قرآن می گوید: مردمی ایمان می آورند، بعد تجربه، خیلی خوب در موردشان صورت می گیرد، آزمایش می شوند، از کوره خیلی صحیح و عالی بیرون می آیند، بعد وعده خدا درباره آنها راست می شود یعنی آن وقت خداوند متعال درهای رحمت و نصرت خودش را به روی آنها باز می کند. آیا دیگر کار تمام شد؟ نه، کار بشر تمام شدنی نیست. بعد که به این مرحله رسید، تازه خود این مرحله می شود یک مرحله آزمایش. چه بسا اقوامی -از جمله مسلمین صدر اول- در ابتدا خیلی خوب آزمایش می دهند، بعد که در آزمایش خوب از آب در آمدند خداوند درهای رحمت و نصرت و پیروزی را به روی آنها باز می کند. ولی فکر نمی کنند که تازه اول آزمایش دیگر است. آن آزمایش، آزمایش در سختی ها بود، در مقابل سختی ها پیروز بیرون آمدن، آزمایش در مقابل نعمت و رفاه نوع دیگری است، از این هم باید پیروز بیرون آمد. ای بسا اقوام که همین قدر که به نعمت رسیدند درست مثل حیوان های گرسنه ای که سال ها گرسنگی کشیده اند حالا که به علفزاری رسیده اند دیگر نمی فهمند چه بکنند، یعنی حالت رفاه زدگی.
برخی می گویند زمان پیغمبر (ص) با زمان علی (ع) چه تفاوتی داشت؟ در همان سی چهل سال از زمین تا آسمان تفاوت پیدا شده بود. اگر از مدینه حساب کنیم سی سال و از مکه حساب کنیم چهل و چند سال می گذشت. در طول این سی سال وضع از زمین تا آسمان تفاوت کرده بود. در زمان پیغمبر مردم داشتند آزمایش در مقابل سختی ها و شدائد را پشت سر می گذاشتند، خوب هم پشت سر گذاشتند. زمان خلفا رسید. فورا شروع کردند به لشکرکشی و فتوحات کردن، کاری که معلوم نیست اگر علی (ع) روی کار آمده بود این کار را می کرد. درست است، امام در جای خودش مصلحت بداند لشکرکشی و فتوحات می کند ولی امام، اول زیر پا را محکم می کند یعنی مردم را خوب می سازد بعد شروع به این کارها می کند. خلفا شروع کردند به فتوحات. نعمت ها شروع کرد به سرازیر شدن به دنیای اسلام. امتحان ثانوی پیش آمد، آزمایش در مقابل نعمت ها. این شخصی که چهل سال پنجاه سال در حال به اصطلاح تقوا و ریاضت زندگی کرده بود و اهل نماز شب و عبادت بود، یک مرتبه پول شروع کرد به ریختن پیش روی او، درآمد از این طرف و آن طرف سرازیر شد، اینها هم شروع کردند به خوش گذرانی کردن، یعنی تبدیل شدند به یک ملت رفاه زده خوش گذران عیاش و همین قدر که مردمی به عیاشی عادت کردند، دیگر با هیچ نیرویی نمی شود اینها را حرکت داد.
مردم زمان علی با مردم زمان پیغمبر این تفاوت را داشتند. علی (ع) وارث وضع یک مردم رفاه زده بود. این آقای طلحه و زبیر که در زمان پیغمبر مانند ابوذر زندگی می کردند، بعدها می رفتی سراغ زبیر یا طلحه، می دیدی هزار اسب در سر طویله اش هست، هزار غلام دارد، هزار کنیز دارد، در کوفه ساختمان و عمارت دارد، در بصره و مصر هم دارد. پول هایش اینقدر ذخیره شده که در جوال ها جا نمی گیرد. آیا این می تواند زبیر زمان پیغمبر باشد؟! این شده یک موجود صد در صد مادی و حریص. علی هم که خلیفه شده، قهرا آن فکر برایش پیدا شده: حالا که تو خلیفه شده ای می خواهی به من همان مقدار سهم بدهی که به این غلام می دهی؟ علی می گوید بله. البته همه را نمی گویم، ابوذرها و مقداد ها و عمارها هم بودند، صدها افرادی بودند که در این آزمایش ثانوی هم خوب از آب در آمدند ولی اگر هزارها خوب از آب در آمدند ده ها هزار بد از آب در آمدند. و لهذا مطلب به همین جا خاتمه پیدا نمی کند که: «و ان الو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا؛ و اگر (جن و انس) در راه درست پایداری کنند، قطعا آبی گوارا بدیشان می نوشانیم (و روزی فراوان به آنان می دهیم)» (جن/16) استقامت پشت سر استقامت، ریزش رحمت، باب برکات به روی شما باز می شود، آیا دیگر تمام شد؟ نه، تمام شدن ندارد، هر مرحله ای برای خودش آزمایشی دارد. لذا می فرماید: «لنفتنهم فیه؛ تا آنان را در این (نعمت) بیازماییم» (جن/17) (تازه آزمایش دوم شروع می شود) برای اینکه شما را به این وسیله بار دیگر در مرحله آزمایش در بیاوریم. انسان تا در دنیا هست باید خود را در حال آزمایش ببیند. این آزمایش مثل آزمایش خون نیست که انسان بگوید رفتم نزد طبیب، آزمایش خون داد و رفتم گرفتم و دیگر تمام شد تا مدتی بعد. دائما و هر روز انسان در مرحله آزمایش است.
