در آیات قرآنی، در حدود 22 آفت برای شناخت یافت شده است. البته نمی توانیم ادعا کنیم همه آفات شناخت همین مقدار است که ما متذکر شده ایم، ولی می توان گفت: مواردی که ما مورد بررسی قرار داده ایم، اصول عمده آن ها می تواند باشد.
1- تکبر و خودمحوری
هیچ چیزی، مانند تکبر و خود محوری، مانع جریان آب حیات معرفت و شناخت در درون انسان نیست. گاهی لجن خودخواهی به قدری در درون انسان رسوب شده و تحجر می یابد که از ورود حتی یک قطره آب معرفت از جهان قابل شناخت به دنیای درون نیز مانع می شود. اما در بعضی مواقع، به مرحل تحجر و رسوب نمی رسد، ولی هر آب معرفتی را که وارد درون شود، آلوده و کثیف می کند.
«إن الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان أتاهم إن فی صدورهم إلا کبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله إنه هو السمیع البصیر؛ آنان که در آیات خداوندی بدون سلطه ای که برای آنان آمده باشد، مجادله می کنند، در سینه های آنان جز تکبر چیز دیگری وجود ندارد. آنان به آن چه که با این تکبر می خواهند برسند، نخواهند رسید. پس به خدا پناه ببر، که او قطعا شنوا و داناست.» (غافر/ 56)
2- جهل و پس از شناخت واقعیت ها؛ مجادله و کاوش های حرفه ای
بعضی گمان می برند اگر علم و معرفت به مرحله شناخت واقعیت برسد، محال است که نادیده گرفته شود و هیچ تأثیر مثبتی در حیات انسانی به وجود نیاورد. این موضوع حقیقت ندارد، زیرا آن چه که مشاهده می شود (در مواردی فراوان) واقعیت، عکس این گمان است. یعنی برای خیلی از انسان ها شناخت واقعیت دست می دهد، اما نه تنها اثر مثبتی در عقیده و عمل آنان به وجود نمی آورد، بلکه برای توجیه خواسته های خودخواهانه شان، یا برای رها نکردن اصول پیش ساخته ای که در درونشان رسوب کرده است، به لجاجت با آن واقعیت های شناخت شده نیز بر می خیزند. آیاتی فراوان در قرآن مجید وجود دارد که این لجاجت ها و جدل بازی ها را به شدت محکوم می کند، مانند:
«و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لاهدی و کتاب منیر؛ و از مردمان کسانی هستند که دربار خدا، بدون علم و راهیایی و کتاب روشنگر، به مجادله می پردازند.» (حج/ 8 و لقمان/ 20)
زشت ترین چهره انسان و وقیح ترین خصلت او، آن است که پس از آشکار شدن حق و واقعیت، در صدد فریب خود برآید و در برابر کسانی که از حق و واقعیت دفاع کنند، به مجادله بپردازد.
3- سخن از روی جهل درباره حق
فراوانند مردمی که خود را در همه مسائل بنیادین جهان بینی و اصول انسانی صاحب نظر می دانند و چنین می پندارند که اعتراف به جهل و بی اطلاعی درباره آن مسائل، مساوی با خودکشی خود، بلکه از خودکشی هم بدتر است! آنان هرگز به این حقیقت توجه ندارند که انسان با درک و توجه به خود جهل و اعتراف به آن، به راحتی نیمی از راه علم را در می نوردد.
آیاتی که در مورد سرزنش این صفت پلیدی آمده، فراوان است، از آن جمله:
«و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا أ ولئک لهم عذاب مهین؛ و برخی از مردمان، سخنان بیهوده را می گیرند تا از روی جهل، مردم را از راه خدا گمراه کنند و آیات الهی را با استهزاء بگیرند. برای آنان عذاب پست و خوارکننده ای در پیش است.» (لقمان/ 6)
این مضمون در سوره های زیر آمده بقره/ 113 و انعام/ 144 و اعراف/ 33 و یونس/ 68 و روم/ 29.
