در تعریف تاریخ ادبیات چنین گفته اند: «تاریخ ادبیات، فنی و رشته ای است از دانش و معرفت، مربوط به شناخت توالی عرصه های ادبی و تحول و تکامل ویژگی ها و خصوصیات ادبی هر عصر، و آگاهی از سیرت و احوال ادیبان (نویسندگان، شاعران، خطیبان و صاحبان آثار ادبی) و آثار آنان و شناختن سبک های هریک از ایشان.»
جرجی زیدان می گوید: ادبیات زبان «آداب الغه»، علوم آن زبان است، و تاریخ ادبیات هر زبان، تاریخ علوم آن زبان است، یا تاریخ نتایج اندیشه و آثار قریحه اهل آن زبان. پس تاریخ ادبیات هر قوم همان تاریخ آن قوم است از دیدگاه ادبی و علمی. هر امتی یک تاریخ عمومی دارد که مربوط است به احوال کلی آن امت. این تاریخ به چند رشته بخش می شود: تاریخ سیاسی، تاریح اجتماعی، تاریخ اقتصادی، تاریخ ادبی و تاریخ علمی تاریخ سیاسی هر قوم گفتگو می کند ازسرگذشت سیاسی آن قوم، یعنی کشور گشایی ها، جنگ ها، سلسله های حکمرانان و انواع حکومت هایی که آن قوم داشته اند و امثال این مسائل تاریخ اجتماعی دوره های گوناگون تغییرها و تحول های رسوم و اخلاق و عادات را نشان می دهد. تاریخ اقتصادی درباره تاریخ مالی و ثروت وچگونگی های کشاورزی و صنعتی (ومنابع درآمد) و نظیر آن سخن می گوید. همینطور دیگر بخش های تاریخ.
یکی از بخش های تاریخ، تاریخ ادبی یا علمی است. این بخش ازتاریخ، بحث می کند از تاریخ ملتی،از نظر ادبی و علمی. پس، ازجمله مباحث این بخش از تاریخ خواهد بود، گفتگو درباره شاعران و ادیبان و عالمان و حکیمان و کتاب هایی که اینان نوشته اند و آثار که از خود برجا هشته اند، و اینکه هر دانشی چگونه پیدا شده است و چگونه، طبق قانون تکامل، پیش رفته و دارای رشته هایی گشته است.
تاریخ عمومی اگر شامل تاریخ ادبیات و علوم نباشد، تنها تاریخ جنگ و فتح و خونریزی و تسلط و استبداد خواهد بود. چون نمی شود قومی را درست فهمید و از عمق تمدن و سیاست آنان آگاه گشت مگر از راه اطلاع یافتن از تاریخ ادبیات آن قوم. بدینگونه تاریخ ادبیات، شارح تاریخ عمومی است، یعنی علل و اسباب حقیقی حوادث را نشان می دهد. هرگاه تاریخ قومی را بخواهیم و سرگذشت سیاسی و اداری و اقتصادی و اجتماعی آن قوم را در طول زمان بدانیم و علل تمدن و ترقی یا انحطاط و سقوط آنان را باز شناسیم، هنوز تصور روشنی از چگونگی احوال آنان نداریم -زیرا اسباب و علل بسی پیچیده است- مگر هنگامی که تاریخ علوم یعنی آثار عقل و استعداد آنان را نیز بدانیم. در این صورت است که عوامل اصلی ترقی یا سقوط قومی پدیدار می گردد. چون آثار ادبی بر جای مانده هر قوم نشان می دهد که آنان در چه مرتبه ای ازترقی عقلی بوده اند، چگونه فکر می کرده اند و چه چیز می خواسته اند، احوال آنان از نظر اعتدال (در اوصاف) عفت، یا پرده دری، بلند همتی، یا گمنامی و دیگر خصوصیات و رسوم چه سان بوده است. اقوام همیشه در گرو اخلاق خویشند. پس از اینهمه باید بیفزاییم که «تاریخ ادبیات» نیز اگر با «تاریخ سیاسی» همراه نباشد برای شناخت یک قوم بسنده نخواهد بود. محققان امروزین جهان، بحث درباره تاریخ ادبیات را مهمترین وسیله برای فهم تاریخ سیاسی به حساب می آورند. و خود تاریخ ادبیات را، بر حسب احوال و دوره های گوناگون، به چند بخش تقسیم می کنند. دوره های گذشته را ملاک دوره های آینده قرار می دهند و از اینجا آینده یک قوم را، از روی احوال گذشته و حاضر آن قوم پیش بینی می کنند.
پس تاریخ ادبیات تاریخ عقلی یک قوم است و شرح و نتیجه آثار عقلی و علمی آنان و تاثیر آنها در نفوس و اخلاق مردم، و نشان دادن میزان ترقی علمی و امتیازهای ادبی، و روشن کردن سرگذشت هر علم و سیر تکاملی آن، و معرفی آثار مکتوب و ثمرات این آثار و چگونگی پیدایش و تاثیر و تاثر این آثار نسبت به یکدیگر.