تفاوت زیبایی های محسوس فی نفسه و زیبایی های معقول فی نفسه در چند چیز است:
1- زیبایی محسوس، چنان که که از اصطلاحش پیداست، پدیده ای است که شهود زیبا یابی انسان را از راه حواس طبیعی برمی انگیزد که ارتباطی با اشکال و صورت ها و رنگ ها و غیر ذلک برقرار نموده و واسطه انتقال آن پدیده به کارگاه مغز می شود، در صورتی که زیبایی معقول به طور مستقیم از ارتباط حواس با نمودهای جهان عینی به وجود نمی آید، بلکه زیبایی معقول محصولی از فعالیت های درون ذاتی است که فقط از عامل شناخت اصول و ارزش های انسانی به وجود می آید و درون ذات، حالت شکوفایی به خود می گیرد و اگر در به وجود آمدن زیبایی معقول، زیبایی محسوس دخالت کند مانند یک اثر هنری زیبا و سازنده این دخالت مانند رمز و علامت بون زیبایی محسوس به زیبایی معقول است، و هیچ سنخیت عینی میان آن دو وجود ندارد و در حقیقت، تاثیر سنگی است که به حوض انداخته شود و آب آن حوض را به تموج در آورد، حال آن که هیچ سنخیتی میان سنگ و تموح آب وجود ندارد.
2- مواد عینی فیزیکی که یک نمود زیبایی در روی آن پدیدار شده است، قابل محاسبات کمی می باشد، در صورتی که زیبایی معقول در آن پدیدار شده است، شخصیت آدمی است که ما فوق محاسبات کمی و توزین است.
3- زیبایی محسوس به جهت تکرار مشاهده آن، تدریجا لذت و جاذبیت خود را از دست می دهد، در صورتی که زیبایی معقول، چه تدریجا رو به کمال برود و چه در یک حال باشد، باز لذت معقول و زیبایی و جاذبیت خود را دارا می باشد. یعنی زیبایی عدالت و آزادی شکوفا در اختیار، در درون آدمی از آن موقع که از مجرای سواگری و معامله بازی بالاتر رفت، به وجود می آید؛ و همواره زیبایی خود را حفظ می کند و هر اندازه که آدمی در ادامه دادن به این حقایق و تکمیل آن ها موفق تر شود، بر زیبایی آن ها می افزاید.
4- تفاوت بسیار مهمی که میان زیبایی محسوس و زیبایی معقول وجود دارد، موضوع تنوع شهود و احساس در این دو نوع زیبایی است، زیرا عامل برانگیخته شدن شهود و احساسی که در دریافت زیبایی محسوس به وجود می آید، اشکال و صورت ها و رنگ ها و روابطی است که میان مجموعه ای از نمودهای عینی است، در صورتی که عامل برانگیخته شدن شهود و احساس زیبایی معقول، شناخت و ایمان و ابعاد به کمال و عظمت آن پدیده ها و فعالیت روانی است که جمال معقول (زیبایی معقول)، نامیده می شود.