فرض انگرامئنیو، به عنوان موجودی آفریننده بدیها و توجیه کننده شرور و جنبه های نامعقول جهان هستی، هر چند خودش آفریده اهورامزدا باشد بر خلاف اصول توحیدی و بر خلاف منطق مسلم پیامبران است. از اینرو بر خلاف آنچه کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان ادعا می کند که دین زردشت یکتاپرستی ناقص است (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 50) باید گفت فلسفه ناقص است یعنی به گفتار یک نیمه فیلسوف شبیه تر است تا گفتار یک نبی یا یک فیلسوف کامل. آقای دکتر محمد معین از پ. ژ. دومناشه چنین نقل می کند: در قرآن به پیدایش شر و مبنای گناه بشر اشاراتی رفته است. آیین مزدایی به این مسئله پاسخ آسان و اصولی خاصی می دهد، بدین معنی که شر را به وجودی در برابر خدا نسبت داده و آنرا نیز چون خدا قدیم و ازلی معرفی می کند. بی گفتگو روح شر از حیث نیرو و عظمت به پای خدا نمی رسد و بالاخره در برابر وی با شکست مواجه می گردد، با این حال در برابر خدا چون مانعی پیدا شده و اعمال او را محدود می سازد پاسخی که آیین مزدایی به مسئله خیر و شر می دهد لااقل این نتیجه را دارد که خدا را از مسئولیت بدیهایی که در جهان می بینیم مبرا می سازد (مزدیسنا و ادب پارسی، صفحه 25 نقل از کتاب تاریخ تمدن ایرانی).
دست شما درد نکند، خداوند سایه آقای پ، ژ، دومناشه و آیین مزدایی را از سر خودش و همه ملکوت اعلی کم و کوتاه نفرماید. اگر آیین مزدایی خدا را از اساس انکار می کرد بهتر او را از مسئولیت بدیهایی که آقای پ. ژ، دومناشه می بیند مبرا می ساخت. آیین مزدایی خواسته ابروی خدا را اصلاح کند چشم خدا را کور کرده است، خواسته است بدیها را که یک سلسله امور اضافی و نسبی، و در تحلیل نهائی، عدمی هستند به خدا نسبت ندهد، خدا را از خدایی در نیمی از مخلوقات معزول کرده است. در آیین مزدایی به عدمی بودن شرور و ضروری و لاینفک بودن اینها از جهان طبیعت و به فوائد و آثار و حکمتهای این به اصطلاح شرور و بدیها توجه نشده است و برای رهایی از اشکالی که دچارش بوده است تیشه را برداشته و ریشه را قطع کرده است.