4- تقلید وارتجاع؛ راکد نمودن شناخت
در قرآن، آیاتی فراوان در ممنوع کردن شناخت های تقلیدی و جمود در اصول پیش ساخت گذشتگان که با بروز واقعیات جدید از بین رفته اند وارد شده است، از قبیل:
«وإذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما أ لفینا علیه آباءنا أولو کان آباوهم لایعقلون شیئا و لایهتدون؛ و هنگامی که به آنان گفته شد: از آن چه که خدا فرستاده است، پیروی کنید، آنان گفتند: [هرگز]، بلکه ما از آن چه که عقاید و رفتار پدران ما بر مبنای آن بوده، تبعیت خواهیم کرد؛ اگر چه پدرانشان نیز چیزی را تعقل نمی کردند و راه هدایت را نمی رفتند.» (بقره/ 170)
روشنفکران روشنگر که برای روشن کردن مغزها و دل های آدمیان رسالتی دارند و در حرکت به سوی کمال همواره پیشتازند، یکی از اساسی ترین ماده رسالت خود را گسیختن زنجیر تقلید و گذشته گرایی می دانند که نام دیگر آن «ارتجاع» نامیده می شود.
5- واقعیات را اساطیر و حقایق را افسانه تلقی کردن
آری، چنین است داستان غم انگیز بشر در گذرگاه قرون و اعصار، که هر اندازه در هوی و خودمحوری غوطه ور می شود و خود را از ساختن «حیات معقول» برای خویشتن بی نیاز می بیند، واقعیات را «اساطیر» و حقایق را «افسانه» تلقی می کند!
با صراحت تمام باید گفت: آنان که واقعیات را اساطیر و حقایق را افسانه می پندارند، هرگز ضرری به واقعیات و حقایق نمی زنند. آنان کوچک تر از آن هستند که با بستن چشمشان از دیدن واقعیات و گرفتن گوششان از شنیدن حقایق، بتوانند نخست خودکشی کنند، و با این خودکشی، واقع کشی و حق کشی هم به راه بیندازند. آیاتی که برداشت اسطوره گرایان را از واقعیت بازگو می کند، در مواردی متعدد از قرآن آمده است. به عنوان نمونه: «إذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأولین؛ هنگامی که آیات ما به شخص تبهکار خوانده می شود، می گوید این سخن ها اساطیر گذشتگان است.» (قلم/ 15)
مگر جز این است که وقتی یک انسان به خود اجازه می دهد واقعیت جهان و نظم و قانون آن و ارتباط خود را با آن جهان ارسطوره پندارد، خود را نیز آگاهانه یا نا آگاه «اسطوره» می داند و یا بی اعتنایی تمام، با اسطورگی محض در واقعیات هستی اظهار نظر می کند؟!
6- خودفریبی با منحرف نمودن واقعیات
شاید بعضی از مردم، انحراف از واقعیات را که ضد حکمت وجود انسانی است، نتوانند قبول کرده و بپذیرند. یعنی بدان جهت که عقل و وجدان آنان عاشق واقعیت هاست، روی این اصل، آن ها نمی توانند تصور کنند که آیا واقعا ممکن است انسان ها واقعیت ها را منحرف کند و خود را بفریبد؟ باید بگوییم: آری، ممکن است. بالاتر از این، انسان می تواند فریفتن خویشتن را نوعی از هشیاری و زیرکی هم تلقی کند. و در نتیجه در پدیده خودفریبی هم، باز هم خود را بفریبد.
آیاتی که در توبیخ خودفریبان وارد شده است، اشکال مختلفی دارد، مانند:
«یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون إلأ أنفسهم و ما یشعرون؛ آنان درصدد خدعه و فریب و نیرنگ با خدا و مردم با ایمان برمی آیند و نمی دانند که آنان فریب نمی دهند، مگر خوشان را و نمی فهمند.» (بقره/ 9)
7- ارتکاب بدی ها، پس از تحصیل شناخت نیکی و بدی
با شناخت نیکی ها و بدی ها، وضع مغزی و روانی انسان، کیفیت مخصوصی برای خودش پیدا می کند؛ وضعی جدید که می توان آن را مانند جزئی از موجودیت درونی آدمی محسوب کرد. به این معنی که: پس از شناخت این که این ظلم است و ظلم بد است، شناخت حاضر، جزئی از موجودیت درونی درک کنند دو قضیه مزبور می گردد. ارتکاب ظلم، با وجود این شناخت در حقیقت نوعی مبارزه با خویشتن است، مبارزه ای که همواره به شکست خویشتن می انجامد. خداوند متعال این مبارز وقیحانه را در آیاتی فراوان از قرآن، ممنوع اعلام فرموده است، از آن جمله در آیه:
«و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاء هم الــبینات و أولئک لهم عذاب عظیم؛ و ازآنان نباشید که پس از آن که برای آنان دلایل الهی آمد، پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند، و آنان کسانی هستند که برایشان عذاب بزرگی است.» (آل عمران/ 105)
8- محرومیت از نعمت شناخت با اختیار
این چه منطقی است که می گوید: «ما چشم نمی خواهیم تا ببینیم»، «ما گوش نمی خواهیم تا بشنویم»، «ما عقل نمی خواهیم تاواقعیات را دریابیم»، «ما وجدان نمی خواهیم تا در اقیانوس هستی، کشتی زندگی خود را با قطب نما به ساحل هدف اعلای زندگی برسانیم»؟! حجم آیات قرانی درباره زشتی محرومیت اختیاری از درک و تعقل، فراوان است، مانند:
«و من أظلم ممن ذکر بآیات ربه فأعرض عنها و نسی ما قدمت یداه إنا جعلنا علی قلوبهم أکنه أن یفقهوه و فی آذانهم و قرا و إن تدعهم ألی الهدی فلن یهتدوا إذا أبدا؛ و کیست ستمگارتر از کسی که آیات پروردگارش را به یادش آوردند، اما از آن آیات اعراض نموده و آن اعمالی را که به جا آورده بود، به فراموشی سپرده! ما بر دل های آنان پرده زدیم تا از فهم حقیقت محروم شدند و در گوش های آنان سنگینی قرار دادیم، و اگر آنان را به هدایت بخوانی، هرگز هدایت را نخواهند پذیرفت.» (کهف/ 57)
طبق این آیه، ختم بر دل های که عبارت است از: مهر کردن و خاتمه دادن به فعالیت های آن، همان محرومیت اختیاری از درک و شناخت است که انسان های تبهکار، در خود به وجود می آورند.
هم ما داستان خونین نینوا را شنیده ایم و می دانیم که تبهکاران، چگونه در برابر سخنان حسین بن علی (ع) سرور شهیدان راه حق و حقیقت می گفتند: «ما نسمع ما تقول؛ آن چه را که تو می گویی، ما نمی شنویم!!»
