چند سال پیش در کتابی دیدم که نویسنده مقایسه ای میان امام حسین (ع) و عیسی (ع) کرده بود، نوشته بود که عمل مسیحی ها بر عمل مسلمین (شیعیان) ترجیح دارد، زیرا آنها روز شهادت عیسی مسیح را جشن می گیرند و شادمانی می کنند، ولی اینها در روز شهادت حسین بن علی (ع) مرثیه خوانی و گریه می کنند. عمل آنها بر عمل اینها ترجیح دارد، زیرا آنها شهادت را برای عیسی مسیح موفقیت می دانند نه شکست و چون موفقیت می دانند شادمانی می کنند. اما مسلمین شهادت را شکست می دانند و چون شکست می دانند گریه می کنند. خوشا به حال ملتی که شهادت را موفقیت بشمارد و جشن بگیرد و بدا به حال ملتی که شهادت را شکست بداند و به خاطر آن مرثیه خوانی بکند.
جواب این است که اولا دنیای مسیحی که این شهادت را جشن می گیرد، روی همان اعتقاد خرافی است که می گوید عیسی کشته شد تا بار گناه ما بریزد و چون به خیال خودش سبکبال شده و استخوانش سبک شده آن را جشن می گیرد، در حقیقت او جشن سبکی استخوان خودش را به خیال خودش می گیرد و این یک خرافه است. ثانیا این همان فرق اسلام و مسیحیت تحریف شده است که اسلام یک دین اجتماعی و مسیحیت، دینی است که همه آن چیزی که دارد اندرز اخلاقی است. از طرف دیگر گاه به یک حادثه از نظر فردی نگاه می کنیم و گاه از نظر اجتماعی.
از نظر اسلام شهادت حسین بن علی از دیدگاه فردی یک موفقیت بود. برای شخص حسین بن علی این شهادت شکست بود یا موفقیت؟ هر مسلمانی می گوید موفقیت و خود حضرت هم روز اول فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاء و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف؛ مرگ برای فرزندان آدم حتمی است مانند گردنبند بر گردن دختران جوان و چه اندازه من مشتاق دیدار نیاکانم هستم مانند اشتیاق یعقوب برای دیدن یوسف (بحارالانوار، ج 44، ص 366 و اللهوف، ص 25 و مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 5 و کشف الغمه، ج 2، ص 29) از نظر یک انسان و از نظر خود شهید، شهادت موفقیت است.
لازم نیست مسیحی ها بگویند، در هزار و سیصد و پنجاه سال پیش خود پیشوایان اسلام گفته اند، علی بن ابیطالب آن وقتی که تیغ بر فرقش فرود آمده و تا نزدیک ابرویش شکافته است، این طور حرف می زند: «و الله ما فجأنی من الموت وارد کرهته، او طالع انکرته، و ما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد؛ به خدا قسم مرگ ناگهانی و ضربت ناگهانی ای که بر من خورد، یک ذره مورد کراهت من نیست، من افتخار می کنم و آرزوی چنین روزی را داشتم، به خدا قسم مثل من مثل آن عاشقی است که به معشوق خود رسیده باشد.» (بحارالانوار، ج 42، ص 254 و نهج البلاغه فیض الاسلام، از سخنان آن حضرت (ع) است که نزدیک بدرود زندگانی به طرز وصیت و سفارش فرموده، صفحه 875) به قول شاعر:
دیدار یار غائب، دانی چه ذوق دارد *** ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
مثل من در حال این ضربت خوردن مثل همان مردمی است که در شب های تاریک دنبال آب می گردند و ناگهان به آب می رسند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
این از نظر شخصی و فردی، اما اسلام یک طرف دیگر هم دارد، قضایا را همیشه از جنبه شخصی مطالعه نمی کند، از جنبه اجتماعی هم مطالعه می کند. حادثه عاشورا از جنبه اجتماعی و نسبت به کسانی که مرتکب آن شدند، مظهر یک انحطاط در جامعه اسلامی بود، لذا دائما باید یادآوری بشود که دیگر چنین کاری را مرتکب نشوند. این همان "آخی" است که یک ملت می گوید: ما مسلمان ها چنین کاری کردیم؟! لعنت به کسانی که چنین کاری کردند، پس دیگر چنین کاری نکنیم. ثانیا این موضوع برای صیقل دادن احساسات اسلامی و انسانی است، اما به شرط اینکه ما این را درست درک بکنیم. امروز روزی نیست که آدم سرش را زیر آب بکند. ما باید در اوضاع مذهبی خودمان رفرم ایجاد کنیم. البته نه در مذهب بلکه در کار خودمان، اشتباهات ما که به مذهب مربوط نیست. مگر محتشم کاشانی هم یکی از ارکان مذهب است؟!