حکیم ابونصر فارابی که یکی از حکمای بسیار بزرگ جهان اسلام است عبارت خیلی شیرینی ظاهرا در کتاب فصوص دارد. او مطلب تسبیح موجودات را با موضوع زبان حال بیان کرده است، می گوید: «صلت السماء بدورانها و الارض برجحانها و المطر بهطلانه؛ آسمان که گردش می کند، با گردش خود به درگاه الهی نماز می برد. گردش آسمان نماز آسمان است. زمین که تکان می خورد، تکان خوردن زمین نماز زمین است. باران که می ریزد، ریزش باران نماز باران است»، چون روح و حقیقت نماز چیزی جز تسلیم بودن در مقابل امر حق و خالصانه و مخلصانه امر او را اطاعت کردن نیست. می گوید آسمان که می گردد و زمین که تکان می خورد و باران که می ریزد همه اینها امر پروردگارشان را اطاعت می کنند، نماز آنها همین است.
ولی مولوی که مرد عارفی است و مسائل را عارفانه تفسیر می کند این طور نمی گوید، می گوید انسانهای عادی (تسبیح و تحمید موجودات را) نمی فهمند، واقعا موجودات جهان خدای خودشان را می فهمند و درک می کنند و می شناسند و تسبیح و حمد می کنند، و این را مکرر و در جاهای متعدد گفته است، اشعار معروفی است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم در مفاتیح نقل کرده است، می گوید:
جمله ذرات عالم در نهان *** با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم *** با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی می روید *** محرم جان خدا دان کی شوید
در جای دیگر شعرهای خیلی عالی ای دارد که متأسفانه همه آن را حفظ نیستم، می گوید:
معنی الله گفت آن سیبویه *** یولهون فی الحوائج هم لدیه
الله یعنی موجودی که همه موجودات نیاز خودشان را به درگاه او می برند. بعد می گوید خاک چنین، باد چنین، هوا چنین، دریا چنین و صحرا چنین (و به این شکل نیاز خود را به درگاه او می برند) بلکه جمله ماهیان در موجها جمله پرندگان در اوجها و خلاصه می گوید ذره ای در عالم نیست الا اینکه اینطور است.