قرآن کریم با بیان لفظى خود مقاصد دینى را روشن می کند و دستوراتى در زمینه اعتقاد و عمل به مردم می دهد ولى مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست بلکه در پناه همین الفاظ و در باطن همین مقاصد مرحله اى معنوى و مقاصد عمیق تر و وسیعتر قرار دارد که خواص با دلهاى پاک خود می توانند بفهمند.
پیغمبر اکرم (ص) که معلم خدائى قرآن است می فرماید : «قرآن ظاهرى انیق (زیبا و خوش آیند) و باطنى عمیق دارد.» (تفسیر صافی/ ص4)
و نیز می فرماید: «قرآن بطن دارد و بطنش نیز بطن دارد تا هفت بطن.» (سفینة البحار تفسیر صافی، ص15 و در تفاسیر مرسل از آن حضرت منقول است و در کافی و تفسیر عیاشی و معانی الاخبار، روایاتی در این معنا نقل شده است.) و در کلمات ائمه اهل بیت نیز از باطن قرآن بسیار نامبرده شده است. (بحار،ج1،ص117).
ریشه اصلى این روایات مثلى است که خداى متعال در سوره رعد آیه 17 می زند خدای تعالى در این آیه افاضه هاى آسمانى را تشبیه فرموده به بارانى که از آسمان نازل می شود و حیات زمین و اهل زمین بسته به آن است با آمدن باران سیل راه می افتد و مسیلهاى گوناگون هرکدام به اندازه ظرفیت خود از آن سیل برداشته جریان پیدا می کند روى سیل در جریان خود کفى پوشیده شده است ولى در زیر کف همان آب قرار دارد که حیاتبخش و به حال مردم سودمند می باشد.
چنانکه این مثل اشاره می کند ظرفیت افهام مردم در فرا گرفتن این معارف آسمانى که حیات بخش درون انسان هستند مختلف می باشد.
کسانى هستند که جز به ماده و زندگى مادى چند روزه این جهان گذران به چیزى اصالت نمی دهند و جز مشتهیات مادى به چیزى دل نمی بندند و جز محرومیتهاى مادى از چیزى نمی ترسند، اینان با اختلاف مراتبى که دارند حداکثر آنچه از معارف آسمانى بپذیرند این است که اعتقادات اجمالى را باور کنند و دستورهاى عملى اسلام را به طور جمود اجراء می نمایند و بالاخره خداى یگانه را به امید ثواب اخروى یا از ترس عقاب اخروى بپرستند.
و کسانى هستند که در اثر صفاى فطرت سعادت خود را در دلبستگى به لذائذ گذران و زندگى چند روزه این جهان نمی بینند و سود و زیان و شیرین و تلخ این سرا پیش ایشان جز پندارى فریبنده نیست و یاد گذشتگان کاروان هستى که کامروایان دیروز و افسانه هاى امروز می باشند درس عبرتى است که پیوسته برایشان تلقین می شود.
اینان طبعا با دلهاى پاک خودشان متوجه جهان ابدیت می شوند و به نمودهاى گوناگون این جهان ناپایدار به نظر آیه و نشانه نگاه می کنند و هیچگونه اصالت و استقلالى به آنها نمی دهند.
آن وقت است که از دریچه آیات و نشانه هاى زمینى و آسمانى نو و نامتناهى عظمت کبریاى خداى پاک را با درک معنوى مشاهده می کنند و دلهاى پاکشان یک جا شیفته درک رمزهاى آفرینش می شود و به جاى اینکه در چاله تنگ سودپرستى شخصى زندانى شوند در فضاى نامتناهى جهان ابدیت به پرواز در آمده اوج می گیرند.
وقتیکه از راه وحى آسمانى می شنوند که خدای تعالى از پرستش بتها نهى می کند و ظاهر آن مثلا نهى از سر فرود آوردن در برابر بت است، به سبب تجلیل از این نهى می فهمند که غیر از خدا را نباید اطاعت کرد زیرا حقیقت اطاعت همان بندگى و سر فرود آوردن است و از آن بالاتر می فهمند که از غیر خدا نباید بیم و امید داشت و از آن بالاتر می فهمند که به خواسته هاى نفس نباید تسلیم شد و از آن بالاتر می فهمند که نباید به غیر خدا توجه نمود.
