محمدبن امیر شرف الدین، مظفربن منصوربن غیاث الدین حاجی خراسانی (متولد 700 هـ ق) او مؤسس آل مظفر است. مبارزالدین در 13 سالگی پدر خود را از دست داد و چون اموالشان توسط یکی از مخالفان پدرش مصادره شد، به اردوی اولجایو سلطان محمد خدابنده که هشتمین پادشاه ایلخانیان در سالهای 703 تا 716هجری قمری بوده است پناه برد و از آن پس نزد ایلخانان گرامی داشته شد و به فرماندهی میبد منصوب شد. پس از چندی به دستور ابوسعید به همراه کیخسرو، مأمور سرکوب اتابک شد و توانست این سلسله را سرکوب کند و فرمانروایی یزد را عهده دار شد و تاریخ بناگذاری سلسله آل مظفر را نیز در همین زمان یعنی 718 هـ ق / 1318 م نقل کرده اند. وی در یزد به سرکوب راهزنان اطراف پرداخت و صدها تن از آنان را کشت و در همین زمان بود که با دختر قطب الدین شاه ازدواج کرد.
سلطان ابوسعید در سال (736 هـ ق / 1350 م) درگذشت و با فوت او کشور به دست امیران محلی افتاد. امیر مبارزالدین هم در جهت استقلال برآمد و پس از چندی توانست نواحی کرمان و بم را تصرف نماید. در زمان تصرف کرمان او گاها با قبیله های مغولی که سرکشی هایی می کردند، برخورد می کرد و چون مسلمان نبودند، مقابله با آنان را جهاد دانسته و پیاپی لشگر بسیج می کرد و از این رو او ملقب به امیرغازی است. مبارزالدین پس از نبردهای پراکنده و نهایتا یک جنگ 7 ماهه توانست شیراز را نیز از چنگ ابواسحاق درآورد. او در سال 758 هـ ق / 1357 م به کمک خواهرزاده اش شاه سلطان به اصفهان آمد. او در پی شورش هایی به تبریز رفت اما چون باخبر شد لشگر بزرگی از بغداد روانه تبریز است به اصفهان بازگشت. در راه اصفهان بین او و دو فرزندش شاه شجاع و شاه محمود کدورت ایجاد شد و آنان تصمیم گرفتند به محض ورود به اصفهان او را دستگیر کنند. آنها این کار را با مساعدت شاه سلطان انجام دادند. اما بعد از اینکه شاه شجاع به پادشاهی رسید از پدر عذرخواهی کرد و پدر او را بخشید. پس از آن مبارزالدین در گوشه ای مشغول به عبادت شد اما در اندک زمانی تصمیم به قتل فرزند خود گرفت. شاه شجاع از این نقشه پدر آگاه شد و اطرافیان پدر را کشت و او را نیز در قلعه بم زندانی کرد. امیر مبارزالدین در قلعه بم درگذشت. جسد او به میبد منتقل شد و در مسجد مظفریه به خاک سپرده شد.
گفته اند امیر مبارزالدین بسیار تندخو و درشتگو بوده و در نهی از منکر بسیار سختگیر بوده و از این جهت او را پادشاه محتسب لقب داده اند و حافظ نیز در غزلیات خود با همین نام از وی یاد کرده است. ظاهرا حافظ از برخوردهای او ناخشنود بوده اما پسرانش شاه منصور و شاه شجاع را مدح گفته است.