در قرآن سوگندهای بسیار زیادی هست و این سوگندها همه به مظاهر خلقت است. در همین سوره یا ایها المدثر خواندیم: «کلا والقمر* واللیل اذادبر* والصبح اذا اسفر؛ به ماه سوگند* و به شب سوگند آنگاه که پشت کرده و می رود، یعنی به آخر شب سوگند* به سحرگاه سوگند، و به سپیده دم آنگاه که که نقاب از چهره برمی دارد سوگند» (مدثر/ 32-34). سوگند به هر چیزی علامت محترم و بزرگ و عزیز شمردن آن چیز است. هر کسی وقتی می خواهد قسم بخورد، مثلا به جان فرزند خودش سوگند می خورد، یعنی به جان کسی سوگند می خورد که او را عزیز و محترم می دارد و الا اگر انسان به جان دشمن خودش سوگند بخورد این اعتباری ندارد. مثلا بدانند زید با عمرو دشمن است و آرزوی نابودی او را دارد، بعد بگوید من به جان دشمنم سوگند می خورم. این دیگر ارزشی ندارد.
این مطلب در علم بلاغت هست، گاهی انسان به چیزی که همه می دانند او آن چیز را محترم می دارد سوگند می خورد برای تأکید مطلب خودش، ولی گاهی انسان به چیزی سوگند می خورد برای اینکه دیگران بدانند که او آن چیز را محترم می شمارد. این امر درباره افرادی که نظر آنها درباره دیگران سند است، مصداق دارد. اینچنین اشخاص بزرگ که روی گفته های آنها حساب می شود، اگر به چیزی سوگند یاد کنند، بسا هست که این کار نه برای تأکید آن مطلب است بلکه بیشتر برای این است که مردم بدانند که این چیز مورد عنایت ماست. مثلا شما رفته اید در محضر مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه)، یک آقای طلبه ای را هم دیده اید در کنار ایشان نشسته. کسی با آقای بروجردی صحبت می کرده و ایشان وقتی خواستند مطلبی را بگویند این جور گفتند: به جان این آقا سوگند که چنین. همین قدر که بگویند به جان این آقا سوگند که چنین، این سخن ارزش یک گواهی دو صفحه ای را در اعتبار این فرد دارد، می گویید من خودم بودم که آقای بروجردی به جان این شخص سوگند خورد، پس او چقدر مهم است که آقای بروجردی به وی سوگند می خورد.
پس سوگند خوردن دو گونه است: یک وقت انسان به چیزی که همه می دانند در نظر او عزیز و محترم است سوگند می خورد برای اینکه مطلب خودش را تأکید کند. مثل اینکه بگوید به جان فرزندم سوگند که چنین، چون همه می دانند او فرزندش را عزیز می دارد. گاهی انسان سوگند می خورد مخصوصا برای اینکه مردم بدانند که این موضوع سوگند محترم است و یک عظمت و عزت و احترامی دارد. وقتی که خدا سوگند یاد می کند این گونه است. در قرآن وقتی که سوگند یاد می کند این گونه است. در قرآن وقتی که سوگند یاد می کند که به این خورشید و به نور خورشید سوگند، به ماه سوگند: «والشمس و ضحیها* والقمر اذا تلیها؛ به روز سوگند و خورشید تابناکش* به شب سوگند و ماه» (شمس/ 1-2). «والنهار اذا جلیها* واللیل اذا یغشیها؛ سوگند به روز چون روشن گرداند* و سوگند به شب چون پرده بپوشد» (شمس/ 3-4). «والسماء و ما بنیها* والارض و ما طحاها؛ سوگند به آسمان و آن کس که آن را برافراشت* سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد» (شمس/ 5-6). «و نفس و ما سویها* فالهمها فجورها و تقویها؛ سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد* سپس پلیدکاری و پرهیزکاری را به او الهام کرد» (شمس/ 7-8). همه اینها نشان دادن، متوجه کردن و ارائه دادن عظمت این موضوعات است که اینها را کوچک نگیرید، تمام اینها آیات پروردگار هستند و برای بشر باید محترم باشد و هر کدام در جای خودش باید مورد توجه و احترام باشد.
در ابتدای سوره قیامت نیز در عین اینکه می فرماید: سوگند یاد نمی کنم، تلویحا سوگند یاد کردن است، اعلام ضمنی است به محترم شمردن این دو حقیقت: یکی قیامت که بازگشت همه مردم به آن است. در واقع سوگند به قیامت یعنی سوگند به سرنوشت آینده بشر، سرنوشتی که در آینده برای هر کسی قطعی خواهد شد. به روز سرنوشت سوگند، به روزی که همه سرنوشت ها مشخص می شود. اما دوم به نفس ملامتگر سوگند.