از گزاره های دینی چنین بر می آید که دین افراد خادم و تسلیم پذیری می خواهد که همیشه در خدمت او بوده و روحیه کمال جویی و حق طلبی در آنها مرده باشد. در متون دینی سخن از عبد و مولاست: «واعبد ربک حتی یاتیک الیقین» (حجر/ 99) در مناجات امیرمومنان (ع) آمده است: «مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی». برخی همه شرایط و لوازم و آثار برده داری زمینی را بر رابطه عبد و مولای آسمانی مترتب ساخته و فرهنگ آسمانی را با نیرنگ زمینی در هم می آمیزند در حالی که این خود مغالطه ای آشکار است زیرا در متون اسلامی مانند قرآن و حدیث برای آنکه رابطه میان انسان وخدا به زبان محاوره بیان شود از ابزار تشبیه و تمثیل استفاده شده و چنین ادبیات خاصی به کار رفته تا برای همه حتی برای افراد ساده و معمولی نیز قابل فهم باشد.
این کاربرد بدان معنا نیست که این دو عنوان یکی است بلکه با کمترین تأمل به دست می آید که با هم تفاوت فراوان دارند، چون مراد از یکی بردگی مادی و مقصود از دیگری بندگی ملکوتی و عبودیت معنوی است و نظام تشریعی الهی با نظام مادی برده داری قابل قیاس نیست.
در نظام برده داری اولا فردی تحت سیطره فردی دیگر همانند خود قرار می گیرد و ثانیا برده باید در همه امور خدمت گزار مولای خود باشد و خواسته های او را بر آورد؛ اما در نظام عبودیت و بندگی، اولا انسان تحت سلطه کسی که هم سطح و هم نوع خود اوست قرار نمی گیرد، زیرا مولای او کسی است که به وی وجود و هستی عطا کرده و او را از کتم عدم به حیطه وجود آورده و همه حاجات و شئون او را تأمین کرده است. ثانیا در نظام الهی و دینی انسان خادم خداوند نیست که به سود او کار کند بلکه خادم خویش است که نتیجه تلاش های او به خود او بر می گردد. خداوند خدمت ار طلب نمی کند که انسان بخواهد به نفع او خدمتی ارائه کند و اگر در برخی تعابیر طلب خدمت از جانب خداوند آمده خدمت به خود بنده مقصود است؛ نه خدمت به خدا.
انتظار خدا از بشر این نیست که به او و آنچه متعلق به اوست سود رسانی و خدمت شود بلکه این است که بشر به خودش خدمت کند. بنابراین در نظام الهی و تعالیم دینی ارتباط میان خدا و بنده از نوع ارتباط و پیوندی نیست که خداوند و خالق هستی سود خویش را طلب کند چون خود او منشأ نفع و منبع سود و سرچشمه بخشش و جود است.
در قرآن کریم آمده است: «الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر» (رعد/ 26) و در دعای شب جمعه می خوانیم: «یا باسط الیدین بالعطیه» یعنی نه تنها خداوند به بندگان خود سود می رساند بلکه اگر خواست چیزی به بنده اش دهد دو دستی «در عین نزاهت از دست» به او تقدیم می کند.
به همین جهت است که همه انبیا و اولیا برای او از هیچ ایثار و نثاری دریغ نمی کنند و شخصی مانند حضرت امیر مومنان (ع) می فرماید: در عزت من همین بس که بنده تو هستم. «کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا انت کما احب فاجعلنی کما تحب؛ افتخارم همین بس که تو پروردگار منی، خدایا تو آن چنانی که من دوست دارم مرا آن چنان نما که خود می پسندی.»
نیز وقتی مشرکان در یکی از جنگ ها گفتند: «نحن لنا العزی و لا عزی لکم؛ بت عزی از ماست و شما عزی ندارید،» رسول خدا (ص) به مسلمانان دستور فرمود شما هم بگویید: «الله مولانا و لا مولی لکم» مولویت خداوند مایه افتخار و شرف است و اگر در دستورها و تعالیم دینی سخن از عبد و مولا می شود اولا باید تأمل کرد که مولا کیست؟ آیا کسی همانند خود انسان است یا کسی است که هیچ مثلی ندارد و همه هستی و جهان آفرینش حدوثا و بقائا وابسته به اوست؟ بسیار تفاوت دارد که انسان عبد خدا باشد یا بنده شخصی مانند خود؛ در نظام بردگی، مولا فردی عادی است و در نظام بندگی دینی مولا خداوند کریم است.
ثانیا باید توجه داشت که ماهیت این دو نظام بندگی با هم متفاوت است؛ در یکی عبد خدمتگزار و مولا خدمت پذیر است؛ اما در دیگری عبد هم خدمت گزار است و هم خدمت پذیر و مولا نیز منبع جود و فیض و کرم است. پس نظام بندگی ملکوتی و عبودیت دینی نه تنها با حقوق بشر منافات نداشته و با آن در تضاد نیست، بلکه با آن موافق بوده و تنها طریق تحقق حقوق انسانی، بندگی برای اوست که از مسیر نظام دینی آن را تشریع کرده است. بندگی و عبودیت خدا تنها راه احقاق حق است و هر مسیری جز آن بیراهه و ضلالت محض.