در نهج البلاغه نیز به پیروی از قرآن کریم درباره رابطه انسان و دنیا به دو دسته مطلب بر می خوریم، یک دسته زمینه و مقدمه گونه ای است برای دسته دیگر، در حقیقت دسته اول در حکم صغرا و کبرای یک قیاس است و دسته دوم در حکم نتیجه آن. دسته اول که بیشترین آنها است با موشکافی هایی دقیق و تشبیهات و کنایات و استعاراتی بلیغ و آهنگی موثر، ناپایداری جهان و غیر قابل دلبستگی آن، تشریح شده است و دسته دوم نتیجه گیری است که عینا همان نتیجه گیری قرآن است.
در خطبه 32 مردم را ابتداء به دو گروه تقسیم می کند: اهل دنیا و اهل آخرت، اهل دنیا به نوبه خود به چهار گروه تقسیم شده اند:
گروه اول مردمی آرام و گوسفند صفت می باشند و هیچگونه تباهکاری نه به صورت زور و تظاهر و نه به صورت فریب و زیر پرده، از آنها دیده نمی شود، ولی تنها به این دلیل که عرضه اش را ندارند، اینها آرزویش را دارند، اما قدرتش را ندارند.
گروه دوم هم آرزویش را دارند و هم همت و قدرتش را، دامن به کمر زده، پول و ثروت گرد می آورند، یا قدرت و حکومت به چنگ می آورند، و یا مقاماتی را اشغال می کنند و از هیچ فسادی کوتاهی نمی کنند.
گروه سوم گرگانی هستند که در لباس گوسفند، جو فروشانی هستند گندم نما، اهل دنیا، اما در سیمای اهل آخرت، سرها را به علامت قدس فرو می افکنند، گام ها را کوتاه بر می دارند، جامه را بالا می زنند، در میان مردم آنچنان ظاهر می شوند که اعتمادها را به خود جلب کنند و مرجع امانات مردم قرار گیرند.
گروه چهارم در حسرت آقایی و ریاست به سر می برند و در آتش این آرزو می سوزند اما حقارت نفس، آنان را خانه نشین کرده است و برای اینکه پرده روی این حقارت بکشند، به لباس اهل زهد در می آیند.
امام علی (ع) این چهار گروه را علی رغم اختلافاتی که از نظر برخورداری و محرومیت، و از نظر روش و سبک، و از نظر روحیه دارند جمعا یک گروه می داند: اهل دنیا، چرا؟ برای اینکه همه آنها در یک خصیصه مشترکند: و آن اینکه همه آنها مرغانی هستند که به نحوی، مادیات دنیا آنها را شکار کرده و از رفتار و پرواز انداخته است، انسان هایی هستند اسیر و برده. در پایان خطبه به توصیف گروه مقابل (اهل آخرت) می پردازد. در ضمن توصیف این گروه می فرماید: «و لبئس المتجر، ان تری الدنیا لنفسک ثمنا؛ بد معامله ای است که شخصیت خود را با جهان برابر کنی، و برای همه جهان ارزشی مساوی با انسانیت خویش قائل شوی.» جهان را به بهای انسانیت خویش بخری. ناصر خسرو در این مضمون می گوید:
تیز نگیرد جهان، شکار،مرا *** نیست دگر باغمانش، کار، مرا
لاجرم اکنون جهان شکار من است *** گر چه همی داشت او، شکار، مرا
گر چه همی خلق را فکار کند *** کرد نیارد جهان، فکار، مرا
جان من از روزگار برتر شد *** بیم نیاید زروزگار، مرا
این مضمون، در کلمات پیشوایان اسلام زیاد دیده می شود که مسئله، مسئله قربانی شدن انسانیت است، انسانیت انسان است که به هیچ قیمتی نباید از دست برود. امیرالمؤمنین (ع) در وصیت معروف خود به امام حسن (ع) که جزو نامه های نهج البلاغه است می فرماید: «اکرم نفسک من کل دنیه، فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک ثمنا؛ خویش را از آلودگی به پستی ها گرامی بدار، که در برابر آنچه از خویشتن خویش می پردازی، بهائی نخواهی یافت» (نامه 31)
امام صادق (ع)، به نقل از بحارالانوار در شرح احوال آن حضرت می فرمود: «اثا من بالنفس النفیسه ربها و لیس لها فی الخلق کلهم ثمن؛ همانا با خویشتن گرانبها و انسانیت گرانقدر خودم در همه هستی تنها یک چیز را قابل معامله می دانم و آن پروردگار است دیگر در همه ماسوا بهائی که ارزش برابری داشته باشد وجود ندارد.»
در تحف العقول می نویسد: از امام سجاد (ع) سؤال شد چه کسی ازهمه مردم مهمتر است؟ فرمود: آنکس که همه دنیا را با خویش برابر نداند. به این مضمون احادیث زیادی هستند که برای پرهیز از اطاله از نقل آنها خودداری می کنم. از تعمق در قرآن و نهج البلاغه و سایر سخنان پیشوایان دین روشن می شود که اسلام ارزش جهان را پائین نیاورده است ارزش انسان را بالا برده است، اسلام جهان را برای انسان می خواهد نه انسان را برای جهان، هدف اسلام احیای ارزش های انسان است نه بی اعتبار کردن ارزش های جهان.