ابوعبدالله محمدبن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر ابن نعمان بن سعید بن جبیر، حارثی، عکبری، بغدادی.
در 11 ذیقعده 336 در عکبری، بر ده فرسنگی بغداد، از مادر بزاد. سپس با پدر به بغداد، بزرگترین مرکز علمی آن روزگار آمد. و نزد پنجاه و نه تن از استادان گوناگون به فراگرفتن دانش ها پرداخت. و پس از سالها آموختن و فراگرفتن، با همراهی استعداد و زمان، و گنجایش روح، و پذیرش دل، و آمیختگی دانش با جان، و توفیق غیبی، خود از بزرگترین عالمان و متفکران و مصلحان تاریخ اسلام شد. و شاگردانی بس بزرگ و ارجمند پرورش داد.
و یا به جای هشتن و دویست تصنیف و تألیف، و افراشتن کاخ دانش اسلامی در سده ی چهارم، که به اعتبار تاریخ علم، خود سده ی اوج و اعتلای علوم اسلامی بود، در شب جمعه ی سوم ماه رمضان 413 از این گیتی برفت.
و پس از تکان بزرگی که بغداد در مرگ او خورد، و تجلیل بسزایی که از او کرد، و نماز شکوهمندی که میدان اشنان، با حضور هشتاد هزار تن، به امامت علم الهدی سید مرتضی، بر پیکر او گزارد، و اشک سوزانی که دجله در سوگ او افشاند، در مقابر قریش (حرم کاظمین)، در پایین مرقد امام جواد ابن الرضا، محمدتقی (ع)، به خاک سپرده گشت.
شیخ مفید، از محضر عالمان بزرگ و استادان مشهور بهره برد، از جمله:
قاضی ابوبکر جعابی درگذشته ی 355
ابن قولویه قمی «368»
ابو عبدالله مرزبانی «378»
شیخ صدوق «380»
ابوغالب زراری «381»
ابن جنید اسکافی «381»
علی بن عیسی رمانی 384 (یا:82)
همچنین در محضر درس و تربیت شخ مفید، مردان بزرگی پرورش یافتند، از جمله:
شریف رضی، محمدبن حسین موسوی درگذشته ی 406
شریف مرتضی، علم الهدی درگذشته ی 436
قاضی ابوالفتح کراچی «449»
ابوالعباس نجاشی «450»
شیخ الطائفه طوسی «460»
پدر شخ مفید، معروف بود به «معلم»، از این رو، شیخ مفید را «ابن المعلم» نیز می گفتند. و او خود، معلم امت بود، بزرگ معلمان بود، و معلم بزرگان. و از آنجا که تعالیم و مناظرات او، همه از دانشی بیکران و روحی قهار و مسلط بر نوامیس علم و تعلیم و تفهیم برخاسته بود، و سودمند و مفید بود، او را در تاریخ علم اسلام، «مفید» لقب دادند.
آری، غرور آفتاب، گستردگی دشت، لطافت نسیم ها، صفای رودها، زلال مهتاب و شبهای صاف عکبرا، و خروش دامن گستر دجله، همه و همه، در جان او جاری گشت. و خردمندیی که خاصیت مردم آن سامان بود، در وجود او به اوج رسید.
تمدن بزرگ بغداد و تلاطم نشاط زای رود بزرگ، در روح او اثری شگرف گذاشت. او از آبادی ای در خاور اروند به سوی اجتماعی پهناور روی آورد و همواره با یاد دمیدن آفتاب بر پیکر خروشان دجله با خود می اندیشید که باید او خود از این رود خروشنده تر، مفیدتر و سیراب کننده تر باشد. باید رودی باشد که به دشتهای جانها و زمانها سرنهد، و موج آفریند، و پاکی بخشد و خروش آبهای خروشان را به روح انسان ها سرایت دهد.