داستان دیگر از مرحوم آیة الحق و الیقین آیة الله العظمی آقای سید جمال الدین گلپایگانی تغمد الله برحمته است. ایشان از مردان پاک و منزه و از مراجع عالیقدر نجف اشرف و در عین حال دارای روابط معنوی و باطنی با حضرت حق متعال بودند. مردی متین و استوار و مراقب و می توان او را جمال السالکین إلی الله تعالی نام برد. اعمال او اسوه و الگوی صبر و تحمل و ایثار و زهد و مراقبت و سعه نفس و دانش قوی بود. حقا سیمای او نمونه ظاهر و بارزی از علماء راستین، و مشایخ طائفه حقه مذهب جعفریه بود. و آئینه و آیتی از سیر و سلوک أئمه طاهرین سلام الله علیهم أجمعین، و یاد آورنده خدا و عالم آخرت بود.
هنوز چشمان اشک آلود آن مرحوم برای آشنایان، و ناله ها و سوزهای شبانه برای همسایگان که در محله نجف اشرف بودند حکایاتی است شنیدنی. تا این سنه که یکهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری است بیست و دو سال است که رحلت نموده، (رحلت ایشان در بیست و نهم شهر محرم الحرام سنه یکهزار و سیصد و هفتاد و هفت هجری قمری اتفاق افتاد) و مقبره ایشان در وادی السلام نجف است؛ رحمة الله علیه رحمة واسعة .نسبت به چنین مردان راستین خدا باید گفت که: 'عاش سعیدا و مات سعیدا'. زیرا تمنای حرکت به سوی خدا، و رفع حجابهای ظلمانی و نورانی، و پیوستن به لقاء الله من جمیع الجهات، و ادراک مقام فناء و اندکاک أنانیت در ذات اقدس حضرت حق سبحانه و تعالی اولین برنامه روش و منهاج او بود؛ و دعای «اللهم ارزقنا التجافی عن دار الغرور، و الاءنابة إلی دار الخلود، و الاستعداد للموت قبل نزوله؛ بار پروردگارا! به ما روزی کن که پهلو از این خانه غرور دنیا تهی کنیم، و به سوی خانه جاودان آخرت مجدانه دل دهیم و استعداد مرگ را قبل از رسیدن آن به ما عنایت فرما.» (از ادعیه امام زین العابدین که در سجده بسیار می فرمودند) نه تنها ورد زبان، بلکه حال نفس، و تحقق و شهود دل تابناک و ضمیر منورش بود.
پیوسته صحیفه سجادیه در مقابل او روی کتاب های مطالعه بود، و از مناجات خمسة عشر حضرت سجاد بسیار لذت می برد و غالبا آنها را می خواند و از حفظ بود، و بالاخص به مناجات هشتم که مناجات مریدین است بسیار عشق می ورزید. اطاق مطالعه همیشگی ایشان در بیرونی و طبقه فوقانی و اطاق محقری بود، و بالاخص در تابستان گرم نجف سخت و مشکل بود. گرفتاریها و شدائد از اطراف و اکناف روی آور بود، و در این اواخر به کسالت قلب و پرستات مبتلا بود و عمل جراحی پرستات نموده و روی تخت افتاده، و ادرار بوسیله لوله ای در ظرفی زیر تخت می ریخت. و قرض ایشان چه برای امرار مخارج شخصی، و چه برای طلاب به حد اعلی رسیده بود و خانه مسکونی خود را به چهار صد دینار عراقی به جهت مصرف یک عمل جراحی که برای یکی از ارحامشان پیش آمد کرده بود، به رهن گذاشته بودند، و از جهات داخلی منزل نیز ناراحت و در شدائدی بسر می برد.
این حقیر در هفته یکی دوبار به خدمتش می رسیدم و تا اندازه ای برای من گفتگو داشت. در این حال که یک روز وارد شدم دیدم: در حالیکه به پشت روی تخت افتاده، و سن از هشتاد سال گذشته است، صحیفه کوچک خود را می خواند و اشک می ریزد و در عالمی از سرور و بهجت و نشاط و لذت است که حقا زبان از وصف آن عاجز است. کأنه از شدت انس با خدایتعالی، در پوست نمی گنجد و می خواهد به پرواز در آید. سلام کردم، گفت: بنشین! ای فلان کس از حالات من که تو خبر داری (و در اینجا اشاره کرد به جمیع گرفتاریها: از مرض و جراحی، و تنهائی، و ناملایم بودن وضع داخلی، و هوای گرم، و قرض فراوان، و گرو رفتن منزل و غیرها). عرض کردم: آری! و سپس با یک تبسم ملیحی رو به من کرد و فرمود: من خوشم، خوش؛ کسیکه عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت !