قرآن کریم همین طوری که حیات را یک امر وجودی می داند و رسول و مأمور و فرشته برای آن قائل است، برای مردن هم فرشته مخصوص و فرشتگان مخصوص قائل است. اگر مردن تمام شدن حیات می بود، دیگر این حرف ها که ما فرستادگان و فرشتگانی داریم و آنها را می فرستیم که بگیرند و بیاورند معنی نداشت. بله، (درباره) هر چه حیات است می گفت ما فرشتگان خودمان را می فرستیم، به این عالم روزی می دهند، حیات می دهند، آن ساعتی که حیات ندادند، مردن است، مردن یعنی حیات ندادن. اما قرآن مسئله مرگ را یک امری ما فوق مردن و فقدان حیات تلقی می کند، یعنی آن را یک نوع حیات، یک نوع انتقال، یک تطور حیات و تنور حیات تلقی می کند. "میرانده شد" مثل این است که بگوییم بچه ای از مادر متولد شد، وضعی تبدیل به وضع دیگر شد، حیاتی تبدیل به حیات دیگر شد، نه اینکه حیاتی بود و به کلی سلب شد.
کمال آدمی با دل کندن از دنیا و حرکت بسوی مرگ
«إنا لله و إنا إلیه راجعون؛ ما ملک مطلق خدا هستیم؛ و تحقیقا ما بسوی او بازگشت کنندگانیم» (بقره/156).
از جمادی مردم و نامی شدم *** وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم *** پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر *** تا برآرم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو *** کل شیء هالک إلا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم *** آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون *** گویدم کانا إلیه راجعون
(مثنوی طبع میرخانی ج3 ص300)
بشر تا به موطن اصلی خود نرسد آرام نمی گیرد. موطن انسان حرم خداست؛ آنجا جای آرامش دل است. برای کسب و کار و تحصیل زاد معرفت به دنیا آمده و سپس باید برگردد و باید با سرمایه و بهره مراجعت کند.
دلا تا کی در این کاخ مجازی *** کنی مانند طفلان خاک بازی
توئی آن دست پرور مرغ گستاخ *** که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی *** چو دونان جغد این ویرانه گشتی
بیفشان بال و پر زآمیزش خاک *** بپر تا کنگر ایوان افلاک
«خلقتم للبقآء لا للفناء؛ برای ابدیت و باقی بودن آفریده شده اید، نه برای زوال و نابودی!» (رساله خطی معاد به نام الانسان بعد الدنیا تألیف علامه طباطبائی ص2)؛ انسان اصولا نیستی ندارد، و عدم محض به او راه ندارد. مردن و زنده شدن، خلع و لبس است. حرکت به برزخ و از برزخ به قیامت، سیر کمالی و صعود انسان به پیشگاه خداوند متعال و قابلیت حضور در محضر علم و قدرت و حیات غیر متناهی است؛ پس مرگ کمال انسان است، نه فتور و ضعف و نقصان. چقدر عالی قضیه مرگ را حضرت سید الشهداء (ع) توصیف فرموده است:
لئن کانت الدنیا تعد نفیسة *** فدار ثواب الله أعلی و أنبل (1)
و إن کانت الابدان للموت أنشئت *** فقتل امری بالسیف فی الله أفضل (2)
و إن کانت الارزاق شیئا (قسما - خ ل) مقدرا *** فقلة سعی المرء فی الرزق أجمل (3)
و إن کانت الاموال للترک جمعها *** فما بال متروک به المرء یبخل (4)
(احقاق الحق ملحقات ج11 ص637)
1 ـ سوگند بخدا که اگر هر آینه چنین است که دنیا زیبا و نفیس به شمار می آید، پس خانه ثواب خدا بلند مرتبه تر و پرفیض تر می باشد.
2 ـ و اگر بدنهای افراد بشر برای مرگ آفریده شده است، پس کشته شدن با شمشیر در راه خدا افضل است.
3 ـ و اگر برای روزی های مردم چیز معینی مقدر شده است، پس کوشش کمتر نمودن برای جلب روزی جمیل تر است.
4 ـ و اگر بالاخره جمع آوری اموال برای گذاردن و رفتن است، پس چرا انسان در انفاق چیزی را که باید بگذارد بخل بورزد.