ببینید این چه نکته عالیی است که در قرآن مسطور است! همان نکته ای است که حالا عده ای به صورت های دیگری طرح می کنند. بشر وقتی که یک چیزی را ندارد و با مشکلاتی مواجه است و سعی می کند به هدف خودش -هر چه می خواهد باشد- برسد، خیلی خوب عمل می کند، همین قدر که به آنچه که می خواسته می رسد، فساد و تباهی شروع می شود. اگر مقصد دیگری را جلو پایش گذاشتید که بخواهد از اینجا هم عبور کند ممکن است او را سالم نگه دارید، اما اگر آخرین مقصدش همین باشد که رسیده، اینجاست که تباهی و فساد پشت سرش می آید. کمونیست ها ابتدا فکر می کردند ریشه تمام فسادها در بشر مالکیت است، مالکیت که به وجود آمد انانیت و منیت را آورد، مالکیت که از بین برود اصلا بشر «من» اش تبدیل به «ما» می شود. وقتی «من» تبدیل به «ما» شد دیگر اصلا موجبی برای فاسد شدن و خراب شدن وجود ندارد. در عمل دیدند قضیه این جور نیست. این است که تز جدید انقلاب دائم فرهنگی و غیر فرهنگی را پیش آوردند که باید کاری کرد که بشر دائما در حال انقلاب باشد یعنی دائما در حال جستجو کردن و به دست آوردن یک چیز باشد.
ولی در دنیای مادی نمی شود این را تأمین کرد. آنچه که می شود به صورت یک تکاپوی دائم در بیاید همان است که قرآن می گوید: «فاستبقوا الخیرات؛ در اعمال خیر از هم پیشی گیرید» (بقره/148 و مائده/48) اگر بنا بشود که آن تکاپوی دائم همیشه به صورت جنگ و اختلاف بشر با بشر باشد روزی هم بشر به آنجا می رسد که همه به یک هدف می رسند، آیا باز هم باید با همدیگر بجنگند؟ روزی می رسد که دیگر نبرد بشر پایان می پذیرد ولی پویش بشر نباید پایان بپذیرد، آن وقت پویشش فقط جنبه مثبت پیدا می کند «سابقوا الی مغفرة من ربکم؛ به سوی آمرزشی از پروردگارتان از یکدیگر پیشی بگیرید» (حدید/21) «فاستبقوا الخیرات» و مسابقه در خیرات باید جلو بیاید. این جز با تز اسلام با هیچ تز دیگر جور در نمی آید.
حال مردم از این آزمایش چگونه بیرون می آیند؟ بعضی، این رفاه و رسیدن به نعمت، آنها را از خدا غافل می کند، بد امتحان می دهند، از خدا به کلی غافل می شوند، یعنی این فردی که بنده خدا بود، دیگر بنده این پول و این نعمت شد. این نعمت برای او مایه شکر و سپاسگزاری و خدمت نیست، یک معبود شده است. مضمون آیه «و منهم من عاهد الله لئن آتنا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین* فلما آتاهم من فضله بخلوا؛ بعضی از آنها با خدا عهد بستند که اگر از کرم خویش به ما عطا کند، قطعا صدقه خواهیم داد و بی تردید از صالحان خواهیم شد. اما هنگامی که از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بخل ورزیدند» (توبه/75-76) این است که بعضی از این مؤمنین با خدا پیمان بستند که اگر خدای متعال از فضل خودش ما را غنی و ثروتمند کند آنقدر در راه خدا خرج کنیم که دنیا را پر کند، این ثروتمندان را ببین عجب مردم بخیل ممسکی هستند! چه پول به جان اینها چسبیده!
کریمان را به دست اندر درم نیست *** درم داران عالم را کرم نیست
ما کریمیم پول نداریم، آنهایی که پول دارند کریم نیستند. خدا به ما پول بدهد تا به اینها یاد بدهیم چگونه باید خرج کرد.