هر مکتب زبان مخصوص به خود دارد، برای درک مفاهیم و مسائل آن مکتب باید با زبان مخصوص آن مکتب آشنا شد. از طرف دیگر، برای فهم زبان خاص آن مکتب باید در درجه اول بینش کلی آنرا درباره هستی و جهان و حیات و انسان، و به اصطلاح جهان بینی آنرا بدست آورد. اسلام جهان بینی روشنی درباره هستی و آفرینش دارد. با دید ویژه ای به حیات و زندگی انسان می نگرد. از جمله اصول جهان بینی اسلامی اینست که هیچگونه ثنویتی (ثنویت) در هستی نیست، آفرینش از نظر بینش توحیدی اسلام به دو بخش باید و نباید تقسیم نمی شود. یعنی چنین نیست که برخی موجودات خیر و زیبا هستند و می بایست آفریده شوند ولی برخی دیگر شر و نازیبا هستند و نمی بایست آفریده شوند و آفریده شدند. در جهان بینی اسلامی این چنین منطقی کفر و منافی با اصل توحید است. از نظر اسلام همه چیز بر اساس خیر و حکمت و حسن و غایت آفریده شده است: «الذی احسن کل شیء خلقه؛ همان کسی که همه چیز را نیکو آفرید.» (سجده/ 7)، «ما تری فی خلق الرحمان من تفاوت؛ در آفرینش (خدای) هستی بخش هیچ گونه تفاوت و اختلافی نمی بینی.» (ملک/ 3) علیهذا منطق اسلام در مورد ذم دنیا هرگز متوجه جهان آفرینش نیست. جهان بینی اسلامی که بر توحید خالص بنا شده است، بر روی توحید در فاعلیت تکیه فراوان کرده است، شریکی در ملک خدا قائل نیست. این چنین جهان بینی نمی تواند بدبینانه باشد.
اندیشه چرخ کجمدار و فلک کج رفتار یک اندیشه اسلامی نیست. پس ذم دنیا متوجه چیست؟ معمولا می گویند آنچه از نظر اسلام مذموم و مطرود است علاقه به دنیا است، این سخن هم درست است و هم نادرست، اگر مقصود از علاقه صرف ارتباط عاطفی است نمی تواند سخن درستی باشد، چون انسان در نظام کلی خلقت همواره با یک سلسله علائق و عواطف و تمایلات آفریده می شود و این تمایلات جزء سرشت او است. او خودش اینها را کسب نکرده است و به علاوه این علائق زائد و بی جا نیست.
همانطوری که در بدن انسان هیچ عضو زائدی وجود ندارد حتی یک مویرگ اضافی هم در کار نیست هیچ عاطفه و علاقه طبیعی زائدی هم وجود ندارد. تمام تمایلات و عواطف سرشتی بشر متوجه هدفها و غایاتی حکیمانه است. قرآن کریم این عواطف را به عنوان آیات و نشانه هایی از تدبیر الهی و حکمتهای ربوبی یاد می کند: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمه؛ از جمله نشانه های حق اینست که از جنس خود شما همسرانی برای شما آفریده که در کنار آنها آرامش بیابید و میان شما و آنها الفت و مهربانی قرار داد» (روم/ 21). این عواطف و علائق یک سلسله کانالهای ارتباطی میان انسان و جهان است، بدون اینها انسان نمی تواند راه تکامل خویش را بپیماید. پس جهان بینی اسلامی همانطور که به ما اجازه نمی دهد جهان را محکوم و مطرود و مذموم بشماریم اجازه نمی دهد علائق طبیعی و کانالهای ارتباطی انسان و جهان را نیز زائد و بی مصرف و قطع شدنی بدانیم، این علائق و عواطف، جزئی از نظام عمومی آفرینش است.
انبیاء و اولیاء حق از این عواطف در حد اعلا برخوردار بودند. حقیقت اینست که منظور از علاقه به دنیا تمایلات طبیعی و فطری نیست، مقصود از علاقه و تعلق، بسته بودن به امور مادی و دنیاوی و در اسارت آنها بودن است که توقف است و رکود است و باز ایستادن از حرکت و پرواز است و سکون است و نیستی است. اینست که دنیاپرستی نام دارد و اسلام سخت با آن مبارزه می کند و این است آن چیزی که بر ضد نظام تکاملی آفرینش است و مبارزه با آن همگامی با ناموس تکاملی آفرینش است. تعبیرات قرآن مجید در این زمینه در حد اعجاز است.