برای "عزیز" دو معنا هست که به هر دو معنا خدای متعال عزیز است: یکی عزت در مقابل ذلت و زبونی. هر موجودی غیر از خدا زبون است یعنی اگر از نظری عزت دارد از نظری دیگر ذلت دارد. هر عزیزی در عالم آمیخته ای است از عزت و ذلت. هیچ موجودی از خودش استقلال ندارد، همه موجودها وابسته به موجود دیگر و اسیر و مقهور موجود دیگر هستند. یک انسان اگر همه مردم دنیا را هم ذلیل کرده باشد، در مقابل همه مردم دیگر عزیز باشد و یک فرد هم باقی نمانده باشد الا اینکه او عزت خودش را بر وی ثابت کرده است، در عین حال همان آدم، ذلیل همین هواست، اگر دو دقیقه همین هوا به او نرسد کارش ساخته است، یا ذلیل یک میکروب کوچک در درون خودش می شود اما آن عزیزی که در ذات او ذلت و خواری اصلا نمی تواند وجود داشته باشد چون مافوق همه موجودات است، خداست.
معنی دیگر "عزیز" همین است که ما می گوییم "گرانبها". می گوییم فلان شیء عزیز است، یعنی گرانبهاست. اشیاء بی مانند و نایاب که مثلشان نایاب است، برای انسان فوق العاده گرانبهاست (عزیز الوجود). خدای متعال عزیز است یعنی فوق العاده گرانبهاست. عزیز به این معنا، ارزش خدا برای بشر را بیان می کند. عزیز به معنای اول، ارزش فی نفسه است اما این دومی ارزشش برای بشر است: خدا خیلی گرانبهاست، خیلی عزیز است، خیلی دوست داشتنی است.
عزت به گفته راغب اصفهانی در مفردات حالتى است که مانع مغلوب شدن انسان مى گردد (حالت شکست ناپذیرى) و در اصل از عزاز به معنى سرزمین صلب و محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است... و آن بر دو گونه است گاه عزت ممدوح و شایسته است، چنانکه ذات پاک خدا را به عزیز توصیف مى کنیم، و گاه عزت مذموم و آن نفوذناپذیرى در مقابل حق و تکبر از پذیرش واقعیات مى باشد، و این عزت در حقیقت ذلت است!
عامل مهم بدبختى انسانها فراموشى و غفلت است، و قرآن کریم آن را زائل مى کند «و القرآن ذى الذکر؛ قرآن هم خودش ذکر است و هم داراى ذکر.» (ص/ 1) ذکر به معنى یادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، یاد خدا، یاد نعمتهاى او، یاد دادگاه بزرگ رستاخیز، و یاد هدف خلقت انسان. قرآن در باره منافقان مى گوید: «نسوا الله فنسیهم؛ آنها خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را فراموش نمود.» (توبه/ 67) و رحمتش را از آنها قطع کرد.
در سوره ص آیه 26 درباره گمراهان مى خوانیم: «ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛ کسانى که از راه خداوند گمراه مى شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.» آرى بلاى بزرگ گمراهان و گنهکاران همان فراموشى است، تا آنجا که حتى خویشتن و ارزشهاى وجودى خویش را فراموش مى کنند، چنانکه قرآن مى گوید: و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، خداوند خودشان نیز از یادشان برد، آنها فاسقانند.» (حشر/ 19) و قرآن وسیله اى براى شکافتن این پرده هاى نسیان و نورى براى برطرف ساختن ظلمات غفلت و فراموشکارى است، آیاتش انسان را به یاد خدا و معاد مى اندازد و جمله هایش انسان را به ارزشهاى وجودى خویش آشنا مى سازد.
در آیه دوم سوره ص مى گوید: ''اگر مى بینى آنها در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدارکننده تسلیم نمى شوند نه به خاطر این است که پرده اى بر این کلام حق افتاده بلکه کافران گرفتار تکبر و غرورى هستند که آنها را از قبول حق باز داشته، و عداوت و عصیانى که آنها را از پذیرش دعوت تو مانع مى شود. «بل الذین کفروا فى عزت و شقاق؛ ولى کافران گرفتار غرور اختلافند.» (ص/ 2) شقاق از ماده شق در اصل به معنى شکاف است، سپس به معنى اختلاف نیز به کار رفته، زیرا اختلاف سبب مى شود که هر گروهى در شقى قرار گیرد. قرآن در اینجا مساله نفوذناپذیرى و کبر و غرور و پیمودن راه جدائى و شکاف و تفرقه را عامل بدبختى کفار شمرده، آرى اینها صفات زشت و شومى است که روى چشم و گوش انسان پرده مى افکند، و حس تشخیص را از انسان مى گیرد، و چه دردناک است که چشم باز باشد و گوش باز اما آدمى کور باشد و کر؟
در آیه 206 سوره بقره مى خوانیم: «و اذا قیل له اتق الله اخذته العزت بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد؛ هنگامى که به او (منافق) گفته مى شود از خدا بترس لجاجت و تعصب و غرور او را مى گیرد و به گناه مى کشاند، آتش دوزخ براى او کافى است و چه جایگاه بدى.» سپس براى بیدار ساختن این مغروران غافل دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ بشر مى برد، و سرنوشت اقوام مغرور و متکبر و لجوج را به آنها نشان مى دهد، شاید عبرت گیرند، مى گوید: چه بسیار اقوامى که قبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تکذیب پیامبران و انکار آیات الهى و ظلم و گناه) هلاک کردیم. (و کم اهلکنا من قبلهم من قرن؛ چه بسيار نسلها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند و[لى] ديگر مجال گريز نبود.» (ص/ 3)
به طور کلی انسان در مکتب اسلام از کرامت و عزت ذاتی برخوردار است. قرآن کریم ارزش هایی را برای انسان مطرح می کند که همه دال بر برتری و کرامت انسان نسبت به بقیه موجودات می باشد. اسلام انسان را موجودی انتخاب شده و برگزیده دانسته است. و معتقد است که او از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است. او آنگاه خویشتن واقعی را درک و احساس می کند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستی ها و دنائتها و اسارت ها و شهوترانی ها بشمارد.
