کفر بر دو نوع است: یکی کفر از روی لجبازی و عناد که کفر جحود نامیده می شود و دیگر کفر از روی جهالت و نادانی و آشنا نبودن به حقیقت. در مورد اول، دلایل قطعی عقل و نقل گویاست که شخصی که دانسته و شناخته، با حق، عناد می ورزد و در صدد انکار بر می آید مستحق عقوبت است. ولی در مورد دوم باید گفت اگر جهالت و نادانی از روی تقصیر کاری شخص نباشد مورد عفو و بخشش پروردگار قرار می گیرد. قرآن کریم می فرماید: «یوم لا ینفع مال و لا بنون *الا من اتی الله بقلب سلیم؛ روزی که مال و پسران به درد انسان نمی خورند جز اینکه کسی با قلب سالم نزد خدا بیاید» (شعراء/88-89)
تسلیم قلب حقیقت ایمان
اساسی ترین شرط سلامت قلب، تسلیم بودن در مقابل حقیقت است. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل، تسلیم دل. حقیقت ایمان تسلیم قلب است، تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم گردد ولی روحش تسلیم نگردد. آنجا که شخص از روی تعصب، عناد و لجاج می ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی رود، فکر و عقل و اندیشه اش تسلیم است اما روحش متمرد و طاغی و فاقد تسلیم است و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان همان تسلیم دل و جان است. خدای متعال می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، در قلعه سلم داخل شوید و گام های شیطان را پیروی نکنید» (بقره/64) یعنی روحتان با عقلتان جنگ نکند، احساساتتان با ادراکاتتان ستیز ننماید. داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است نمونه ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می شناخت، به روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیاء پیامبران را نیز کاملا می شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین حال خدا او را کافر نامیده و درباره اش فرموده است: «و کان من الکافرین؛ و از کافران بود» (بقره/34) از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی ها، از کافران محسوب گشته است؟ معلوم است، برای اینکه در عین این که حقیقت را با ادراکاتش قبول کرد اما احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام کرد، از قبول حقیقت اباء و استکبار نمود، تسلیم قلب نداشت.
انواع مسلمان
بسیاری از ماها مسلمان تقلیدی و جغرافیایی هستیم، به این دلیل مسلمان هستیم که پدر و مادرمان مسلمان بوده اند و در منطقه ای به دنیا آمده و بزرگ شده ایم که مردم آن مسلمان بوده اند. آنچه از نظر واقع با ارزش است اسلام واقعی است و آن این است که شخص قلبا در مقابل حقیقت تسلیم باشد، در دل را به روی حقیقت گشوده باشد تا آنچه که حق است بپذیرد و عمل کند و اسلامی که پذیرفته است بر اساس تحقیق و کاوش از یک طرف، و تسلیم و بی تعصبی از طرف دیگر باشد. اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمی سازد، او اهل نجات از دوزخ است. خدای متعال می فرماید: «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا؛ ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده (حجت تمام نشده) بشر را معذب کنیم» (اسراء/15) یعنی محال است که خدای کریم حکیم کسی را که حجت بر او تمام نشده است عذاب کند. اصولیین مفاد این آیه را که تأیید حکم عقل است "قبح عقاب بلا بیان" اصطلاح کرده اند، می گویند تا خدای متعال حقیقتی را برای بنده ای آشکار نکرده باشد زشت است که او را عذاب کند برای نشان دادن این حقیقت که ممکن است افرادی یافت شوند که دارای روح تسلیم باشند هرچند آنکه اسما مسلمان نباشند. ماهیت کفر، چیزی جز عناد و میل به پوشانیدن حقیقت نیست. اینها "مسلم فطری" می باشند. اینها را اگر چه مسلمان نمی توان نامید ولی کافر هم نمی توان خواند زیرا تقابل مسلمان و کافر از قبیل تقابل ایجاب و سلب و یا عدم و ملکه -به اصطلاح منطقیین و فلاسفه- نیست، بلکه از نوع تقابل ضدین است، یعنی از نوع تقابل دو امر وجودی است نه از نوع تقابل یک امر وجودی و یک امر عدمی.
