انسان، موجودی مرکب از جسم و روح یا نفس و بدن و دارای دو جنبه فطری و طبیعی است که هر یک از دو جنبه او قوایی دارد؛ قوای فطری انسان او را به گرایشهای معنوی سوق می دهد و قوای طبیعی، او را به سمت امور مادی متمایل می سازد همان گونه که برای انسان عقل نظری است و عقل عملی؛ کار عقل نظری ادراک است و کار عقل عملی اعمال معقول. در بعد نظری دارای قوای متعددی چون حس، خیال، و عقل نظری، و در بعد عمل دارای نیروی متعددی، مانند غضب، شهوت و عقل عملی است. انسان در نشئه طبیعت ملازم با این قواست و کمال هر قوه در نفس صورت هم سنخ خود را شکل می دهد و هر کس براساس همان هندسه عمل می کند: «قل کل یعمل علی شاکلته» (اسرا/ آیه 84)؛ «هر کس بر حال و هوا و ساختار نفسانى خود عمل میکند». کمال قوه واهمه را شیطنت قوه غضبیه را سبعیت و کمال قوه شهویه را بهیمیت گویند؛ اگر همه همت و تلاش انسان در خوردن و خوابیدن و لذت مادی خلاصه شد وی جزء بهائم و چهارپایان است و اگر افزون بر این خصایص سعی در اذیت و آزار دیگران هم داشته باشد در ردیف سباع و درندگان است و اگر با داشتن این خصلت های مذموم حیله و مکر و سایر رذائل اخلاقی را نیز به کار گیرد جزء شیاطین است؛ اما اگر در پی تلاش برای تحقق قوه عاقله باشد و آن را در مسیر ادراک حقایق عوالم وجود سیر دهد، انسان است. کمال وجودی انسان بر سایر موجودات به جهت قابلیت همین قوای مختلف در اوست نفس آدمی قابلیت پذیرش صورتهای مختلف را داراست، هر یک از قوا وقتی به حد کمال خود رسید در عالم آخرت به صورت هم سنخ خویش ظاهر می شود، زیرا صورت اخروی تابع ملکات نفسانی است که آدمی در همین دنیا برای خود تحصیل کرده است. اگر انسان در صراط زندگی به واسطه قوه عاقله تعادل سایر قوا را حفظ کرده باشد، در طریق انسانیت است و با همین صورت در آخر تظاهر می گردد و اگر قوه عقل وی تحت رهبری قوای دیگر قرار گیرد، باطن و صورت حقیقی او تابع همان قوه قرار می گیرد. این مطلبی است که در حکمت متعالیه به اثبات رسیده است.
خواجه طوسی در اشاره به صحایف اعمال چنین می گوید:
قول و فعل، مادام که در کون اصوات و حرکات باشند از بقا و ثبات بی نصیب باشند و چون به کون کتاب و تصویر آیند باقی و ثابت شوند و هر که قولی بگوید یا فعلی بکند اثری از آن باقی بماند و به این سبب تکرار اقتضای اکتساب ملکه باشد که با وجود آن ملکه معاودت با آن قول یا آن فعل آسان بود پس آن اثر که از فعال و اقوال با مردم باقی بماند به حقیقت به مثابه کتابت و تصویر آن افعال باشد و محل آن کتابها و تصویرها را کتاب اقوال و صحیفه اعمال خوانند، چنان که در خبر است که هر که حسنه کند از آن حسنه فرشته در وجود آید و هر که سیئه کند از آن شیطانی در وجود آید.
حکیم متاله ملاصدرا در همین زمینه چنین آورده است:
هر نفس که امروز خود را بدین تمتعات حیوانی و مستلذات جسمانی و طیبات دنیا که خبیثات آخرت اند عادت داد و متخلق به صفات بهیمی و سبعی شد، در روز قیامت و به روز نشئه آخرت با بهائم و حشرات محشور می گردد، و هر که عقل را مطیع و فرمانبردار و حکم پذیر نفس اماره ساخت و در خدمت قوای بدنی کمر بندگی بر میان جان بست و ملک را خادم شیطان هوا گردانید و جنود ابلیس را بر سلیمان عقل فرشته نهاد سروری داد لاجرم مالک دوزخ وی را سرنگون در سجین جحیم اندازد. امام خمینی (ره) در آثار فلسفی، عرفانی و اخلاقی این موضوع را بررسی و تحلیل کرده که قابل توجه است. ایشان درباره تعیین ملکات نفسانی در شرح اسفار ملاصدرا شرح جنود عقل و جهل، شرح چهل حدیث و برخی آثار دیگر در مقام اثبات موضوع برآمده و چنین آورده اند: صورت انسانی در عالم آخرت که یوم بروز صور غیبیه و ملکات نفسانیه است به طور کلی از هشت صورت خارج نیست پس معلوم می شود که صورت انسانیه یکی از این هشت صورت است و بقیه صورت غیر انسان است.
امام خمینی در شرح دعای سحر می فرماید:
از اهل نظری شنیدم که می گفت مقتضای تجسم و ظهور ملکات در جهان آخرت این است که برخی با داشتن صورتهای متعدد محشور شوند و در آن واحد به صوت خوک و موش و سگ و غیره باشند. اخبار و روایات در این باره بسیار وارد شده که محل بیان آن در این مقال نیست؛ اما به دو روایت معروف اشاره می شود: امام صادق (ع) می فرماید: «ان المتکبرین یجعلون فی صور الذر»؛ «اهل تکبر در روز قیامت به صورتهای مورچه محشور می شوند». نیز روایت است که «یحشر بعض الناس علی صور تحسن عندها القرده و الخنازیر» «بعضی از مردم در روز قیامت با چهره هایی محشور می شوند که میمونها و خوکها از آنان زیباترند». بیان این مطالب نشان دهنده سعه وجودی انسان از میان موجودات است. انسان موجودی تک بعدی همانند فرشته یا حیوان نیست که عقل یا شهوت محض باشد، بلکه معجونی از عقل و شهوت است. یکی از مهم ترین آثار تعالیم وحیانی و فواید احکام الهی و نتایج تکلیف محوری دینی تعدیل قوای انسانی و تثبیت جایگاه واقعی مقام خلیفه الهی اوست. خداوند ملازم با خلقت انسان انبیا و احکام را فرستاد و انسانها را مکلف به رعایت آن کرد تا با حفظ تعادل قوا از جاده انسانیت خارج نشود صورت و سیرتی انسانی به خود بگیرد تا ظاهر و باطنی هماهنگ و یکسان داشته باشد. بنابراین نتجیه شیرین تکلیف تعدیل قوا و ثمر تلخ روی گردانی از آن ناهماهنگی و ناموزونی در شاکله وجودی انسان است.