آیات عموم که از آنها می شود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست، یکی آن آیاتی است که از مرگ به "توفی" تعبیر می کند که این آیات زیاد است:
«الذین تتوفیهم الملائکه ظالمی انفسهم»؛ «همان کسانی که فرشتگان جانشان را می گیرند و آنان بر خود ستم روا داشته اند.» (نحل/28)
«الذین تتوفیهم الملائکة طیبین»؛ «کسانی از مؤمنان که پاکند، چون فرشتگان جانشان را بگیرند.» (نحل/32)
«الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها»؛ «خداوند نفس ها را در وقت مردن و (نفس) زنده ها را که هنوز نمرده اند و وقت خوابیدن می گیرد.» (زمر/42)
«و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظة حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون»؛ «خدا قاهر است در بالای بندگان و برای شما نگهبانان می فرستد تا آن وقتی که مردن یکی از شما می رسد، همان رسل و فرستاده های ما او را توفی می کنند (می میرانند).» (انعام/61)
«حتی اذا جائتهم رسلنا یتوفونهم»؛ «تا آن که فرشتگان ما به سراغشان می آیند و جانشان را می گیرند.» (اعراف/37)
«اعبد الله الذی یتوفیکم»؛ «خدا را می پرستم که به هنگام جان شما را می گیرد.» (یونس/104)
«و قالو اءاذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون* قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم»؛ «و گویند: آیا چون در خاک زمین ناپدید شدیم، آیا آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟ بلکه ایشان لقای پروردگارشان را منکرند. بگو فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است، روح شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید.» (سجده/10و11)
از این آیات زیاد داریم که مرگ را تعبیر به "توفی" کرده است. "توفی" از ماده "وفی" است، همان ماده ای که وفا و استیفا از آن ماده است. "توفی" از ماده فوت نیست. ما فارسی زبان ها گاهی فوت را با وفات مترادف می پنداریم. فوت از دست رفتن است، اگر تعبیر فوت می کرد، مرگ به همان معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن بود. وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغت ها "توفی" یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز به تمام. «الله یتوفی الانفس حین موتها» یعنی «خدا نفس ها را در وقت مردن به تمام و به کمال می گیرد» و همچنین آیات دیگری که در این زمینه هست همان مفهوم قبض را می دهد. در قرآن کلمه "قبض" نیامده و ما در عرف خودمان می گوییم عزرائیل روح را قبض کرد، قابض الارواح است ولی قبض با توفی که در قرآن آمده هر دو یک معنی را می دهند.
از آیات قرآن به طور کلی، چه درباره سعدا و چه درباره اشقیا این چنین استنباط می شود که مردن به طور کلی "توفی" است. "توفی" یعنی استیفا کردن، قبض به صورت کامل کردن، تحویل کامل گرفتن که از ماده "وفی" است و در آیات زیادی از قرآن آمده است: «الله یتوفی الانفس حین موتها» یا «قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم» که خود این تعبیر، بیان ماهیت مرگ است: مرگ یعنی تحویل گرفتن و بردن. کلمه "نفس" هم که در قرآن آمده است در عربی یعنی خود. وقتی می خواهند بگویند خود این چوب، می گویند نفس این چوب. "جائنی زید نفسه" یعنی زید آمد، خودش آمد (همان عین خودش نه چیزی دیگری). اگر قرآن به آن چیزی که از انسان گرفته می شود تعبیر "نفس" می کند، از آن نظر است که از نظر قرآن خود واقعی انسان همان است که گرفته و برده می شود.