اخلاص، شرط قبول اعمال
هر عملی دو جنبه و دو بعد دارد و هر یک از دو جنبه آن از نظر خوبی و بدی حسابی جداگانه دارد. ممکن است یک عمل از لحاظ یک بعد نیک باشد ولی در بعد دیگر نیک نباشد. عکس آن نیز ممکن است و نیز ممکن است یک عمل از لحاظ هر دو بعد نیک یا بد باشد. این دو بعد عبارت است از: شعاع اثر مفید و یا مضر عمل در خارج و در اجتماع بشر، و شعاع انتساب عمل به شخص فاعل و انگیزه های نفسانی و روحی که موجب آن عمل شده است و عامل خواسته است به واسطه عمل و با وسیله قرار دادن عمل به آن هدف ها و انگیزه ها برسد. اعمال بشر از نظر شعاع اثر سودمند یا زیانبار، در دفتر تاریخ ثبت می شود و تاریخ درباره آن قضاوت می کند، آن را ستایش یا نکوهش می نماید، ولی از نظر شعاع انتساب با روح بشر، تنها در دفاتر علوی ملکوتی ثبت و ضبط می شود. دفتر تاریخ، عمل بزرگ و مؤثر می خواهد و چنین عملی را ستایش می کند، ولی دفاتر علوی ملکوتی الهی علاوه بر این جهت در جستجوی عمل جاندار است.
قرآن می فرماید: «الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا؛ آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را در امتحان نیکوترین عمل و صواب ترین عمل قرار دهد.» (ملک/2) فرمود "صواب ترین" عمل و نفرمود "بیشترین عمل" زیرا عمده این است که بدانیم آنگاه که تحت تأثیر انگیزه هایی روحی، عملی انجام می دهیم گذشته از پیکر عمل که یک سلسله حرکات و سکنات است و دارای اثرها و ارزشهای خاص اجتماعی است، از نظر معنوی واقعا و حقیقتا به سویی می رویم و طی طریقی می کنیم. مطلب به این سادگی نیست که هر چه هست "عمل" است، کار است، انرژی عضلانی است که مصرف می شود و اما اندیشه ها و نیت ها، به اصطلاح ارزش مقدماتی دارد برای عمل، همه ذهنیت است و همه مقدمه است و عمل ذو المقدمه، اساس ذو المقدمه است، مقدمه هر طور بود، بود. خیر، اصالت فکر و نیت، از اصالت عمل کمتر نیست.
از نظر قرآن، شخصیت واقعی ما و "من" حقیقی ما همان روح ماست، روح ما با هر عمل اختیاری، از قوه به سوی فعلیت گام بر می دارد و اثر و خاصیتی متناسب با اراده و هدف و مقصد خود کسب می کند، این آثار و ملکات جزء شخصیت ما می شود و ما را به عالمی متناسب خود از عوالم وجود می برد. پس حسن و قبح فعلی، یا خوبی و بدی اعمال، از نظر بعد اول بستگی به اثر خارجی آن عمل دارد، و حسن و قبح فاعلی، یا خوبی و بدی از نظر بعد دوم بستگی به کیفیت صدور آن از فاعل دارد. در حساب اول، قضاوت ما درباره یک عمل از لحاظ نتیجه خارجی و اجتماعی آن است و در حساب دوم، قضاوت ما از نظر تأثیر داخلی و روانی عمل در شخص فاعل است. وقتی یک فرد، بیمارستانی به وجود می آورد یا اقدام نیکوکارانه دیگری در امور فرهنگی یا بهداشتی یا اقتصادی یک کشور انجام می دهد، شک نیست که عمل او از نظر اجتماعی و در مقیاس تاریخ، خیر است، یعنی کار مفید و نافع برای خلق خداست. در این حساب تفاوتی نمی کند که هدف فاعل از ایجاد بیمارستان یا مؤسسه خیریه دیگر چه باشد؟ خواه هدفش ریاکاری و تظاهر و اشباع غرائز نفسانی باشد یا انسانی و عالی و غیر فردی و مافوق مادی، در هر صورت از لحاظ اجتماع یک مؤسسه خیریه بوجود آمده است. قضاوت تاریخ در مورد اعمال مردم همیشه از همین جنبه و در همین بعد است. تاریخ هرگز به نیت اشخاص کاری ندارد. وقتی سخن از شاهکارهای هنر و صنعت در اصفهان به میان می آید کسی کاری ندارد که مثلا پدید آورنده مسجد شیخ لطف الله یا مسجد شاه یا سی و سه پل چه نیتی و هدفی داشته است، تاریخ پیکر را می بیند و نام عمل را "عمل خیر" می گذارد. اما در حساب "حسن فاعلی" نظر به اثر اجتماعی و خارجی فعل نیست، در این حساب نظر به نوع ارتباط عمل با فاعل است، در این حساب مفید بودن عمل کافی نیست برای اینکه عمل، "عمل خیر" محسوب گردد، در اینجا حساب این است که فاعل با چه نیت و چه منظور و هدفی و برای وصول به چه مقصدی اقدام کرده است. اگر فاعل، دارای نیت و هدف خیر باشد و کار خیر را با انگیزه خیر انجام داده باشد کارش خیر است یعنی حسن فاعلی دارد و عملش دو بعدی است، در دو امتداد پیش رفته است: در امتداد تاریخ و زندگی اجتماعی بشری، و در امتداد معنوی و ملکوتی، ولی اگر آن را با انگیزه ریا یا جلب منفعت مادی انجام داده باشد، کارش یک بعدی است، تنها در امتداد تاریخ و زمان پیش رفته ولی در امتداد معنوی و ملکوتی پیش نرفته است و به اصطلاح اسلامی عملش به عالم بالا صعود نکرده است، و به تعبیر دیگر در اینگونه موارد، فاعل به اجتماع خدمت کرده و آن را بالا برده است ولی به خودش خدمت نکرده است بلکه احیانا خیانت کرده است، روحش به جای اینکه با این عمل، تعالی یابد و بالا رود تنزل یافته و سقوط کرده است.
البته مقصود این نیست که حساب حسن فاعلی از حسن فعلی به کلی جداست و انسان از نظر نظام روحی و تکامل معنوی نباید کاری به کارهای مفید اجتماعی داشته باشد، مقصود این است که کار مفید اجتماعی آنگاه از نظر نظام روحی و تکامل معنوی مفید است که روح با انجام آن عمل یک سیر و سفر معنوی کرده باشد، از منزل خودخواهی و هواپرستی خارج شده و قدم به منزل اخلاص و صفا گذاشته باشد. نسبت حسن فعلی به حسن فاعلی نسبت بدن به روح است. یک موجود زنده، ترکیبی است از روح و بدن، باید در پیکر عملی که حسن فعلی دارد، حسن فاعلی دمیده شود تا آن عمل زنده گردد و حیات یابد. برای خدا فرق نمی کند ولی برای خود آن شخص فرق می کند، او اگر خدا را نشناسد و با او آشنا نباشد یک نوع سلوک روحی می کند و اگر آشنا باشد نوعی دیگر. اگر آشنا نباشد عمل یک بعدی انجام می دهد، عملش تنها حسن فعلی و حسن تاریخی می یابد، ولی اگر آشنا باشد عمل دو بعدی انجام می دهد و عملش حسن فاعلی و حسن ملکوتی نیز پیدا می کند و دو بعدی می گردد، اگر آشنا باشد خودش و عملش به سوی خدا بالا می رود و اگر آشنا نباشد بالا نمی رود. به عبارت دیگر: برای خدا فرق نمی کند اما برای عمل فرق می کند، در یک صورت، عمل، عملی می شوند زنده و صعود کننده به بالا، و در صورت دیگر عملی می شود مرده و هبوط کننده به پایین. می گویند خدای عادل و حکیم هرگز به جرم اینکه بنده ای با او رابطه دوستی ندارد خط بطلان بر روی اعمال نیکش نمی کشد. ما هم معتقدیم که خداوند خط بطلان نمی کشد، اما باید ببینیم آیا اگر کسی خداشناس نباشد عمل خیر واقعی که هم حسن اثر داشته باشد و هم حسن ارتباط، هم از نظر نظام اجتماعی خوب باشد و هم از نظر روحی عامل، از او سر می زند یا سر نمی زند؟ همه اشتباه ها از آنجا پیدا شده است که ما مفید بودن اجتماعی یک عمل را برای اینکه آن عمل، "خیر" و "صالح" محسوب گردد کافی فرض کرده ایم.
