آورنده ی خبر بعث و جزا خدا است، که آفریدگار ایشان و مدبر امر ایشان و کسى است که مرگ و ایجاد بعد از مرگ را برایشان مقدر کرده، او مى داند که از آغاز خلقتشان تا منتها الیه امرشان چه حوادثى بر آنان جریان مى یابد، و نیز توبیخ مى کند به اینکه آن کتابى که ایشان را از معاد خبر مى دهد قرآن کریم است، که از بازیچه دست شیطان ها شدن و اولیاى گمراه آنان مصون است. سپس خاطر نشان مى سازد که اختلاف احوالى که این طوایف دارند، از روز مرگشان شروع مى شود. در مرحله اول مى گوید: «نحن خلقناکم فلو لا تصدقون؛ ما شما را خلق کرده ایم، چرا آفرینش مجدد را تصدیق نمى کنید؟!» (واقعه/57). سیاق این آیه سیاق گفتگو در باره ی قیامت و جزا است، در زمینه اى سخن مى گوید که مشرکین قیامت و جزا را انکار و تکذیب کرده بودند، و در چنین زمینه اى جمله ی "فلو لا تصدقون" تحریک و تشویق به تصدیق مساله معاد و ترک تکذیب آن است، و به طورى که از حرف "فاء" که بر سر جمله مذکور درآمده استفاده مى شود جمله قبلى تعلیل این جمله است، و خلاصه مى فهماند اینکه شما را تشویق مى کنیم به تصدیق معاد، و دست برداشتن از تکذیب و انکار آن، علتش این است که آخر ما خالق شما هستیم، (ما شما را آفریده ایم، پس چرا گفته ما را درباره معاد تصدیق نمى کنید؟).
خواهید گفت: به چه جهت خلقت خدا ایجاب مى کند که مردم جزا و آمدن قیامت و وجود معاد را تصدیق کنند؟ جواب مى گوییم به دو جهت: اول اینکه وقتى خداى تعالى پدید آورنده انسان ها از هیچ و پوچ باشد او مى تواند براى بار دوم هم ایشان را خلق کند، هم چنان که در جاى دیگر همین مطلب را آورده مى فرماید: «قال من یحی العظام و هی رمیم * قل یحییها الذی أنشأها أول مرة و هو بکل خلق علیم؛ آن منکر معاد پرسید: چه کسى این استخوان هاى پوسیده را زنده مى کند؟ بگو: همان کسى زنده مى کند که براى اولین بار و بدون سابقه و الگو آنها را بیافرید، و او به هر خلقى دانا است.» (یس/78و79). جهت دوم اینکه: وقتى پدید آورنده مردم و مدبر امورشان و کسى که خصوصیات و امرشان را او تقدیر و اندازه گیرى مى کند خداى تعالى است، پس او به آنچه با آنها مى کند و حوادثى که برایشان پیش مى آورد داناتر است، و چون داناتر است وقتى به ایشان خبر مى دهد که به زودى مبعوثشان مى کند، و بعد از مردن بار دیگر زنده شان نموده جزاى اعمالشان را چه خیر و چه شر مى دهد، دیگر چاره اى جز تصدیقش ندارند، پس هیچ عذرى براى تکذیب کنندگان خبرهایى که او در کتابش داده باقى نمى ماند، و یکى از آن خبرها بعث و جزا است، هم چنان که خودش فرمود: «ألا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر؛ آیا کسى که آفریده و با اینکه این آفریننده لطیف و با خبر است نمى داند؟» (ملک/14)، و نیز فرموده: «کما بدأنا أول خلق نعیده وعدا علینا إنا کنا فاعلین؛ همانطور که ما انسان را براى اولین بار خلق کردیم، او را دوباره اعاده مى دهیم، این وعده اى است که وفاى به آن را بر خود واجب کرده ایم، و ما هر چه گفته ایم کرده ایم.» (انبیاء/104).
پس حاصل مفاد آیه این شد که: ما شما را خلق کرده ایم، و مى دانیم که با شما چه مى کنیم، و به زودى آنچه بنا داریم درباره شما انجام خواهیم داد، و اینک به شما خبر مى دهیم که به زودى زنده تان مى کنیم، و در برابر آنچه مى کردید جزایتان خواهیم داد، با این حال چرا خبرهایى را که در کتاب نازل بر شما به شما مى دهیم تصدیق نمى کنید؟ در این آیه و آیات بعدیش التفاتى از غیبت به خطاب بکار رفته، چون قبلا مردم غایب فرض شده بودند، مى فرمود: «هذا نزلهم یوم الدین؛ این پذیرایى از ایشان است در روز جزا»، ولى در ابتداى آیات مورد بحث مردم مخاطب قرار گرفته اند، روى سخن به ایشان کرده مى فرماید: "نحن خلقناکم"، و این دگرگون کردن سیاق براى این بوده که در آیات مورد بحث بناى توبیخ آنان را داشته، و در توبیخ، خطاب مؤکدتر از غیبت است، و گفتن اینکه شما چنین و چنانید مؤثرتر از گفتن ایشان چنین و چنانند مى باشد.
