کافران حق را دشمن می دارند. خود این، بیماری خیلی بدی است. بدتر از این، این است که بر اساس این دشمنی و مکروه شمردن حق و حقیقت تأسیسات عملی و کارهایی هم کرده باشند، یعنی فعالیتهایی بر همین اساس انجام بگیرد. قرآن کریم بعد از اینکه می فرماید: «و لکن اکثرکم للحق کارهون؛ بیشترین شما حق را مکروه می شمارید» (زخرف/ 78)، می فرماید: «ام ابرموا امرا فانا مبرمون؛ بلکه در کار (مخالفت با حق) اصرار ورزیدند، ما (نیز بر کیفرشان) اصرار می ورزیم» (زخرف/ 79).
مسأله تنها کراهت داشتن و تنفر داشتن از حق نیست، بالاتر، اینها ابرامها کردند. ابتدا لغت ابرام را توضیح بدهم، بعد عرض بکنم که مقصود چیست، آن طور که مفسرین گفته اند. ابرام نقطه مقابل نقض است. الان هم در فارسی می گوییم نقض و ابرام. وقتی که چیزهایی مثل پنبه و پشم را با ریسیدن محکم می کنند این را می گویند ابرام، یعنی وقتی ماده شل پهن از همدیگر جدا را تاب دادند و به یکدیگر پیچیدند و در نتیجه این رشته های نازک پنبه یا پشم یا موی به صورت یک نخ محکم درآمد، این (عمل) را می گویند ابرام. پس در لغت ابرام دو مفهوم گنجانیده شده است که یکی معلول دیگری است: یکی اینکه آن رشته های نازک را به هم پیچیدند، دوم اینکه در اثر این پیچیده شدن به هم یک شی ء محکم به وجود آمد.
نقض درست نقطه مقابل این است یعنی یک امر پیچیده شده، محکم شده را باز کردن و شل کردن، که در مثلی در قرآن آمده است: «کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا؛ مانند آن زنی که رشته خود را پس از محکم تابیدن از هم وا کرد» (نحل/ 92). قرآن کسانی را که کار درستی می کنند و بعد کاری می کنند که تمام کارهای گذشته شان را باطل می کند و اثر کارهای گذشته را از بین می برد مثل می زند به آن زن نادانی که ضرب المثل بوده، کارگر تا غروب استخدام می کرد ولی مثلا باید دو نفر استخدام کند چهار نفر استخدام می کرد. از صبح تا ظهر پنبه ها یا پشمهایی می رشت و به صورت نخ در می آورد، ظهر که می شد می دید کار تمام شده، پول هم باید به اینها بدهد، چطور نصف روز اینها را بیکار بگذارد؟! بیکار که نمی شود، برای اینکه بیکار نمانند می گفت اینها را از نو باز بکنید. زحمتی را که کشیده بود از بین می برد. این را می گویند نقض: «نقضت غزلها».
پس نقض نقطه مقابل ابرام است. «ام ابرموا امرا». قرآن اینجا می خواهد بفرماید که اینها یک ابرامها و محکم کاری ها، به هم رشتن ها و رشته های نازک را با یکدیگر بافتن و محکم کردن، یک چنین کارهایی هم کرده اند. مفسرین گفته اند و درست گفته اند مقصود این است که اینها یک سلسله نقشه ها و مکرها و کیدهایی هم برای مبارزه با پیغمبر و قرآن به کار بردند. مسأله تنها این نیست که حق را دوست ندارند، نه، می نشینند دور همدیگر، فعالیت می کنند، نقشه می کشند، تجهیزات جمع می کنند، پول جمع می کنند، افراد جمع می کنند، هزار کار می کنند. پس تنها مسأله کراهت نیست، ابرامی هم اینجا هست. قرآن هم فورا تهدید می کند: «فانا مبرمون»، آنها اگر بلد هستند ما که خدا هستیم بالا ترش را بلد هستیم.
در قرآن این منطق آمده است که «و مکروا مکرا و مکرنا مکرا؛ آنها مکری به کار بردند، ما هم مکری به کار بردیم و مکر آنها را از بین بردیم» (نمل/ 50). قرآن که تعبیر مکر می کند، چون همین طور که آنها از راه پنهان وارد می شوند، از یک راه پنهان هم می خورند. در آن تعبیر آمده است: «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین؛ آنها مکر کردند و خدا هم (در پاسخ آنها) مکر در میان آورد و خدا ماهرترین مکر کنندگان است» (آل عمران/ 54). چون همین طور که آنها از راه مخفی وارد می شوند، خدا از راه مخفی تر نقشه آنها را نقش بر آب می کند. این است که در یک آیه دیگر دارد که: «فالذین کفروا هم المکیدون؛ ولی کافران خودشان نیرنگ خورده اند» (طور/ 42). به هر حال این مطلب به عبارتهای مختلف در قرآن آمده: با خدا که نمی شود مکر کرد، خدا را که نمی شود فریب داد!
در اول سوره بقره راجع به منافقین داریم که: «یخادعون الله و الذین امنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون؛ می خواهند خدا و مومنان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند» (بقره/ 9). اول کلمه مخادعه می آورد، آنجا در مقام برآمدن است: منافقین در مقام فریب خدا و مؤمنین بر می آیند و نمی دانند که اینها خودشان را دارند فریب می دهند (و این خیلی عجیب است که آدم خودش خودش را فریب بدهد!) یعنی وقتی خوب توجه کنند می بینند تمام این نقشه های فریبی که به کار برده بودند برای اینکه طرف را از بین ببرند علیه خودشان تمام شد، پس کأنه از اول خواسته اند خودشان را فریب بدهند. به قول حافظ:
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه *** زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
خواست با روزگار مکر کند «بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه». حال «ام ابرموا امرا فانا مبرمون» یا «و مکروا مکرا و مکرنا مکرا» معنایش این است که «بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه».