بحثی مطرح است که آیا غیر مسلمانان که موحد و به قیامت معتقدند و برای خدا کار می کنند وضعشان چگونه است؟ در میان اهل کتاب مردمی یافت می شوند که نه مسیح را فرزند خدا می دانند و نه عزیر را، و نه ثنوی و آتش پرستند، نه می گویند «المسیح ابن الله» و نه می گویند «عزیر ابن الله»، و نه می گویند اهریمن خدای بدیها، به روز رستاخیز هم معتقدند. سرنوشت اعمال آنان چیست؟ بحث درباره آن عده از مکتشفین و مخترعین و خدمتگزاران به بشریت که مادی و منکر خدا هستند و طبعا انگیزه های عملی آنها از حدود مادیات فراتر نمی رود نیست. بحث درباره آن نیکوکارانی است که به مبدأ و معاد ایمان دارند و طبعا می توانند در عمل آهنگ بالا کنند و برای مقصدی ماورای مادیات عمل نمایند.
گفته می شود که ادیسون و پاستور از این گونه مردمانند، گفته می شود آنان مردمی مذهبی بوده اند و دارای انگیزه های خداپرستانه بوده اند، یعنی آنان در کارهایشان درست مانند متدینین مسلمان، برای رضای الهی و به انگیزه خدایی اقدام می کرده اند، اینها در حقیقت مسیحیانی هستند که مسیحی نیستند، زیرا اگر مسیحی واقعی باشند و به اصول موجود مسیحیت مؤمن و معتقد باشند، مسیح را خدا می دانستند و طبعا امکان نداشت که موحد واقعی باشند، دانشمندان امروز مسیحی شاید کمتر به خرافات تثلیث معتقد باشند. برای پاسخ به این قسمت باید دید ایمان به نبوت و امامت از چه نظر لازم است؟ و چرا باید شرط قبول اعمال باشد؟
به نظر می رسد دخالت ایمان به انبیا و اولیای خدا در پذیرش اعمال از دو جهت است: یکی اینکه معرفت آنان برمی گردد به معرفت خدا. در حقیقت شناختن خدا و شؤون او بدون معرفت اولیای خدا کامل نمی گردد، به عبارت دیگر اینکه: شناختن خدا به طور کامل شناختن مظاهر هدایت و راهنمایی است. دیگر اینکه شناختن مقام نبوت و امامت از این نظر لازم است که بدون معرفت آنان، به دست آوردن برنامه کامل و صحیح ممکن نیست. فرق بزرگ بین یک نفر مسلمان نیکوکار و یک نفر کافر نیکوکار این است که کافر نیکوکار از آن جهت که دارای برنامه صحیح و درست نیست، احتمال موفقیتش ناچیز است، ولی یک نفر مسلمان از آن جهت که خود را به دینی تسلیم کرده است که برنامه ای جامع و صحیح دارد، اگر برنامه خویش را درست و صحیح اجرا کند موفقیتش قطعی است. عمل صالح، تنها احسان به خلق نیست، تمام واجبات و محرمات و مکروهات و مستحبات، جزء برنامه عمل صالح است. مسیحی متدینی که به خاطر دوری از اسلام فاقد برنامه صحیح است از مواهب عظیم این برنامه محروم است، زیرا ممنوعاتی را که نباید، مرتکب می شود، مثلا شراب نباید بنوشد و می نوشد.
می دانیم که ممنوعیت شراب به واسطه زیان های فردی و اجتماعی و روحی آن است و طبعا آنکه شراب می نوشد زیان های شراب به او می رسد و از این نظر مانند کسی است که از راهنمایی پزشک محروم است و به واسطه این محرومیت، کاری می کند که قلب یا کبد یا اعصاب خود را بیمار، و عمر خود را کوتاه می کند. در برنامه اسلام، پاره ای دستورهاست که عمل به آنها شرط تکامل روحی و معنوی است. بدیهی است یک نفر غیرمسلمان هر اندازه بی نظر و بی تعصب و خالی از عناد باشد، به واسطه محرومیت از استفاده از برنامه کامل انسانیت، از مزایای آن محروم خواهد ماند. اینچنین شخصی طبعا از عباداتی عظیم مانند نمازهای پنجگانه و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا محروم می ماند. مثل او مثل کسی است که بدون برنامه کشاورزی بذری بپاشد، هرگز محصولی را که چنین کسی بدست می آورد مانند محصول کسی که طبق برنامه صحیح و جامعی زمین را شخم می زند و در وقت مناسب بذر می پاشد و در هنگام وجین کردن وجین می کند و خلاصه تمام اقدامات لازم فنی و علمی را انجام می دهد نخواهد بود.
