امت های گذشته به انبیاء خود می گفتند: ما دارای علم و دانش هستیم و به آن اتکاء داریم و به آن خوشحال و فرحناکیم، دیگر به شما چه نیازی داریم. و پیامبران را بر آنچه آورده بودند مورد مسخره قرار میدادند و پیروی از آراء و افکار مرتبط به عالم غیب آنانرا، افکار کودکانه و جاهلانه می پنداشتند. قرآن در خصوص این رفتار آدمی در سوره هود آیه 8 می فرماید: «و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون؛ و احاطه کرد و فرا گرفت آنها را همان وعیدهائی که بر آنها لبخند زده و مورد سخریة خود قرار میدادند»، و عکس العمل اعمال و افکار خود، آنها را در پره گرفت و مورد سخط و عذاب خدا واقع شدند. عذاب خدا آمد؛ خدا گفت: بیائید این عذابها را با علم خود و با غرور ملی خود بردارید، و خود را از آن برهانید. چگونه میتوانید برهانید؟ این عذابهائی که آمده و گریبان همه را گرفته، آن بادی که از جانب پروردگار وزید و مأمور شد قوم عاد را ـ که بر پیامبر خود هود (ع) انکار داشتند ـ هلاک کند.
«سخرها علیهم سبع لیال و ثمـ'نیة أیام حسوما فتری القوم فیها صرعی ' کأنهم أعجاز نخل خاویة * فهل تری ' لهم من باقیة؛ خدا آن را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنها مسلط کرد، آن قوم را در آن به خاک افتاده می دیدی؛ گویی آنها تنه های توخالی و فرو افتاده ی نخلند* پس آیا از آنها هیچ باقی مانده ای می بینی؟» (الحاقه/ 7-8)
این مردم چگونه می توانند با علمشان، از آن باد مسموم و هلاک کننده که پی درپی می وزد و چون به بدن برخورد کند هلاک میکند، خود را بر حذر دارند؛ آن بادی که از طرف خدا مأموریت دارد بر قوم عاد بوزد نه بر غیر آنها چگونه میتوانند مبارزه کنند؟ با اتکاء به قدرت و دانش خود چه قسم میتوانند خود را در مصونیت و حفظ درآورند؟ قارون از قوم موسی (ع) بود و آنقدر حضرت پروردگار سبحانه به او از اموال و ذخائر عنایت کرده بود که کلیدهای گنجهای او را نمی توانستند جماعت های قوی هیکل حمل کنند. ولی این مرد بر قوم خود ستم میکرد، و هرچه از افراد قوم او به او نصیحت کردند که از باد غرور و خودپسندی دست بردار و با مردم نیکی کن و در حق آنان احسان روا دار و در روی زمین در صدد فساد نباش و به ضعفاء و فقراء و یتیمان و نیازمندان طریق ملاطفت و انفاق پیش دار، در پاسخ می گفت: من این اموال را از روی دانش و به نیروی علم و قدرت خود تهیه کرده ام؛ «قال إنمآ أوتیته و علی ' علم عندی؛ دیگر نمی دانست که خداوند بدین علم و قدرت اعتنائی نمی کند و مستکبران را دستخوش بوار و هلاک میسازد» (القصص/ 78)، «اولم یعلم أن الله قد أهلک من قبله من القرون من هو أشد منه قوة و أکثر جمعا و لا یسـل عن ذنوبهم المجرمون؛ آیا او نمی دانست که خداوند از امت های قبل از او چه بسیار افرادی را که از نقطه نظر قدرت و أعوان و اموال بیشتر بوده و مجرم شدند و در مقابل امر خدا خودپسندی و بلندمنشی کردند، همه را دستخوش هلاک ساخت؟ و گناهکاران و مجرمان از گناه خود سؤال نخواهند شد تا آنکه مهلت عذر تراشی و یا اظهار تذلل پیدا نمایند» (القصص/ 78). تا به سرحدی از تکبر و ناز و نعمت و قدرت رسید که مورد غبطه و حسد قوم خود واقع شده، و مردم عامی از جاه و جلال او در شگفت و بر مقام و عظمت او رشک میبردند که ناگهان عذاب خدا او را گرفت و خود با تمام سرمایه و زندگی و خانه و قصر در میان زمین شکافته شده فرو رفت؛ و نه علمی و نه قدرتی و نه یار و اعوانی نتوانستند او را یاری نموده و از کام زمین بیرون کشند. «فخسفنا به و بداره الارض فما کان له و من فئة ینصرونه و من دون الله و ما کان من المنتصرین؛ آن گاه قارون را با خانه اش در زمین فرو بردیم و او در برابر خدا هیچ گروهی نداشت که یاری اش کنند و خود از انتقام گیرندگان نبود که از خود دفاع کند» (القصص/ 81) و هلاکت و بدبختی بطوری گریبانش را گرفت که افرادی که دیروز بر او حسد میبردند، امروز گفتند: الحمد لله که ما بجای قارون نبودیم .