همچنین وقتی که از زبان قرآن می شنوند که به نماز امر می کند و ظاهر آن به جا آوردن عبادت مخصوص است، به حسب باطن از آن می فهمند که باید با دل و جان کرنش و نیایش خدا را کرد و از آن بالاتر می فهمند که باید در برابر حق خود را هیچ شمرد و فراموش کرد تنها با یاد خدا پرداخت. چنانکه پیداست معانى باطنى که در دو مثال بالائى یادآورى شد مدلول لفظى امر و نهى نامبرده نیست ولى درک آنها براى کسى که به تفکر وسیعترى پرداخته جهان بینى را به خودبینى ترجیح می دهد، اجتناب ناپذیر می باشد.
با بیان گذشته معنى ظاهر و باطن قرآن روشن شد و نیز روشن شد که باطن قرآن ظاهر آن را ابطال و الغاء نمی کند بلکه به منزله روحى است که جسم خود را حیات می بخشد و اسلام که دینى است عمومى و ابدى و اصلاح جامعه بشرى را در درجه اول اهمیت قرار می دهد. از قوانین ظاهرى خود که مصلح جامعه می باشند، و از عقاید ساده خود که نگهبان قوانین نامبرده هستند هرگز دست بردار نیست.
چگونه ممکن است جامعه اى به دستاویز اینکه دل انسان باید پاک باشد و ارزش براى عمل نیست با هرج و مرج زندگى کند و به سعادت برسد؟ و چگونه ممکن است کردار و گفتار ناپاک دلى پاک بپروراند یا از دل پاک کردار و گفتار ناپاک ترشح نماید؟ خدای تعالى در کتاب خود می فرماید (پاکان از آن پاکان و ناپاکان از آن ناپاکانند) و می فرماید: «زمین خوب نبات خود را خوب میرویاند و زمین بد جز محصول ناچیز نمی دهد.» (اعراف/ 58)
از بیان گذشته روشن شد که قرآن کریم ظاهر و باطن و باطنش نیز مراتب مختلفه دارد و حدیث نیز که مبین مضون قرآن کریم است به همان حال خواهد بود.
تاویل قرآن
در صدر اسلام در میان اکثریت تسنن معروف بود که قرآن کریم را در جائى که دلیل باشد می توان از ظاهرش صرف کرده به معنى خلاف ظاهر حمل کرد و معمولا معنى خلاف ظاهر تأویل نامیده می شد و آنچه در قرآن کریم به نام «تأویل» ذکر شده به همین معنى تفسیر می گردد.
در کتاب مذهبى جماعت و همچنین در مناظره هاى مذاهب مختلفه که به تحریر درآمده بسیار به چشم می خورد که در مسئله اى که با اجماع علماء مذهب یا دلیل دیگرى ثابت می شود اگر با ظاهر آیه اى از آیات قرآنى مخالف باشد آیه را تأویل نموده به معنى خلاف ظاهر حمل می کنند و گاهى دو طرف متخاصم براى دو قول متقابل با آیات قرآنى احتجاج می نمایند و هر کدام از دو طرف آیه طرف دیگر را تأویل می کند.
این رویه کم و بیش به شیعه نیز سرایت نموده است و در برخى از کتب کلامیشان دیده می شود. ولى آنچه پس از تدبر کافى در آیات قرآنى و احادیث اهل بیت به دست می آید این است که قرآن کریم در لهجه شیرین و بیان روشن و رساى خود هرگز شیوه لغز و معما پیش نگرفته و مطلبى را جز با قالب لفظى خودش به مردم القاء نکرده است و آنچه در قرآن کریم به نام تأویل ذکر شده است از قبیل مدلول لفظ نیست بلکه حقائق و واقعیتهائى است که بالاتر از درک عامه بوده که معارف اعتقادى و احکام عملى قرآن از آنها سرچشمه می گیرد.
