نسبت دنیا و آخرت نسبت بدن و روح، یعنی نسبت ظاهر به باطن است، دنیا و آخرت دو جهان کاملا مجزا و منفصل از یکدیگر نیستند، عالم دنیا و آخرت و یا به تعبیر دیگر ملک و ملکوت مجموعا یک واحد است همچون ورق کتاب که دارای دو صفحه است و یا همچون سکه ای که دو طرف دارد. زمینی که در دنیا هست، همین زمین با چهره ملکوتیش در آخرت پیدا می شود. جمادات و نباتات دنیا با وجهه ملکوتیشان در آخرت ظاهر می شوند. اساسا آخرت وجهه ملکوتی دنیاست. شرط اینکه یک عمل، وجهه ملکوتی خوب و "علیینی" پیدا کند این است که با توجه به خدا و برای صعود به ملکوت خدا انجام بگیرد. اگر کسی معتقد به قیامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملکوتی نخواهد داشت و به تعبیر دیگر صعود به علیین نخواهد کرد. وجهه ملکوتی عمل وجهه بالاست و وجهه ملکی آن وجهه پایین است.
تا عملی از راه نیت و از راه عقیده و ایمان، نورانیت و صفا پیدا نکند، به ملکوت علیا نمی رسد، عملی به ملکوت علیا می رسد که روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروی و ملکوتی آن است. قرآن کریم چه زیبا می فرماید: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ به سوی او سخن پاک بالا می رود و کردار شایسته بالا می بردش.» (فاطر/10) این آیه به دو گونه قابل تفسیر است و هر دو گونه در کتب تفسیر ذکر شده است: یکی اینکه سخن پاک و اعتقاد پاک را کردار شایسته بالا می برد، دیگر اینکه سخن پاک و اعتقاد پاک، کردار شایسته را بالا می برد و ملکوتی می سازد. دو تفسیر -که هر دو صحیح است و مانعی ندارد که هر دو مقصود باشد- مجموعا این اصل را بیان می کنند که ایمان در مقبولیت عمل و بالا رفتن عمل به سوی بالا تأثیر دارد و عمل، در سیراب شدن ایمان و بالا رفتن درجه ایمان. این اصل در معارف اسلامی اصل مسلمی است. استشهاد ما به این آیه بنا بر تفسیر دوم است گو اینکه از نظر ما مانعی ندارد که آیه کریمه در آن واحد ناظر به هر دو معنی باشد. به هر حال اشتباه است اگر بپنداریم اعمال کسانی که ایمان به خدا و قیامت ندارند، به سوی خدا صعود می نماید و وجهه "علیینی" پیدا می کند.
اگر به ما بگویند که فلان کس از جاده شمال تهران خارج شد و در جهت شمال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداریم که چنین کسی به قم و اصفهان و شیراز برسد، اگر کسی چنین احتمالی بدهد به او می خندیم و می گوییم اگر او می خواست به قم و اصفهان و شیراز برود باید از جاده جنوب تهران خارج شود و ادامه دهد. محال است که کسی به سوی ترکستان برود و به کعبه برسد. بهشت و جهنم، دو غایت سیر معنوی انسان است. در آن جهان هر کسی خود را در غایت مسیر خود می بیند، یکی بالا است و دیگری پایین، یکی اعلا علیین است و دیگری اسفل سافلین. «ان کتاب الابرار لفی علیین؛ بی تردید کارنامه نیکان در علیین است» (مطففین/18) «ان کتاب الفجار لفی سجین؛ مسلما کارنامه بدکاران در سجین است.» (مطففین/7)
چگونه ممکن است کسی به سوی مقصدی حرکت نکند و یا به سوی مقصدی ضد آن مقصد حرکت کند و آنگاه به آن مقصد برسد؟! حرکت به سوی علیین، فرع آهنگ و اراده رسیدن به آن است و آهنگ و اراده، فرع معرفت و اعتقاد از یک طرف و تمکین و تسلیم از طرف دیگر است. از آنکه به چنین مقصدی اعتقاد ندارد یا تمکین و تسلیم ندارد و بالاخره رغبتی به آن ندارد و به انگیزه رسیدن به آنجا کوچک ترین گامی بر نمی دارد چگونه می توان توقع داشت که سر از آنجا در بیاورد؟ بی شک هر راهی به مقصد خودش منتهی می گردد، تا مقصد خدا نباشد به خدا منتهی نمی گردد.