مسلما اگر به فرض (البته فرض محال) کسی خدا را نشناسد و با عمل خود به سوی خدا بالا رود خدا او را باز نمی گرداند، اما حقیقت این است که کسی که خدا را نمی شناسد حجابی را پاره نمی کند، طوری از اطوار نفس را طی نمی نماید و به سوی ملکوت خدا بالا نمی رود تا عملش آن جهانی گردد و جنبه ملکوتی بیابد و صورتی پیدا کند که در آن جهان مایه بهجت و لذت و سرور و سعادت او گردد. مقبولیت عمل نزد پروردگار جز این نیست که عمل اینچنین باشد. یک تفاوت اصیل در میان قوانین الهی و قوانین بشری همین است که قوانین الهی دو بعدی است و قوانین بشری یک بعدی. قوانین بشری به نظام روحی و تکامل معنوی فرد کاری ندارد ولی در قوانین الهی چنین نیست، در این قوانین، عمل توأم با نیت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح می خواهد نه عمل بی روح بنابراین اگر مسلمانی زکات خود را بدهد ولی شائبه ریا در آن باشد پذیرفته نیست، اگر به جهاد برود ولی برای خودنمایی باشد قبول نیست.
از پیامبر اکرم (ص) در روایت متواتر میان تشیع و تسنن رسیده است که: «انما الاعمال بالنیات؛ همانا کارها وابسته به نیت هاست»، «لکل امرء مانوی؛ برای هر کس همان است که آن را قصد کرده است» (وسائل، ج 1، ص. 8)، «لا عمل الا بنیة؛ هیچ عملی بدون نیت پذیرفته نیست» (وسائل، ج 1، ص. 8). نیت، جان عمل است. جان عمل، اخلاص است. قرآن کریم می فرماید: «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین؛ مأموریت نیافتند جز اینکه خدا را از روی اخلاص بپرستند و دین را ویژه ی او کنند» (بینة/5) بنابراین آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال است کیفیت است نه کمیت. اینکه قرآن کریم اعمال کافران را همچون سرابی پوچ و بی حقیقت دانسته است از این جهت است که اعمال آنان ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی چون برای هدف های پست مادی فردی انجام شده نه برای خدا، چهره ملکوتی ندارد.
ایمان به خدا و آخرت
اساسا آخرت وجهه ملکوتی دنیاست. شرط اینکه یک عمل، وجهه ملکوتی خوب و "علیینی" پیدا کند این است که با توجه به خدا و برای صعود به ملکوت خدا انجام بگیرد. اگر کسی معتقد به قیامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملکوتی نخواهد داشت و به تعبیر دیگر صعود به علیین نخواهد کرد. وجهه ملکوتی عمل وجهه بالاست و وجهه ملکی آن وجهه پایین است. تا عملی از راه نیت و از راه عقیده و ایمان، نورانیت و صفا پیدا نکند، به ملکوت علیا نمی رسد، عملی به ملکوت علیا می رسد که روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروی و ملکوتی آن است. قرآن کریم چه زیبا می فرماید: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ به سوی او سخن پاک بالا می رود و کردار شایسته بالا می بردش.» (فاطر/10) ایمان در مقبولیت عمل و بالا رفتن عمل به سوی بالا تأثیر دارد و عمل، در سیراب شدن ایمان و بالا رفتن درجه ایمان.