آرى همه قرن تأویل دارد و تأویل آن مستقیما از راه تفکر قابل درک نیست و از راه لفظ نیز قابل بیان نمی باشد و تنها پیامبران و پاکان ازاولیاء خدا که از آلایشهاى بشریت پاکند، می توانند از راه مشاهده آنها را بیابند آرى تأویل قرآن روز رستاخیز براى همه مکشوف خواهد شد.
توضیح: به خوبى می دانیم آنچه بشر را وادار به سخنگوئى و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده همانا نیازمندیهاى اجتماعى مادى است بشر در زندگى اجتماعى خود ناگزیر است که منویات ومحتویات ضمیر خود را به همنوعان خود بفهماند و در راه همین منظور از صدا و گوش استمداد جوید و گاهى کم و بیش از اشاره و چشم استفاده کند و از اینجاست که در میان شخص گنگ و نابینا هیچگونه تفاهم برقرار نمی شود زیرا آنچه نابینا به زبان می گوید گنگ نمی شنود و آنچه گنگ به اشاره می فهماند نابینا نمی بیند و از این روى در وضع لغات و نام گذارى اشیاء تأمین نیازمندى مادى منظور بوده و براى چیزهائى و اوضاع و احوالى لفظ ساخته شده که مادى و در دسترس حس یا نزدیک به محسوس می باشد چنانکه می بینیم در مواردى که مخاطب ما یکى از حواس را فاقد است اگر بخواهیم از چیزهائى که از راه همان حس مفقود درک می شود، سخن بگوئیم دست به یک نوع تمثیل و تشبیه می زنیم مثلا اگر بخواهیم به یک نابیناى مادر زاد از روشنائى و رنگ، یا به کودکى که به حد بلوغ نرسیده از لذت عمل جنسى توصیف کنیم مقصود خود را با نوعى از مقایسه و تشبیه و آوردن مثل مناسب تأدیه می کنیم بنابراین اگر فرض کنیم در جهان هستى واقعیتهائى وجود دارد که از ماده و آلایش ماده منزه است (و واقع امر هم همین است) و از گروه بشر در هر عصر یک یا چند تن انگشت شمار استعداد درک و مشاهده آنها را دارند، چنین چیزهائى از راه بیان لفظى و تفکر عادى قابل تفهیم و درک نخواهد بود و جز با تمثیل و تشبیه نمی توان به آنها اشاره کرد.
خداى متعال در کتاب خود می فرماید: «ما این کتاب را از قبیل لفظ خواندنى و عربى قراردادیم شاید شما آن را تعقل کنید و بفهمید و همانا این کتاب در نزد ما در لوح محفوظ که اصل کتب آسمانی است، بسی بلند پایه و محکم اساس است. «فهم عادى به آن نمی رسد و در آن رخنه نمی کند.» (زخرف/ 3- 4)
و نیز می فرماید: «تحقیقا این کتاب قرآنى است گرامى در کتابى که از انظار عادى پنهان است کسى به آن مس نمی کند مگر پاک شدگان.» (واقعه/ 79)
و همچنین در حق پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت وى می فرماید: «خداى متعال می خواهد از شما اهل بیت هرگونه پلیدى را ببرد و شما را پاک گرداند.» (احزاب/ 33)
به دلالت این آیات قرآن کریم از مرحله اى سرچشمه می گیرد که افهام مردم از رسیدن به آنجا و نفوذ کردن در آنجا زبون است کسى را نمی رسد که کمترین درکى در آنجا داشته باشد جز بندگانى که خدا آنان را پاک گردانیده است و اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) از آن پاکانند.
در جاى دیگر می فرماید: «اینان که ایمان به قرآن نمی آورند تکذیب کردند چیزى را که به علم او احاطه نیافته اند و هنوز تأویل آن براى آنها مشهود نشده است.» یعنى روز قیامت که حقایق اشیاء بالعیان دیده می شود. (یونس/ 29)
باز در جاى دیگر می فرماید: «روزى که تأویل قرآن (همه قرآن) مشهود می شود کسانى که آن را فراموش کرده بودند به راستى دعوت نبوت اعتراف خواهند کرد.» (اعراف/ 53)