قرآن کریم می فرماید: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا *و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا؛ هرکس (فقط) طالب دنیای نقد باشد، آن مقدار که بخواهیم به آنان که بخواهیم م ی دهیم، سپس برای وی جهنم را قرار داده ایم که نکوهیده و رانده شده وارد آن می گردد و هرکس خواهان آخرت باشد و کوشش شایسته آن را انجام دهد، پس کوشش آنان مورد قدردانی قرار خواهد گرفت.» (اسراء/18-19) یعنی اگر کسی سطح فکرش از دنیا بالاتر نباشد و هدفی عالی تر از دنیا نداشته باشد، محال است که به هدف عالی اخروی نائل گردد، ولی لطف و کرم ما و خدایی ما ایجاب می کند که از همان هدف دنیایی که خواهان آن است به او بهره ای بدهیم. جهان دنیا، جهان طبیعت و ماده است، جهان علل و اسباب است، علل و اسباب دنیوی با هم در تزاحم و جنگند، در این دنیا قسر هم وجود دارد، به همین جهت کسی که هدفش دنیا باشد، تضمینی ندارد که صد در صد به مقصود برسد. تعبیری که قرآن کریم برای تفهیم این نکته انتخاب فرموده این است: هر قدر بخواهیم، به هر کس بخواهیم می دهیم. ولی آنکس که در نظام روحی خودش هدف عالی تری دارد و دل به هدف های کوچک نقد نداده است و به سوی هدف الهی گام بر می دارد و با ایمان جلو می رود، البته وی به هدف خواهد رسید زیرا خداوند ارج گزار است، کار نیکی را که تقدیم او گردد می پذیرد و مزد می دهد. در اینجا سعی و کوشش هم شرط شده است زیرا محال است که کسی بی گام برداشتن، راهپیمایی کند و به هدف برسد.
سپس در آیه بعد می فرماید: «کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک، و ما کان عطاء ربک محظورا؛ ما همه را، هم این گروه را و هم آن گروه را، از فیض پروردگارت مدد می کنیم، فیض پروردگار تو از کسی دریغ نشده است.» (اسراء/20) یعنی ما فیاض علی الاطلاقیم و جهان را مستعد فعالیت ساخته ایم، هر کسی هر تخمی که بپاشد آن را به ثمر می رسانیم، هر کس که به سوی هدفی رهسپار است او را به هدفش می رسانیم. حکمای الهی می گویند: «واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات» است، به همین جهت واجب الفیاضیه است، از این رو هر کس طالب هر چه باشد، خدا او را مدد می کند.
چنین نیست که اگر کسی طالب دنیا باشد خدا بفرماید تو گمراه هستی و بر خلاف ارشاد و هدایت ما عمل کرده ای پس ما تو را تأیید نمی کنیم. نه، چنین نیست، دنیا طلب هم در دنیا طلبی خویش در حدودی که این سرای اسباب و علل و تمانع و تزاحم امکان می دهد مورد تأیید و حمایت الهی است و از بذل و بخشش بی دریغ او بهره مند می گردد. به عبارت دیگر جهان، سرزمین مستعد و مناسبی است برای کاشتن و روییدن و رشد کردن و درو کردن، بستگی دارد به اینکه انسان چه بذری برای رشد و پرورش انتخاب کند و چه محصولی بخواهد بدست آورد، هر بذری انتخاب کند همان بذر عینا در مزرعه مستعد و مناسب این جهان رشد داده می شود. بلی، یک حمایت مخصوص از برای اهل حقیقت هست که رحمت رحیمیه نامیده می شود، دنیا طلبان از این رحمت محرومند، زیرا خواهان آن نیستند. ولی رحمت رحمانیه خدا در تمام مردم و در تمام مسیرها علی السویه جریان دارد. به قول سعدی:
ادیم زمین سفره عام اوست بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
