انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر دارای انواعی است:
1- انتقال فرهنگ مفید و سازنده که عبارت است از حقایق و واقعیت مربوط به ضرورت ها و ارزش ها و زیبایی ها و دیگر شیوه های شایسته حیات معقول انسان ها. این گونه عناصر فرهنگی مانند علوم و صنایع و هنرهای ارزشی پیشرو در مسیر حیات معقول اخلاقیات والای انسانی عناصر و مختصات دین الهی بر مبنای فطرت پاک و غیر ذلک. نه تنها شایسته است که همگان در انتقال آنها بر اقوام و ملل بذل مساعی نمایند بلکه از دیدگاه اسلام یک تکلیف مذهبی برای هر فرد و گروهی است که توانایی انجام دادن آن را دارد.
منابع اسلامی درباره لزوم این همکاری بسیار فراوان است. از جمله قرآن مجید می فرماید:
و برای نیکوکاری و تقوا با یکدیگر همیاری و کمک کنید و به گناه و خصونت همکاری نکنید. و هیچ نیکوکاری و تقوا در این دنیا بالاتر از آن نیست که آدمی در اشاعه تعمیم فرهنگ حیات بخش کوشش کند و بدین وسیله انسان ها را از سقوط در منجلاب جهل و اضطراب و فقر و انواع نیازمندی ها نجات بدهد.
از جمله احادیث حدیث مشهور از خاتم الانبیاء (ع) است که فرموده: «الخلق کلهم عیال الله و احبهم الیه انفعهم لهم»؛ مردم همگی خاندان خداوندی هستند و محبوب ترین آنان در نزد خدا سودمندترین آنان است.
یقینی است که هیچ منفعتی برای انسانها ضروری تر و مفیدتر از فرهنگ های حیات بخش نمی باشد.
همه تواریخ تمدن ها و فرهنگ ها چه آنها که در مشرق زمین نوشته شد و چه آنهایی که در مغرب زمین تالیف شده است اتفاق نظر دارند که جوامع اسلامی در قرن های سوم چهارم و پنجم هجری زمانی که از سلطه گری ها و خودکامگی های طواغیت روزگارشان تا حدودی امان یافته بودند فرصتی به دست آوردند تا با پذیرش عناصر فرهگی اقوام و ملل آن دوره ها بر گسترش تمدن و فرهنگ خویش بیفزایند و همچنین در منتقل ساختن عناصر مفید فرهنگی و تمدنی خود و آنچه که از دیگران گرفته و تصفیه نموده بودند مفیدترین گام ها را برداشته و به قول بعضی از صاحب نظران تاریخ علم و فرهنگ را در قرون وسطی از سقوط حتمی نجات دادند.
2- انتقال عناصر مفید فرهنگ با هدف سوداگری اقتصادی یا سیاسی یا سلطه گری به این معنی که انگیزه و هدف جامعه ای که دارای عناصر مفید فرهنگی بوده و در صدد صادر کردن آن به دیگر جوامع است به دست آوردن منافع اقتصادی سیاسی یا نوع سلطه گری است نه عمل به آرمان های اعلای انسانی و تعمیم ترقی و اشاعه فرهنگ مفید در چنین فرضی آن اقوام و مللی که وارد کننده و پذیرنده فرهنگ هستند باید حواس و تعقل خود را به کار انداخته تا در معامله ای که می خواهند انجام بدهند، مشتی پدیده های بی اساس به نام فرهنگ عایدشان نشود که با گذشت روزگار اسباب پشیمانی و اندوهشان را فراهم آورد.
3- انتقال فرهنگ به انگیزگی اشاعه و ترویج آنچه که یک جامعه یا گردانندگان آن به عنوان پیشتاز معرفی کردن خود به دیگر جوامع انجام می دهد. خطر این گونه انگیزه های محقرانه اگرچه در ابتدا محسوس و قابل توجه نیست ولی بدان جهت که ریشه خودخواهی قبیح دارد ممکن است شاخ و برگ ها و میوه های ضررباری به وجود بیاورد.
4- انتقال عوامل فساد و اضرار به جسم یا روح انسانها به نام انتقال فرهنگ می تواند وقیح ترین فعالیت های بشر باشد که ممکن است درباره نوع خود روا بدارد. با این توضیح که به وجود آوردن و عرضه ی وسایل تحریک شهوات حیوانی و اشباع غیر قانونی آنها اگرچه در ظاهر زیباترین نمودهای محسوس و مستند به اندیشه ها و تلاش های علمی است ولی در واقع نوعی تباه کردن جان های انسان ها است.
5- خلق و عرضه داستانها و افسانه ها و نقاشی ها و دیگر نمودهای به ظاهر هنری برای پوچ نشان دادن زندگی انسانها مساوی با نابود کردن جان های انسان ها است اگرچه مهارت و ابداع و اندیشه درباره آنها در عالی ترین درجه بوده باشد.
6- ایجاد و اشاعه هرگونه اثر هنری که منجر به پایین آوردن و تحقیر شخصیت انسان ها می شود هر چند که در نهایت جذابیت و شگفت انگیزی باشد نوعی قتل نفس محسوب می گردد.
7- کوشش در جهت ترویج بی فکری نسبت به مسائل اجتماعی و اهمیت ندادن به دردهای مردم و بینوایی ها؛ اگرچه نمودهای فرهنگی این بی فکری را به بهترین وجه نشان دهند.
8- هرگونه تلاش و تکاپو برای نفی آزادی مسئولانه از انسان ها و سلب کرامت و حیثیت و حیات شایسته آنان در هر شکل و به وسیله هرگونه فعالیت به ظاهر فرهنگی که انجام بگیرد به نابود کردن ارواح انسان ها منتهی می گردد.
9- هر سعی و فعالیت به ظاهر فرهنگی برای غافل کردن انسان ها نسبت به مبدا و معاد و ابدیت مساوی با سعی و فعالیت برای کشتن روحیه هدف گرایی انسان است.
حال می توانیم بفهمیم که در عرصه ی حیات انسان ها چه کشت و کشتارهایی انجام می گیرد و به قول جبران خلیل جبران: قاتلان ارواح انسان ها نه تنها با کمال بی خردی مشغول عیش و نوش هستند بلکه اساسا به عنوان قاتل معرفی شده و حرکت بی جان کشته شده ها گریبان آنها را نمی گیرد.