در بررسی فرهنگ، یک مساله قابل بحث، امکان منتقل شدن عناصر فرهنگی از یک جامعه به جامعه دیگر است:
1. خداوند متعال با حکمت بالغه خود واقعیات هستی را در اختیار تکاپوگران واقع جو می گذارد و به مقتضای رحمانیت عظما همچنان که در منابع اصیل اسلامی آمده است هیچ کار و تلاش هدفدار و مثبت را بی نتیجه نمی گذارد. آیات قرآنی در چند مورد تلازم نتیجه و کار را گوشزد نموده است: «و نیست برای انسان جز کار و کوششی که کرده است. و قطعا نتیجه کار و تلاش آن دیده خواهد شد.» (نجم/ 39- 40)
«هر کسی به مقدار ذره ای کار خیر انجام بدهد آن را خواهد دید و هر کس به مقدار ذره ای کار شری انجام بدهد آن را خواهد دید.» (زلزال/ 7 -8)
لذا همه انسانها را آماده دریافت واقعیات نموده و عامل اساسی آن را کار و کوشش قرار داده و مطابق این اصل الهی- انسانی مقرر فرموده که هر کسی و هر قومی که برای فهم واقعیات و به دست آوردن آنها هر اندازه تلاش و فعالیت نماید به همان مقدار به نتیجه خواهد رسید. این اصل الهی- انسانی، عناصر مفید فرهنگی را در اختیار اقوام و ملل می گذارد، و همگان می توانند از آنها استفاده کنند، چنان که در روایتی معروف از پیامبر عظیم الشان اسلام نقل شده است: «اطلبوا العلم و لو بالصین؛ علم را بجویید اگرچه در چین باشد.»
مسلمانان با اعتقاد به این اصل بود که در همان اوایل ظهور اسلام تلاش جدی را در راه وصول به عناصر عالی فرهنگی در دیگر اقوام و ملل شروع کردند و در قرن سوم و چهارم هجری نه تنها از حقایق فراوانی از فرهنگ علمی و جهان بینی دیگران اطلاع پیدا کردند بلکه آنها را به دست آورده و بارور ساختند و کشفیات بسیار با اهمیتی در زمینه علوم و جهان بینی ها به آن حقایق اضافه نمودند و آن دو را به اوج عالی رسانیدند.
با نظر به این مطالب است که می توان گفت: اسلام به هیچ وجه از بهره برداری از عناصر سازنده فرهنگی که بارزترین آنها علم به عنوان وسیله وصول به واقعیات است نه تنها جلوگیری نکرده بلکه شدیدا مورد توصیه قرار داده است. در نتیجه به طور جزم باید گفت: اسلام پذیرنده هر عنصر فرهنگی است که در کشف واقعیت یا بهره برداری از آن موثر باشد.
یک مساله بسیار ضروری که باید مورد توجه علمای انسان شناسی قرار بگیرد و قطعا برای انسان شناسی جنبه حیاتی دارد تفکیک مساله علمی واقعی که با دلایل قطعی اثبات شده است از مسائلی است که در بوته فرض و تئوری دوره اثبات یا نفی را می گذراند؛ به این معنی که این مسائل برای توضیح پدیده یا علت یابی آن مطرح شده اند ولی به مرحله اثبات یا نفی قطعی نرسیده اند. طرح و بررسی درباره این دسته از مسائل در قلمرو انسان شناسی با همان عنوان فرض و تئوری امری است بسیار شایسته. انتقال این گونه مسائل فرهنگی برای گسترش علوم انسانی و وارد شدن آنها در یک جامعه طالب رشد و کمال کاملا مفید است.
2. مقدار فراوانی تفسیر و توجیه در مفاهیم و مسائل انسانی در جوامعی مانند جوامع مغرب زمین امروزی به وجود آمده است که ناشی از شناخت هایی است که درباره ماهیت انسان می باشد. این شناخت ها به طوری مقبولیت یافته که از نظر عده ای قابلیت تفسیر انسان را پیدا کرده و در نتیجه تفسیر و توجیه مفاهیم و مسائلی را به دنبال خود آورده است. برای مثال: شناخت درباره ماهیت انسان که اشتیاق شدید به حداکثر لذت یابی در طبیعت انسانی، اصالت دارد. به خصوص پس از تایید فروید این مساله قیافه ای ظاهرا علمی به خود گرفته و موجب شده است که مفاهیم و مسائل انسانی با تفسیر و توجیه مناسب با طبیعت لذت پرست انسان در فرهنگ مغرب زمین به قدری شیوع و رواج پیدا کند که تقریبا همه سطوح حیات انسانها را به استثنای رشد یافتگان حقیقت جو که اقلیت اسفناکی را تشکیل می دهند فرا بگیرد.
3. بعضی از عناصر فرهنگی معلول خصوصیت های ناشی از نژاد و محیط خاص اقوام و ملل بوده و از مبانی اصیل انسانی و جهانی برخوردار نیستند مانند اخلاق های تابو و رسوم های قبیله ای و تفسیر های خلاص شؤون فرعی زندگی. با نظر به تعریف فرهنگ از دیدگاه اسلام (فرهنگ خلاق و هدفدار) مسلم است که نه تنها اسلام نمی تواند برای انسان شناسی از عناصر فرهنگی فوق استفاده نماید بلکه حتی نمی تواند آنها را به عنوان پدیده های مطلوب فرهنگی مورد توجه قرار بدهد.
4. برخی دیگر از عناصر فرهنگی وجود دارد که آرمان های معقول انسانی با آنها تطبیق پیدا می کند برای مثال وقتی در فرهنگ مذهبی اقوام و ملل می نگریم می بینیم که عناصر برخی فرهنگ ها از دیدگاه دیگران ناچیز و بلکه نامعقول می نماید؛ با تجزیه و تحلیل منطقی درباره عناصر این فرهنگ ها به این نتیجه خواهیم رسید که انگیزه و هدف اساسی از آن عناصر در اصل آرمان بسیار والا و معقولی داشته است ولی طرز تفکرات محیطی و بازیگری های شرایط ذهنی آرمان مزبور را تا حد یک پدیده ناچیز و نامعقول تنزل داده است. در پرستش های متنوعی که متوجه به مقام شامخ الهی است با این پدیده روبرو هستیم. بعضی از آیات قرآن نیز به این مطلب اشاره دارد.
یکی از عمومی ترین آرمان های انسانی که در تطبیق به موارد و پدیده های پست و نامعقول تنزل پیدا می کند عدالت است که در مفهوم عام خود از مقبولیت عامه در همه جوامع و ملل و در همه دوره ها برخوردار است. با نظر به جریان قانون برای زندگی که در همه دوره ها و برای همه مردم مطرح بوده است هیچ استثنایی در تاریخ طولانی بشر در مقبولیت عدالت مشاهده نمی شود زیرا همین که قانون میان دو انسان که همزیستی دارند مطرح شود همه حرکات و پدیده ها و شوون زندگی آن دو فرد یا مطابق قانون ظهور می کند یا مخالف آن. (فرض این است که مورد تعرض قانون باشند.) اگر مطابق قانون باشد، عدالت؛ و اگر مخالف آن باشد ظلم و انحراف محسوب می شود. در عین حال می دانیم که همین عدالت است که در دست خودخواهان و اقویا و نادان ها تنزل پیدا می کند و به شکل یک پدیده ضد عدالت و نامعقول در می آید. انتقال این تبیقات به عنوان عناصر فرهنگی به قلمرو انسان شناسی، هیچ نتیجه ای جز مسخ کردن انسانهایی که آنها را می پذیرند ندارد.