9- شناخت حقیقت و پوشاندن آن
این یک خیانت بزرگ است که یک انسان، حقیقتی را بشناسد و واقعیتی را مورد درک قرار دهد، ولی آن را مخفی کند. آیات مربوط به این مسأله، زیاد است، مانند آیه زیر:
«إن الذین یکتمون ماأنزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب أولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون إلا الذین تابوا و أصلحوا و بینوا فأولئک أتوب علیهم و أنا التواب الرحیم؛ آنان که حقایق آشکار و هدایت را پس از آن که در کتاب برای مردم آشکار کردیم، مخفی می دارند، کسانی هستند که خدا آنان را لعنت می کند و لعنت کنندگان، خود نیز بر آنان لعنت می فرستد، مگر کسانی که توبه نموده و اصلاح پیشه کند و حقایق را آشکار بسازند؛ پس توبه آنان را قبول می کنم و من توبه پذیر و مهربان هستم.» (بقره/ 159- 160)
10- اختلاف پس از شناخت واقعیت ها
در موضوع اختلاف در عقاید، در قرآن مجید آیاتی وارد شده است، از قبیل:
«و آتیناهم بینات من الأ مر فما اختلفوا إلا من بعد ما جاء هم العلم بغیا بینهم إن ربک یقضی بینهم یوم القیامه فی ما کانوا فیه یختلفون؛ و ما برای آنان بینه هایی از امر (حقیقت ها) دادیم. پس آنان در میان خود اختلاف نورزیدند، مگر بعد از آن که به حقیقت علم پیدا کرده بودند؛ این یک تعدی و تجاوز میان آنان بود. پروردگار تو قطعا روز قیامت در آن چه که آنان اختلاف می ورزیدند، حکم خواهد کرد.» (جاثیه/ 17)
11- عمل نکردن به علم؛ آفتی بزرگ
منابعی که در اسلام، علم را برای لزوم عمل حجت و برهان معرفی کرده، به اندازه ای زیاد است که جمع آوری آن ها احتیاج به یک تألیف مستقل دارد. این منابع بی اعتنایی به علم را در دو صورت مطرح می کند:
صورت یکم- عمل نکردن مطابق علم
صورت دوم- عمل کردن بر خلاف علم
آیاتی که با بیاناتی گوناگون، هر دو تباهی را تذکر می دهد، فراوان است. به عنوان مثال یاد می کنیم از آیه: «مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل أسفارا بئس مثل القوم الذین کذبوا بآیات الله و الله لا یهدی القوم الظالمین؛ مثل آنان که تورات را با خود حمل می کنند ولی آن را درک ننموده و مورد عمل قرار نمی دهند، مانند الاغی است که لوح ها (کتاب ها و هر اثر نمایشگر علم) را حمل می کند. مثل آن قومی که آیات خداوندی را تکذیب می کنند، زشت و ناپسند است و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند.» (جمعه/ 5)
12- شوخی با آگاهی و هشیاری
ارتباط آگاهی و هشیاری با جان و روان آدمی، شبیه ارتباط جان با کالبد مادی است. شوخی با هشیاری، شوخی با جان است، که جدی ترین پدیده عالم هستی محسوب می شود. آیاتی که رها شدن انسان را در مستی ها و ناهشیاری ها مطرح می کند، در چند مورد آمده است، مانند: «لعمرک إنهم لفی سکرتهم یعمهون؛ سوگند به حیات تو، آنان در مستی خود، در نابینایی درونی فرو می غلطند.» (حجر/ 72)
13- وسوسه های درونی
آیاتی چند در قرآن مجید، پدیده وسوسه را که از وخیم ترین آفات مغزی و روانی است، مطرح نموده و انسان ها را ازاین آفت برحذر داشته است، از آن جمله:
«قل أعوذ برب الناس* ملک الناس* إله الناس* من شر الوسواس الخناس* الذی یوسوس فی صدور الناس* من الجنه و الناس؛ بگو پناه می بریم به خدای انسان ها، به مالک مطلق مزدم، ازشر وسوسه موجودات مخفی که برای اضرار انسان ها کمین گرفته و دردرون انسان ها وسوسه می کنند. این موجودات از دو گروه جن و انس هستند.» (ناس/ 1- 6)
تفسیری مختصر درباره وسوسه در توضیح و تفسیر بیماری مغزی و روانی وسوسه اختلاف نظرهایی وجود دارد. به نظر می رسد، مطلب مورد اتفاق صاحب نظران، این است که ماهیت این آفت عبارت است از: تزلزل نیروی خاص مغز، در برقرار کردن رابطه طبیعی با واقعیت، که معمولا به وسیله آن نیروی خاص تنظیم می شود.