مسئله دیگری که مربوط به سبک قرآن کریم است و از قدیم مورد توجه بوده است مسأله آهنگ پذیری قرآن است. این خیلی عجیب است. تا آنجا که نشان داده اند در زبانها جز شعر چیز دیگری آهنگ نمی پذیرد، آهنگ واقعی که یک نفر موسیقی دان باید برای آن آهنگ بسازد، شعر است که آهنگ می پذیرد. البته هر نثری را می شود با آواز بلند خواند اما آن کسی هم که آهنگ ها را نمی شناسد می فهمد که اگر این را ساده بخوانند بهتر از آن است که با آواز بخوانند. ولی یک چیز آهنگ پذیر آن چیزی است که وقتی آن را با آهنگ می خوانند آن را بهتر بیان می کند تا وقتی که ساده می خوانند. به این می گویند آهنگ پذیری، یعنی آهنگ، آن را بهتر می تواند بیان کند از غیر آهنگ. ما از طرفی می بینیم قرآن شعر نیست، چون نه وزن دارد نه قافیه و نه هجاهایش هماهنگ با یکدیگر است. از نظر محتویات هم، چون شعر اصلا به تخیل بستگی دارد، تخیل در آن نیست، آن تشبیهات و خیالات شاعرانه در آن نیست. قرآن یگانه نثری است آهنگ پذیر. همین قرائت هایی که می خوانند کسانی که اهل قرائت هستند با آهنگ می خوانند. حالا شما یک کلام دیگر، خود خطبه های پیغمبر را بیایید با آهنگ بخوانید، اصلا نمی پذیرد. خطبه های نهج البلاغه را شما بیایید با آهنگ بخوانید، نمی پذیرد. هر کلام عربی یا فارسی را اگر نثر باشد بیایید با آهنگ بخوانید، نمی پذیرد. تنها قرآن است که آهنگ پذیر است و این همان مطلبی است که از صدر اسلام به آن توجه شده است. اینکه توصیه شده است که قرآن را به صوت حسن بخوانید برای همین بوده است که در قرآن چنین استعداد و پذیرشی بوده و با آهنگ بهتر می توانسته است خودش را نشان بدهد و نمایان کند.
در اخبار زیادی داریم (مرحوم فیض اینها را در مقدمه تفسیر صافی آورده و معروف است و علمای فقه هم راجع به اینها بحث کرده اند): "تغنوا بالقران؛ غنا بخوانید با قرآن". اینجا علما بحث کرده اند که غنا که حرام است، با اینکه غنا حرام است پس چطور دستور داده شده که «تغنوا بالقران»؟ بعضی آمده اند تعبیر خیلی سخیفی کرده اند و البته علما رد کرده اند گفته اند شاید این "تغنوا" از ماده غنا به مد نیست، از ماده غنا به قصر است، یعنی بی نیاز شوید به قرآن. جواب داده اند که عرب هرگز این کلمه را با تعبیر "تغنوا" نمی گوید، استغنوا می گوید. ما یک "تغنی" داریم و یک "استغناء". "بی نیاز بشوید" را با "استغنوا" بیان می کنند نه با "تغنوا".
این بدون شک تغنی است، منتها جواب داده اند که هر آواز خوش و لطیفی که احساسات را بر انگیزد، به معنی اعم غناست، ولی غنای مذموم آن غنایی است که احساسات شهوانی انسان را بر می انگیزد، آن چیزهایی است که وقتی پیدا شد عقل انسان را خفیف و سبک و کوچک می کند اما اگر چیزی احساسات عالی و لطیف انسان را بر انگیزد که عقل انسان را قوی و روشن و ضمیر انسان را روشن تر کند، اشک انسان را جاری کند، انسان را به یاد خدا بیندازد، این هم غناست چون با احساسات انسان سر و کار دارد اما غنای مذموم نیست.
ما از لفظ "غنا" که نباید وحشت داشته باشیم، از مورد غنا باید وحشت داشته باشیم. به علاوه ما می دانیم که از همان صدر اسلام عملا این عنایت بوده است که قرآن را با آواز خوش بخوانند و خوش آوازهای صحابه پیغمبر می آمدند و قرآن را می خواندند.
سفارش پیامبر به تلاوت قرآن با صدای خوش
حتی خود پیامبر اکرم گاهی اصحاب را می گفت قرآن کریم را بر او بخوانند. خودش قرآن بر او نازل شده بود، او که قرآن را می دانست، ولی از شنیدن قرآن لذتی می برد که از دانستن آن قهرا انسان آن لذت را می برد چون خود شنیدن موضوعیت دارد، آن برای دانستن که نیست، برای فکر نیست. فکر می داند، چیزی که می داند دیگر تکرارش لغو است. ولی دل هر چه تجدید شود می خواهد احساساتش تحریک گردد. بسیاری از اوقات خود پیغمبر اکرم بعضی از صحابه را امر می کردند که قرآن را باز کن برای من بخوان و او قرآن می خواند و پیغمبر اکرم گوش می کردند.