با توجه به مطالب طرح شده بدیهی است که نحوه تفکر انسان نسبت به خود در زمینه عزت نفس در مکاتب و دیدگاه های مختلف. و متفاوت است و شخص مسلمان به دلیل داشتن نگرش مثبت نسبت به ذات خود زمینه کسب عزت نفس بیشتر را نیز خواهد داشت. همچنین اسلام معتقد است که بخشی از عزت نفس اکتسابی است و انسان می تواند عزت نفس را از طریق مختلف کسب کند.
روش ها و عوامل نیل به عزت نفس و عزت واقعی
1- معرفت نفس و خودشناسی: در سایه شناخت خود فرد خود را به مقام والائی که شایسته آن است می رساند زیرا کسی که خود را نمی شناسد باعث جهل می شود و این خود سبب می شود قدر خود را نشناسد و به همین جهت کرامتش زایل شود. امام علی (ع) در این زمینه می فرماید: «افضل المعرفة معرفة الانسان لنفسه؛ برترین معارف و شناخت ها شناخت انسان نسبت به خودش است.»
2- تقوی: در تقوا دو بعد مطرح است اول ترک محرمات و دوم انجام واجبات و مستحبات که هر دو این امور موجبات ایجاد عزت و کرامت نفس را فراهم می آورد.
3- ادب: نکته مهم در ادب تکریم افزایی و عزت بخشی آن است. با ادب است که فرد به کرامت می رسد.
4- علم: علم نیز موجب افزایش کرامت انسان می شود. در مشکوه الانوار آمده است: «یا مومن ان هذا العلم و الادب ثمن نفسک فاجتهد فی تعلمه فما یزید من علمک و ادبک یزید فی ثمنک و قدرک؛ ای مومن علم و ادب ارزش وجود توست در تحصیل علم کوشش نما چه به هر مقداری که بر دانش و ادبت افزوده شود و قیمت تو افزایش می یابد.»
5- حسن خلق: مدار عزت واقعی بر پایه حسن خلق است. علی (ع) در این مورد می فرمایند: عالی ترین مایه شرف انسان حسن خلق است. حسن خلق عامل عزت بخشی و نبود آن لباس ذلت و خواری را به فرد دارنده، می پوشاند.
6- صداقت و راستگویی: زیرا دروغ هم باعث روسیاهی و حقارت نفس می شود و هم نشات گرفته از حقارت نفس است.
7- وفای به عهد: وفا به عهد و پیمان آرامش و زینت کرامت است هنگامی که انسان به عهد خود وفا کند در خود احساس عزت خواهد نمود. علی (ع) می فرماید: وفا به پیمان زینت کرامت است.
8- کار: انسان در سایه کار به عزت نفس نایل می شود. امام صادق (ع) فرمود: «حفظ عزت یعنی صبحگاهان برای کسب و کار رفتن و نفس خود را گرامی داشتن.» انجام امور شخصی توسط خود: همینطور که کل بر دیگران بودن مورد شماتت و مذمت قرار گرفته است کار خود را شخصا انجام دادن مایه عزت است.
9- دوری از کارهای موجب عذرخواهی: انسان باید کارهایی را انجام دهد که از عهده آنها بر می آید و شرایط را در خود می بیند. یکی از پیامدهای معرفت نفس، شناخت قدر توان و استعدادهای خود در انجام کارها یا قبول مسولیت های خاص است اما اگر انسان از پس کاری بر نیامد به معذرت خواهی می افتد و عزت نفس او کاهش می یابد. حضرت علی (ع) می فرماید: «و ایاک ما یعتذرمنه؛ مبادا کاری کنی که به عذرخواهی بکشد.»
10- عدم تحقیر خود: حدیثی است نبوی که می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزة النفس؛ اگر حاجتی به دیگران دارید از آنان بخواهید ولی با عزت نفس بخواهید.» یعنی برای حاجت خودتان را نزد دیگران پست و ذلیل نکنید و عزتتان را حفظ کنید. نیاز خود را مطرح کنید نباید نیاز خود را با قیمت از دست دادن عزتتان رفع کنید.