حضرت امیرالمؤمنین (ع) در خطبه های خود، در نشست ها و جلسه ها، در سر و علن مردم را بیدار باش می دهد: ای مردم! این روزگار دراز، این ساعات دهر، این طلوع ها و غروب ها، برای شما فقط همین چند لحظه زندگی است، اگر در این لحظات کاری از پیش بردید چه بهتر، وگرنه خسران دایم دامن گیر شما خواهد بود! وصیتی، در حاضرین برای فرزندش امام حسن (ع) می نویسد که حقا از عجایب و غرایب، اندرزها و پندها در بردارد و با نکات دقیق و عمیق بیان شده که در صفحه روزگار و در امتداد تاریخ ها و گذشت زمان ها از اعاظم دهر، نظیر و یا مشابه آن را نمی توان یافت. در ضمن موعظه خود پس از ضربت خوردن می فرماید: «و أنا بالا مس صاحبکم، و أنا الیوم عبرة لکم، و غدا مفارقکم؛ غفر الله لی و لکم؛ و من دیروز مصاحب و همنشین با شما بودم، و امروز عبرت برای شما هستم، و فردا از میان شما مفارقت می کنم؛ خداوند مرا و شما را بیامرزد.»
«إن تثبت الوطأة فی هذه المزلة فذاک، و إن تدحض القدم فإنا کـنا فی أفیآء أغصان و مهـاب ریاح، و تحت ظل غمام،اضمحل فی الجو متلفقها، و عفا فی الا رض مخطها؛ اگر در این لغزش گاه، قدم استوار بماند (و از این جراحت بهبود یابم) پس امر همان است، و اگر قدم بلغزد (و از این دنیا بروم) پس جز این نیست که در سایه های شاخه های درختان سرسبز و محل وزش نسیم های جان فزا و در زیر سایه ابرهایی نشسته ایم که در جو آسمان آن ابرهای به هم چسبیده از بین رفته و اثری از آن نمانده است، و محل عبور و مخط آن بادها در روی زمین نمانده و مندرس شده است.»
«و إنما کنت جارا جاورکم بدنی أیاما، و ستعقبون منی جثة خلاء، ساکنة بعد حراک، و صامتة بعد نطق. لیعظکم هدوی، و خفوت اطرافی، و سکون اطرافی؛ و به درستی که من فقط همسایه ای بودم که بدن من چند روزی با شما همسایه شد، و از این پس از من چیزی جز بدنی بدون روح، و جسمی ساکن بعد از حرکت، و جثه ای ساکت پس از سخن گفتن نخواهید یافت. باید این فروکش کردن من شما را پند دهد و موعظه کند، و این به هم افتادن و سکون چشم های من، و بدون حرکت درآمدن دست و پا و جوارح من برای شما عبرتی عظیم و اندرزی بزرگ باشد.»
«فإنه أوعظ للمعتبرین من المنطق البلیغ، و القول المسموع؛ و بنابراین، این حالت من برای عبرت گیرندگان، از هر سخن بلیغ و رسایی و از هر گفتار شنوایی مؤثرتر و اندرز دهنده تر است.» (نهج البلاغه/ خطبه 149)