عبدالله بن مسعود که یکی از کتاب وحی است می گوید یک وقت پیغمبر اکرم (ص) به من فرمود که مصحف را باز کن برای من بخوان. من مصحف خودم را آوردم. از اول سوره نساء شروع کردم به خواندن، پیغمبر اکرم (ص) گوش می کرد تا رسیدم به این آیه که: «فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا؛ چگونه خواهد بود آنگاه که برای هر امتی گواهی بطلبیم و تو را بر اینها گواه بطلبیم.» (نساء/ 41) تا این را خواندم دیدم که چشم های مبارک پیغمبر پر از اشک شد و فرمود: «حسبک هذا» دیگر بس است.
در روایات خودمان درباره امام سجاد و امام باقر (ع) هست که اینها قرآن را آنچنان با آهنگ خوش و زیبا از داخل منزل و با صدای بلند می خواندند که صدایشان به بیرون منزل منعکس می شد و مردمی که از کوچه می گذشتند به واسطه زیبایی و خوشی این آهنگ می ایستادند. بعد پشت خانه امام را نگاه می کردند می دیدند مردم داخل کوچه ایستاده اند دارند گوش می کنند و حتی نوشته اند آنقدر این صدا زیبا و جذاب بود که سقاها در حالی که مشک های سنگین را به دوش می کشیدند و می آمدند عبور کنند، با همان مشک های پر از آب می ایستادند که گوش کنند (مدینه آن وقت چاه آب داشته و معمولا برای خانه ها سقاها آب می آوردند. بعد هم که در زمان مروان حکم نهر جاری کردند دو سه جای مدینه را دهانه نهر یعنی محل آب برداشتن ایجاد کردند که از آنجا آب می آوردند. دیگر آب جاری در ظاهر مدینه نبود یعنی در کوچه ها آب جاری نبود، آب در زیر جاری بود، از نقطه ای در شمال مدینه چشمه را خارج کرده بودند ولی چند جای مدینه را کنده بودند و دهنه درست کرده بودند و پله درست کرده بودند که وقتی می خواستند آب بردارند از آنجا آب بر می داشتند. به هر حال آب منازل را به وسیله مشک ها می رساندند). این هم یکی از جنبه های زیبایی قرآن است: تحمل پذیری اش برای آهنگ، آن هم آهنگ های مختلف.
اعجاز قرآن از حیث حلاوت آن
حلاوت قرآن یعنی شیرینی و تناسبش با ذائقه انسان به طوری که سیر ناشدنی است. هیچ توجه کرده اید که در اسلام اصلا نفس تلاوت قرآن یعنی همان خواندن موضوعیت دارد؟ درست است که ما خودمان هم گاهی مردم را ملامت می کنیم و آن ملامت هم از آن نظر بجاست که افرادی فقط قرآن را تلاوت می کنند ولی به محتویات و دستورهای آن کاری ندارند، مرتب قرآن را می خوانند ولی نمی خواهند عمل کنند. در حدیث هم هست: «رب تال للقران و القران یلعنه؛ بسا کسانی که قرآن را تلاوت می کنند ولی قرآن خودش آنها را لعن می کند، چون بر ضد قرآن عمل می کنند.»
این مطلب حرف درستی است ولی به معنی آن است که قرآن را باید عمل کرد و باید هم تلاوت کرد. اصلا خود تلاوت قرآن موضوعیت دارد، به خاطر اثری که در خصوص تلاوت قرآن موجود است و این اثر هم باز مربوط به همان سبک و زیبایی قرآن است، چون این کلام با کلمات دیگر فرق می کند یعنی همان معنی را اگر شما از زبان دیگر بشنوید آن اندازه در شما اثر نمی گذارد که از زبان قرآن بشنوید، باز نه چون قرآن کلام خداست و به شکل مرموزی این اثر را می گذارد، بلکه جنبه مرموزی و اعجاز آمیزی اش همان جنبه زیبایی آن است، همان جنبه تناسب فوق العاده و تحریک فوق العاده ای است که این کلام می تواند در روح شنونده ایجاد کند.
لهذا قرآن را خیلی باید تلاوت کرد ولی قبل از تلاوت، خیلی خوب و لازم است که هر مسلمانی و لااقل هر مسلمانی که علاقه مند به قرآن است با زبان قرآن آشنا شود.