ممکن است این شبهه مطرح می شود که چگونه اسلام حقوق زن را رعایت کرده در حالی که به مرد تنبیه زن را اجازه داده و آن را در قرآن چنین بیان فرموده است: «واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا ان الله کان علیا کبیرا» (نساء/ آیه 34)؛ «و زنانی را که زا نافرمانی آنان بیم دارید (ابتدا)، پندشان دهید و در خوابگاه ها از آنان جدا شوید و آنان را بزنید پس اگر شما را اطاعت کردند بر آنها هیچ راهی جست و جو نکنید، همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است». یا این آیه بهترین دلیل بر تضییع حقوق زن در اسلام نیست؟ و آیا نفس کتک زدن و تنبیه بدنی شایسته مقام انسانی است؟
در مقام پاسخ به سوال فوق لازم است چند نکته را به عنوان مقدمه متذکر شد.
1- با قرائت یک آیه از قرآن یا رویت یک حدیث نمی توان حکم کلی دین را تحصیل کرد؛ یعنی برداشت و تلقی از آیات و روایات به این آسانی نیست که کسی با خواندن یک آیه از قرآن بگوید حکم دین، همین است، زیرا آیات الهی در قرآن به آیات محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، ظاهر و باطن و مانند آن قابل تقسیم اند و گستره علوم دینی و قرآنی فهم کتاب و سنت را بسیرا عمیق و از ادراک ظاهری می اندازد. بدون تردید می توان گفت که فهم علوم دینی نه در سطح فهم سایر علوم، بلکه بسی پیچیده تر و معضل تر از علوم دیگر است و این اصطلاح معروفی است که مجتهد و متخصص شدن در علوم دینی همانند کندن چاه با مژگان چشم است.
2- کتاب آسمانی و انبیای الهی و ائمه (ع) برای احقاق حقوق انسان و کمال و سعادت او آمده اند بنابراین خطوط کلی آیات و روایات روشن بوده و هیچ اختلاف میان روایات و آیات یا بین آیات در سوره های مختلف وجود ندارد: «ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (نساء/ آیه 82). پس هرگونه برداشتی از آیه باید منطبق با خطوط کلی قرآن باشد.
3- مراد از ضرب در آیه چیست؟ آیا برای تشفی و انتقام است یا به قصد تادیب و اصلاح؟ آیا مراد از تنبیه همان چیزی است که در اذهان عرف خطور می کند یا معنای خاص دارد؟
4- آیه در چه فضایی نازل شده است؟ لحاظ جو نزول آیات نکته بسیار ظریفی است که افزون بر شان نزول می تواند در فهم آن آیه موثر واقع شود.
در تفسیر این آیه دیدگاههای مختلفی از ناحیه علمای شیعه و سنی مطرح شده است.
الف. شهید ثانی؛ شهید در مسالک می فرماید: در برخی از روایات زدن زنان با چوب مسواک آمده است، شاید حکمتش این باشد که زن گمان کند شوهرش با او قصد مزاح و ملاعبه دارد، وگرنه با چوب مسواک اصلاح و تادیب حاصل نمی شود.
ب. مرحوم بحران؛ او در الحدائق الناضره سخن شهید ثانی را نقل و آن را کلام نیکویی می داند.
ج. ابن عاشور؛ ایشان در تفسیر آیه به احادیثی استناد می کند که مرد می تواند زن ناشزه را تنبیه کند، هر چند مرتکب فحشا و معصیت آشکار نشده باشد. به نظر می رسد که در این روایات نگاه طبقات و قبایل لحاظ شده است، چون برخی از بادیه نشینان، زدن زن را ظلم نمی دانسته و زنان نیز کتک خوردن را ظلم در حق خود نمی دانستند، بنابراین اگر زدن زن مجاز باشد، برای این قبایل و در صورت ارتکاب فحشاست.
د. شیخ طوسی می گوید: مراد از ضرب، زدن به وسیله دستمال پیچیده شده است که به حد کبودی نرسد و باید تادیبی باشد؛ نه تعزیری.
ه. مرحوم فاضل هندی می گوید: اگر با تنبیه چیزی از اعضای بدن زن تلف گردد شوهر ضامن است، زیرا آنچه شارع فرموده برای اصلاح و تادیب است، در حالی که ضرب شدید موجب افساد می شود. مرحوم محقق سبزواری نیز همین نظر را دارند.