بنابراین تنها حسن فعلی برای پاداش اخروی عمل کافی نیست، حسن فاعلی هم لازم است، حسن فعلی به منزله تن و حسن فاعلی به منزله روح و حیات است و ایمان به خدا و روز رستاخیز، شرط اساسی و لازم حسن فاعلی است و این شرطیت یک شرطیت قرار دادی نیست، یک شرطیت ذاتی و تکوینی است مانند شرطیت هر راه معین برای مقصد معین. ممکن است کسی بگوید برای حسن فاعلی ضرورت ندارد که حتما قصد تقرب به خداوند در کار باشد، اگر کسی عمل خیری را به انگیزه وجدان و به خاطر عطوفت و رحمتی که بر قلبش مستولی است انجام دهد، کافی است که عمل او حسن فاعلی پیدا کند. به عبارت دیگر انگیزه انسان دوستی برای حسن فاعلی کافی است، همین که انگیزه انسان "خود" نباشد حسن فاعلی پیدا می کند اعم از اینکه انگیزه "خدا" باشد یا "انسانیت". این نکته قابل تأمل است. در عین اینکه ما مطلب بالا را تأیید نمی کنیم که فرقی نیست میان اینکه انگیزه خدا باشد یا انسانیت. در عین حال جدا معتقدیم هر گاه عملی به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانیت انجام گیرد در ردیف عملی که انگیزه اش فقط "برای خود" است نیست. البته خداوند چنین کسانی را بی اجر نمی گذارد. در برخی احادیث وارد شده است که مشرکانی نظیر "حاتم" با اینکه مشرکند، به خاطر کارهای خیری که در دنیا کرده اند معذب نخواهند بود و یا تخفیفی در عذاب آنها داده می شود. از روایات زیادی که در دست داریم کاملا می توان این مطلب را استفاده کرد: به طور مثال مجلسی از "ثواب الاعمال" شیخ صدوق از علی بن یقطین از امام کاظم (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «در بنی اسرائیل مردی مؤمن همسایه ای کافر داشت. آن مرد کافر نسبت به همسایه مؤمن خود همواره نیکی و نیک رفتاری می کرد، وقتی که مرد، خداوند برای او خانه ای از نوعی گل بنا کرد که مانع او از گرمای آتش بود و روزی او از خارج محیط او که محیط آتش بود به او می رسید به او گفته شد: این به سبب نیکی و نیکرفتاری تو نسبت به همسایه مؤمنت می باشد.» (بحار الانوار، چاپ کمپانی، ج 3 ص 377). مرحوم مجلسی پس از نقل این روایت می گوید:« این روایت و امثال آن دلیل است که عذاب برخی از جهنمیان از کفار به خاطر اعمال نیکشان برداشته می شود و آیاتی که درباره کفار وارد شده که تخفیفی در عذابشان داده نمی شود در موردی است که چنین اعمال خیری از آنها صادر نشده باشد.»
پیامبر اکرم (ص) درباره عبدالله بن جدعان که یکی از کفار معروف جاهلیت و از سران قریش است، فرمود: «سبک عذاب ترین اهل دوزخ ابن جدعان است. عرض شد: یا رسول الله چرا؟ فرمود: «انه کان یطعم الطعام؛ او مردم را سیر می کرد.» افرادی این چنین که البته در همه زمان ها کم یا بیش پیدا می شوند، حداقل این است که در عذاب آنها تخفیف داده می شود و یا عذاب از آنها به کلی برداشته می شود. اگر افرادی یافت شوند که نیکی به انسان های دیگر و حتی نیکی به یک جاندار اعم از انسان یا حیوان را -زیرا «لکل کبد حراء اجر؛ بر هر جگر سوخته ای اجر و ثوابی است»- بدون هیچ چشم انتظاری انجام دهند و حتی در عمق وجدان خود از آن جهت خدمت نکنند که چهره خود را در آیینه وجود محرومین می بینند، یعنی ترس از اینکه روزی چنین سرنوشتی داشته باشند عامل محرک آنها نباشد، بلکه طوری انگیزه احسان و خدمت در آنها قوی باشد که اگر بدانند هیچ گونه سودی عاید آنها نمی شود و حتی یک نفر هم از کار آنها آگاه نمی گردد و احدی به آنها یک "بارک الله" هم نخواهد گفت باز هم آن کار خیر را انجام می دهند و تحت تأثیر عادت و امثال آن هم نباشند، باید گفت در عمق ضمیر این انسان ها نوری از معرفت خداوند هست و به فرض اینکه به زبان، انکار کنند در عمق ضمیر اقرار دارند، انکارشان در واقع و نفس الامر انکار یک موهومی است که آن را به جای خدا تصور کرده اند و یا انکار یک موهوم دیگری است که آن را به جای بازگشت به خدا و قیامت تصور کرده اند، نه انکار خدا و معاد واقعی. علاقه به خیر و عدل و احسان از آن جهت که خیر و عدل و احسان است، بدون هیچ شائبه چیز دیگر، نشانه ای است از علاقه و محبت ذات جمیل علی الاطلاق، بنابراین بعید نیست که اینگونه کسان واقعا و عملا در زمره اهل کفر محشور نگردند، هر چند از آنها به عنوان منکر خدا یاد می شود.