در آن جهان هر کسی خود را در غایت مسیر خود می بیند، یکی بالا است و دیگری پایین، یکی اعلا علیین است و دیگری اسفل سافلین. «کلا ان کتاب الابرار لفی علیین؛ نه! چنین نیست که مى پندارند، بى تردید کارنامه نیکان در «علیین» است.» (مطففین/18) «کلا ان کتاب الفجار لفی سجین؛ چنین نیست که خیال مى کنند، مسلما کارنامه بدکاران در «سجین» است» (مطففین/7) بی شک هر راهی به مقصد خودش منتهی می گردد، تا مقصد خدا نباشد به خدا منتهی نمی گردد. قرآن کریم می فرماید: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا * و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا؛ هر کس (فقط) طالب دنیای نقد باشد، آن مقدار که بخواهیم به آنان که بخواهیم می دهیم، سپس برای وی جهنم را قرار داده ایم که نکوهیده و رانده شده وارد آن می گردد. و هر کس خواهان آخرت باشد و کوشش شایسته آن را انجام دهد، پس کوشش آنان مورد قدردانی قرار خواهد گرفت» (اسراء/18-19) یعنی اگر کسی سطح فکرش از دنیا بالاتر نباشد و هدفی عالی تر از دنیا نداشته باشد، محال است که به هدف عالی اخروی نائل گردد، ولی لطف و کرم ما و خدایی ما ایجاب می کند که از همان هدف دنیایی که خواهان آن است به او بهره ای بدهیم. آن کس که در نظام روحی خودش هدف عالی تری دارد و دل به هدف های کوچک نقد نداده است و به سوی هدف الهی گام بر می دارد و با ایمان جلو می رود، البته وی به هدف خواهد رسید زیرا خداوند ارج گزار است، کار نیکی را که تقدیم او گردد می پذیرد و مزد می دهد.
در اینجا سعی و کوشش هم شرط شده است زیرا محال است که کسی بی گام برداشتن، راهپیمایی کند و به هدف برسد. سپس در آیه بعد می فرماید: «کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک، و ما کان عطاء ربک محظورا؛ ما همه را، هم این گروه را و هم آن گروه را، از فیض پروردگارت مدد می کنیم، فیض پروردگار تو از کسی دریغ نشده است» (اسراء/20) یعنی ما فیاض علی الاطلاقیم و جهان را مستعد فعالیت ساخته ایم، هر کسی هر تخمی که بپاشد آن را به ثمر می رسانیم، هر کس که به سوی هدفی رهسپار است او را به هدفش می رسانیم. جهان، سرزمین مستعد و مناسبی است برای کاشتن و روییدن و رشد کردن و درو کردن، بستگی دارد به اینکه انسان چه بذری برای رشد و پرورش انتخاب کند و چه محصولی بخواهد بدست آورد، هر بذری انتخاب کند همان بذر عینا در مزرعه مستعد و مناسب این جهان رشد داده می شود. بلی، یک حمایت مخصوص از برای اهل حقیقت هست که رحمت رحیمیه نامیده می شود، دنیا طلبان از این رحمت محرومند، زیرا خواهان آن نیستند. ولی رحمت رحمانیه خدا در تمام مردم و در تمام مسیرها علی السویه جریان دارد.
تنها حسن فعلی برای پاداش اخروی عمل کافی نیست، حسن فاعلی هم لازم است، حسن فعلی به منزله تن و حسن فاعلی به منزله روح و حیات است و ایمان به خدا و روز رستاخیز، شرط اساسی و لازم حسن فاعلی است و این شرطیت یک شرطیت قرار دادی نیست، یک شرطیت ذاتی و تکوینی است مانند شرطیت هر راه معین برای مقصد معین. ممکن است کسی بگوید برای حسن فاعلی ضرورت ندارد که حتما قصد تقرب به خداوند در کار باشد، اگر کسی عمل خیری را به انگیزه وجدان و به خاطر عطوفت و رحمتی که بر قلبش مستولی است انجام دهد، کافی است که عمل او حسن فاعلی پیدا کند. به عبارت دیگر انگیزه انسان دوستی برای حسن فاعلی کافی است، همین که انگیزه انسان "خود" نباشد حسن فاعلی پیدا می کند اعم از اینکه انگیزه "خدا" باشد یا "انسانیت".. در عین اینکه درست نیست که فرقی نباشد میان اینکه انگیزه خدا باشد یا انسانیت، در عین حال هر گاه عملی به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانیت انجام گیرد در ردیف عملی که انگیزه اش فقط "برای خود" است نیست. البته خداوند چنین کسانی را بی اجر نمی گذارد. در برخی احادیث وارد شده است که مشرکانی نظیر "حاتم" با اینکه مشرکند، به خاطر کارهای خیری که در دنیا کرده اند معذب نخواهند بود و یا تخفیفی در عذاب آنها داده می شود.