و فخر رازی می گوید: زدن زمانی رواست که غیر ضرب قطعا مفید و نافع واقع نشود.
ز. سیوطی نظرش این است که زدن نباید سخت و طاقت فرسا بوده و موجب ضرر شود.
ح. دیدگاه امام خمینی به مسئله چنین است: ضرب باید مختصر باشد تا موجب کبودی یا سرخی بدن نشود نیز باید به قصد اصلاح و تادیب باشد؛ نه به قصد تشفی و انتقام.
با توجه به آرای علمای گذشته و حال می توان گفت که آیه پیش گفته همانند آیات امر به معروف و نهی از منکر است که تنبیه زن را مانند مراحل نهی از منکر دانسته و باید ابتدا با موعظه: فعظوهن، بعد با هجر جمیل: واهجروهن فی المضاجع، سپس در صورت عدم تاثیر، ضرب و تنبیه باشد: واضر بوهن.
اگر در اجتماع انسانی کسی منکری را مرتکب شد یا در جامعه اسلامی خلاف شرعی را انجام داد نخست او را باید موعظه و نصیحت کرد، سپس اظهار انزجار و در مرحله نهایی نوبت به تادیب می رسد. آیا در اجرای حدود قانونی یا شرعی برای مجرمین، کسی می تواند تردید کند که حق مجرم تضییع شده است و چرا باید او را حد بزنند. در مورد مسئله مزبور دقیقا حکایت به همین صورت است؛ یعنی آیه می فرماید: اگر در زندگی زناشویی، زن خانه، ناشزه گردید؛ یعنی مرتکب گناه تضییع حق مشروع همسر عادل خود شد، شایسته ترین شخص برای نهی از منکر، شوهر عادل اوست، زیرا تنبیه زن گناهکار در محکمه، هرگز همانند تنبیه او در منزل و در پنهانی از چشم دیگران نخواهد بود. خداوند اجازه چنین کاری را به شوهرش، با رعایت شرایط ذیل داده است:
1. زدن باید به قصد اصلاح و تادیب باشد؛ نه انتقام و تشفی؛ یعنی برای جلوگیری از معصیت و فحشا باشد. آنطور که در امر به معروف و نهی از منکر برای پیشگیری از جرم و در تعزیر برای وقوع جرم رخ می دهد و همگی صبغه تادیب دارند؛ نه انتقام و تشفی.
2. تنبیه در مرحله سوم بعد از نصیحت و هجر جمیل (دوری نمودن زیبا)، است که منحصر در تنبیه بدنی نبوده، بلکه تنبیه اخلاقی و اقتصادی را نیز شامل می شود.
3. از سیاق آیه حق فهمیده می شود؛ نه حکم؛ یعنی تنبیه حق شوهر است؛ نه دیگران، نیز به شوهر حکم نشده که حتما زن را حتی در چنین شرایطی تنبیه کند، چون چه بسا طریقه های دیگری نیز وجود داشته باشد که مفیدتر و موثر تر واقع گردد.
4. مراد از زدن استفاده از قدرت بدنی نیست، چنان که قرآن در داستان حضرت ایوب پیامبر، وقتی سوگند یاد کرد که زنش را بزند، چنین می فرماید: «و خذ بیدک ضغثا فاضرب به ولا تحنث انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب» (ص/ آیه 44)؛ «و دسته ای از چوبهای باریک خرما به دستت گیر و (همسرت را)، با آن بزن و سوگند خود را نشکن، ما او را بنده ای صابر یافتیم چه خوب بنده ای بود که توجه او به درگاه ما بود». سخن پایانی اینکه در میان اعراب جاهلی زدن زن امری رایج و نخستین عامل بازدارنده بود؛ اما دین از این طریق آن را تعدیل کرد. با این وصف، تصور هر گونه تعارض میان حقوق زن با تنبیه او ناشی از بی اطلاعی از تعالیم اسلام است. آشنایی نسبی با اسلام، این حقیقت را به اثبات می رساند که زن، جایگاه حقیقی خویش را در فرهنگ اسلام پیدا کرده است.