از جمله افرادی که در نبرد صفین مجاهدات عظیمی نمودند و غالبا کشته شدند؛ عمار، هاشم مرقال، خزیمه و عباده و ابوایوب انصاری از خواص اصحاب و از یاران باوفای حضرت علی (ع) بودند.
اینان از جمله آن صد نفری هستند که با أمیرالمؤمنین (ع) بیعت کردند که دست از جنگ بر ندارند تا کشته شوند؛ صدمین آنها اویس قرنی بود. داستان شهادت این افراد طیب و طاهر و عاشق و پاک باخته و عابد و ناسک که از حواریین آن حضرت به حساب می آیند، و همه از اصحاب رسول الله هستند به اندازه ای شگفت آور است که هر انسان با وجدان و حمیت را، دستخوش بهت و حیرت می سازد.
معاویه با نهایت شیطنت به دستیاری عمرو عاص، قرآن ها را بر سر نیزه نموده و خود را مسلمان و تابع قرآن میداند و قرآن را حکم قرار میدهد. و چنان شورش و اضطرابی در لشگر عراق افکند، و مقدس مـآبان را دچار تحیر و تردید و احیانا گرفتار سوءظن نموده است. اما عمار یاسر از جمله افرادی است که با صدای بلند فریاد برمیدارد: " سوگند بخدا اگر لشکر معاویه بر ما غالب شوند و ما را تا سعفات هجر (نخلستان های مدینه یا یمن) عقب نشانند و حکومت تمام بلاد این عرض عریض را به چنگ آورند، باز ما یقین داریم که بر حقیم و آنان بر باطلند. "
ایمان به خدا در سویدای دل عمار و همرزمانش نشسته و دنیا اگر پشت به پشت هم دهد و بخواهد با صحنه سازی و عوام فریبی این چنین راست مردان بیشه توحید را بلغزاند، نخواهد توانست. از اینجاست که قطب عالم امکان و محور ولایت و کانون حق و حقیقت، امیرالمؤمنین (ع) در سوگ آنان اشک رحمت می ریزد و به یاد آن دلاوران عالم یقین آه می کشد و برای ملاقات و دیدار آنان آرزوی مرگ میکند.
یک هفته مانده بود که به ضربت ابن ملجم مرادی، فرق مبارکش شکافته شود؛ در مسجد کوفه خطبه ای ایراد فرمود و در آخر آن میفرماید: «آگاه باشید که آنچه از دنیا روی آورنده بود، اینک پشت کرده است و آنچه از دنیا پشت کننده بود، اینک روی آورده است، و بندگان اخیار پروردگار آهنگ رحیل کردند و رفتند، و مقدار مختصر از دنیای غیر باقی را به مقدار بسیار از آخرت غیر فانی فروختند. آن برادران ما که خونهایشان در صفین ریخته شد، ضرری نکرده اند که امروز زنده نیستند.»، تا آنکه میفرماید: «کجا هستند برادران من که بر مرکب یقین و راه استوار ایمان سوار شدند و بر طریق حق گذشتند؟ عمار کجاست؟ ابن التیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟ کجا هستند نظیرهای ایشان از برادرانشان که با یکدیگر در راه خدا برای مرگ پیمان بستند و همه به شهادت نائل شده و سرهای آنان را جدا نموده و برای فجار اهل شام فرستادند؟»
در این حال آن حضرت دست بر محاسن شریفش کشیده و گریه ای طولانی نمود و پس از آن فرمود: «آه بر فقدان آن برادران من که قرآن را تلاوت کرده و آنرا استوار ساختند و در واجب اندیشه کردند و آنرا به پای داشتند، شریعت و سنت رسول الله را زنده کردند و بدعت را میراندند. چون به جهت جهاد خوانده شدند، اجابت کردند و به رهبر و پیشوای خود وثوق داشتند و از او پیروی نمودند.»
باری این رادمردان که حضرت به آنها برادر خطاب میکند، کلمه طیبه هستند که: تؤتی أکلها کل حین بإذن ربها؛ پیوسته با نظر رحمت و افاضه فیضی که خدا به آنها می نماید ـ و این همان اذن خداست ـ میوه های شیرین و پرآب حیات معنوی را در عالم وجود بر همه مستعدان نثار می کنند. برای ما کلمه طیبه هستند، چون پس از گذشت چهارده قرن ذکرشان، فکرشان، تاریخشان، روش زندگی و زهد و عبادتشان، انقیاد و تسلیمشان نسبت به امامشان، محبت و وداد و ایثارشان، همه و همه جان بخش زندگی ما و الگوی حیات و آئین و نمونه های بارز و روشن رسم و روش و بالاخره هدایت کننده وجود ما به وطن اصلی ایمان و مقر ایقان می باشد.