسفه

اطلاعات بیشتر

ابزار ها