فرق بین نیکوکار مسلمان و نیکوکار غیر مسلمان را می توان چنین بیان کرد که نیکوکار مسلمان همچون مریضی است که تحت مراقبت و دستور یک طبیب حاذق برنامه دارد، غذا و دوایش همه به دستور طبیب است، هم از لحاظ نوع دوا و غذا و هم از لحاظ وقت آن و هم از لحاظ اندازه آن کاملا طبق دستور عمل می کند، ولی نیکوکار غیر مسلمان همچون مریضی است که برنامه ندارد و خودسرانه کار می کند، هر غذا یا دوایی که به دستش می رسد می خورد، چنین مریضی ممکن است احیانا یک دوای مفید بخورد و نتیجه خوب بگیرد، ولی همینطور هم ممکن است دوائی را که زیانبار و مهلک است مورد استفاده قرار دهد ، همچنین ممکن است یک غذای مناسب بخورد ولی با ناپرهیزی بعدی و خوردن غذای نامناسب، اثر مفید غذای اول را هم خنثی کند. با این بیان روشن می گردد که تفاوت بین مسلمان و خداشناس غیر مسلمان این است که مسلمان، خداشناسی است که برنامه صحیح دارد ولی خداشناس غیر مسلمان کارهایش بدون برنامه صحیح است، به عبارت دیگر مسلمان، هدایت یافته است و غیر مسلمان هر چند خداشناس باشد، هدایت نایافته است.
قرآن کریم در همین زمینه می فرماید: «فان اسلموا فقد اهتدوا؛ اگر تسلیم شدند پس راه را یافته اند.» (آل عمران/ 20) همه غیر مسلمانان از نظر مأجور بودن در قبال اعمال خیر، یکسان نیستند، میان غیر مسلمانی که به خدا و قیامت معتقد نیست و غیر مسلمانی که به خدا و قیامت معتقد هست ولی از موهبت ایمان به نبوت محروم است تفاوت عظیم است. برای دسته اول امکان انجام یک عمل مقبول عندالله نیست ولی برای دسته دوم هست. این دسته ممکن است با شرایطی به بهشت بروند، ولی برای دسته اول ممکن نیست.
به نظر می رسد فلسفه اینکه اسلام میان مشرکان و اهل کتاب در همزیستی تفاوت قائل است، مشرک را تحمل نمی کند ولی اهل کتاب را تحمل می کند، مشرک را مجبور به ترک عقیده می کند ولی اهل کتاب را مجبور به ترک عقیده نمی کند همین است که مشرک یا منکر خدا به واسطه شرک و انکار، باب نجات را برای ابد به روی خود بسته است، در شرایطی است که از عبور از طبیعت مادی و صعود به ملکوت و بهشت جاویدان، برای همیشه خود را محروم کرده است، ولی اهل کتاب در شرایطی هستند که می توانند هرچند به طور ناقص عمل صالح انجام دهند و با شرایطی نتیجه آن را بیابند. قرآن کریم خطاب به اهل کتاب می فرماید: «تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله؛ بیایید به سوی یک کلمه و یک عقیده مشترک میان ما و شما، و آن اینکه جز خدا چیزی را نپرستیم و چیزی را شریک خداوند قرار ندهیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را مطاع و ارباب خود نشمارد.» (آل عمران/ 64) قرآن کریم به اهل کتاب چنین صلایی داده است ولی هرگز با مشرکان و منکران، چنین صلایی نداده و نمی دهد.