ارتباط انسان با جهان هستی به دو شکل است: ارتباط انسان با جهان هستی آنچنان که هست و آن چنان که باید.
ارتباط انسان با جهان هستی آن چنان که هست:
رکن اول: یکی از دو طرف این ارتباط، انسان و طرف دوم جهان هستی است. با اینکه انسان در ظاهر جزیی از عالم هستی است، به جهت عظمت استعدادهایی که دارد، نه تنها می تواند مانند یک کل در مقابل کل جهان هستی قرار بگیرد، بلکه این موجود در صورت تکاپوی سازنده در مسیر جاذبیت کمال، به مقامی بالاتر رسیده و من او بر همه جهان احاطه پیدا می کند. با این حال، طبیعت این کیهان بزرگ، مانند کشتگاه بسیار باعظمتی است که با عنایات باغبان کل هستی، بذرهای استعدادهای آدمیان را به فعلیت می رساند. این استعدادها از هزار تجاوز می کند. این شماره تقریبی است، چه اگر بخواهیم همه استعدادهای آدمی را محاسبه کنیم، بدون تردید از هزاران می گذرد. در این میان تعداد بی شماری از آنها نیز -همچون قدرت تجسم و نبوغ و انواع آنها- هنوز برای خود بشر معلوم نشده است. این بود اجمالی از اهمیت و عظمت وجود انسان آن چنان که هست.
اما جهان هستی آن چنان که هست؛ درست است که بشر در گذرگاه تاریخ خود، تلاش فراوانی درباره شناخت جهان هستی و خویشتن انجام داده است و به نتایج بسیار مهمی هم نایل شده است، و به جهت رسیدن به آن عده از اصول کلی که می تواند نظام اساسی جهان هستی و انسانی را توصیف و تکالیف انسان را در این نظام اساسی بیان نماید، توانسته است که خود را در مسیر زندگی هدفدار قرار بدهد. با این حال مجهولات او -در تفصیلات و جزئیات هر دو موضوع- بسی فراتر از معلومات است، ولی شناخت آن اصول کلی نظام اساسی جهان هستی و انسان، می تواند سعادت انسان را در گذرگاه ابدیت تأمین نماید.
به اصول کلی توصیف جهان آن چنان که هست می پردازیم. برخی از این اصول عبارتند:
1. جهان هستی واقعیت دارد و ساخت ذهن بشری نیست.
2. به وجود آمدن جهان هستی حق است، یعنی از مشیت و حکمت خداوندی ناشی شده است، نه از تصادف یا تصادفهای ضد قانون.
3. جهان هستی را به دو گونه می توان شناخت:
الف. ذهن انسانی مانند یک آینه که تنها نمودهای فیزیکی را نشان می دهد، با این جهان ارتباط سطحی است که متاسفانه گروه فراوانی از متفکران به آن قناعت نموده اند و بیش از سطوح محسوس و قابل آزمایشهای تجربی و هدفهای محدود را منظور نمی کند.
ب: ذهن انسانی به علاوه مشاهدات حسی و آزمایشهای تجربی عینی، آیات الهی را از قانونمندی و شکوه خیره کننده جهان در می یابد. قرآن مجید برای تحصیل چنین معرفت حیاتی درباره جهان هستی و خود انسان اصرار شدیدی نموده است. از دیدگاه عقلی هم باید گفت: با قطع نظر از ارتباط مستقیم جهان هستی با خدا- که از قانونمندی و شکوه خیره کننده و وابستگی نظم و حرکت و دیگر اجزاء و روابط هستی به موجود برین (خدا) برخوردار است- جهان و انسان قابل تفسیر و توجیه قانع کننده نمی باشد. با نظر به این بعد جهان هستی است که می گوییم: این جهان برای انسان آگاه، معبدی بزرگ است.
4. معرفت ما درباره جهان هستی، مانند معرفت ما درباره انسان، محصول دو رکن اساسی است:
الف: واقعیت جهان و انسان با قطع نظر از قرار گرفتن آن برای عوامل درک کننده.
ب: ارتباط عوامل درک کننده با مختصاتی که دارند، مانند چشم که با ساختمان مخصوصی که دارد، با اشکال و رنگها ارتباط برقرار می کند و محصول خاص خود را وارد معرفت می نماید، همچنین آزمایشگاهها و هرگونه ابزاری که برای گسترش و تعمیق ساختمان معارف ما ساخته شده اند، با مختصات ساختمانی که دارند، معرفت ما را مشخص می نمایند.
5. جهان هستی بدون وابستگی به خداوند نه تنها قابل شناخت و تفسیر نیست، بلکه بازیچه ای است که در آن هیچ گونه فضیلت اخلاقی و ارزشی مفهوم ندارد.
رکن دوم: در این ارتباط یک طرف انسان و طرف دیگر جهان هستی است. اصول کلی در این ارتباط به قرار ذیل است:
1- بدان جهت که ساختمان قانونمند جهان، فوق اختیار ما و در نهایت نظم و شکوه است، نمی توان جهان را از بین برد و به جای آن جهانی دیگر ساخت و گفت: ما باید کل جهان را آن چنان که باید بسازیم. زیرا جهان آن چنان که باید، همین جهانی است که ما به عنوان جزیی از آن قرار داریم.
2- از آنجا که زندگی جسمانی و روحانی ما از همه جهات با ارتباط با اجزای جهان هستی، بدون ایجاد دگرگونی در آنها امکان پذیر نیست، لذا بایستگی اجزای جهان هستی در ارتباط با زندگی، بدون این فعالیت و ایجاد دگرگونی در طول تاریخ به وجود نیامده است، بلکه می توان گفت بدون ایجاد دگرگونی، بشر حتی یک روز توانایی زندگی را نداشته است.
ارتباط انسان با جهان هستی آن چنان که باید
1. شناخت جهان تا آن جا که مقدور است، لازم است. زیرا شناسایی هر جزیی از دنیا، آشنایی با نوعی آیه و نشانه الهی را به همراه دارد، و این آشنایی و معرفت نه تنها معلومات آدمی را تکمیل می کند و در زندگی معقول او اثر می گذارد، بلکه به کمال و رشد روحی او نیز می افزاید.
2. دگرگون ساختن اجزای جهان و تحقیق در آنها برای تأمین زندگی مطلوب، نباید به تخریب محیط زیست منجر گردد. اما متأسفانه در دوران ما با کمال بی اعتنایی به زندگی مردم و جوامع بشری، مخصوصا مردم ناتوان و ستمدیده، محیط زیست در هر سه بعد آن (زمین، دریا، فضا)، با کمال بی رحمی در معرض تباهی قرار گرفته است.
3. از آن جایی که طبیعت موهبتی الهی برای همگان است، لذا استفاده از آن، نباید به نحوی باشد که به سود بعضی و به زیان برخی دیگر از انسانها تمام شود، قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا؛ اوست خداوندی که آنچه را که در روی زمین است برای شما آفریده است.» (بقره/ 29) بدیهی است که مشروعیت استفاده از زمین (و به طور کلی طبیعت) تا حدی است که مزاحم حیات دیگر انسانها نباشد.