در آیه بعد به دلیل دوم اشاره کرده مى فرماید: «أفرأیتم ما تمنون؛ آیا از نطفه اى که در رحم مى ریزید آگاه هستید؟!» (واقعه/58). کلمه ی "تمنون" مضارع جمع حاضر از مصدر امناء است، و "امناء" به معناى ریختن نطفه است، که منظور از آن در اینجا ریختن در رحم زنان است، و معناى آیه این است که: به من خبر دهید در خلقت انسانها شما پدران و مادران غیر از ریختن نطفه چه نقشى دارید؟. آیا شما آن نطفه را به صورت انسانى مثل خود در مى آورید، یا خالق آن ماییم و تبدیلش به صورت بشر به دست ما صورت مى گیرد؟؛ «أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون» (واقعه/59). سپس به بیان دلیل سوم پرداخته، مى گوید: «نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین؛ ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم، و هرگز کسى بر ما پیشدستى نمى کند» (واقعه/60). آرى ما هرگز مغلوب نخواهیم شد و اگر مرگ را مقدر کرده ایم نه به خاطر این است که نمى توانیم عمر جاویدان بدهیم. «على أن نبدل أمثالکم و ننشئکم فی ما لا تعلمون؛ بلکه هدف این بوده است که گروهى از شما را ببریم و گروه دیگرى را جاى آنها بیاوریم، و سرانجام شما را در جهانى که نمى دانید آفرینش تازه بخشیم» (واقعه/61).
چگونه علم به دنیا و خصوصیات آن مستلزم اذعان به معاد است
در آخرین آیه مورد بحث سخن از چهارمین دلیل معاد است مى فرماید: «و لقد علمتم النشأة الأولى فلولا تذکرون؛ شما نشئه اولى (این جهان) را دانستید چگونه متذکر نمى شوید که نشئه و عالم دیگرى بعد از آن است» (واقعه/62). مراد از "نشاه اولى" دنیا است، و مراد از "علم به آن"، علم به خصوصیات آن است، که مستلزم اذعان به نشاه اى دیگر و جاودانه است، نشاه اى که در آن به اعمال جزا مى دهند، براى اینکه از نظام حیرت انگیز عالم دنیا این معنا به طور یقین به دست مى آید که لغو و باطلى در عالم هستى نیست، و قطعا براى این نشاه فانى غایت و هدفى است باقى، و نیز از ضروریات نظام دنیا این است که مى بینیم هر موجودى به سوى سعادت نوعیه اش هدایت شده، و انسان ها هم باید از طریق بعث رسل و تشریع شرایع و توجیه امر و نهى به سوى سعادتشان هدایت شوند، و این نیز صورت نمى گیرد مگر اینکه در برابر اعمال نیک پاداشى و در مقابل اعمال زشت کیفرى مقرر شود، و چون دنیا براى پاداش و کیفر تنگ است، ناگزیر باید در عالمى دیگر که همان نشاه آخرت است صورت بپذیرد. و اما اینکه چگونه ممکن است انسان ها یک بار دیگر زنده شوند، دلیل این امکان نیز در همین نشاه دنیا است، چون در این نشاه دیدند و فهمیدند که آن خدایى که این عالم را از کتم عدم به هستى آورد، و چنین قدرتى داشت، او بر ایجاد بار دومش نیز قادر است: «قل یحییها الذی أنشأها أول مرة؛ بگو این استخوان هاى پوسیده را همان کسى زنده مى کند که بار اول ایجادش کرد.» (یس/79)، و این خود برهانى است بر امکان معاد، و بر طرف کردن استبعاد منکرین آن. و کوتاه سخن اینکه: با علم به نشاه دنیا براى انسان ها علمى نیز به مبادى این برهان پیدا مى شود، برهانى که امکان بعث را اثبات مى کند، و استبعادى را که منکرین نسبت به آن دارند برطرف مى سازد، پس با اثبات امکان دیگر استبعاد معنایى ندارد.
قرآن خدا انکار معاد اثبات معاد عذاب الهی پاداش الهی شرک هدف آفرینش