نعمتها و مواهبى که پروردگار در اختیار انسان ها گذاشته، در بسیارى از موارد، بیش از نیاز آنهاست، به گونه اى که مى توانند دیگران را نیز در آن سهیم کنند، بدون آن که زیانى به زندگى خودشان برسد؛ ولى گروهى به خاطر صفت رذیله بخل از این کار امتناع ورزیده و هیچ کس را در این مواهب خدادادى سهیم نمى کنند. گاه نیز با نمایش ثروت و قدرت به محرومان، نمک بر جراحات قلبشان پاشیده و گویى از این کار زشت و غیر انسانى خویش لذت هم مى برند. گاه این صفت با انحصارطلبى و خودبرتربینى و حرص و آز نیز آمیخته شده و زشتى آن را چند برابر مى کند. نکوهش بخل و مدح و ستایش سخاوت به طور گسترده در آیات قرآن کریم به چشم مى خورد که در آنها جود و سخاء به عنوان یکى از بارزترین صفات فعلى الهى و یکى از ویژگى هاى پیشوایان معصوم (ع) معرفى شده است. خداوند در قرآن می فرماید: «ان قارون کان من قوم موسى فبغى علیهم و آتیناه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبة اولى القوة اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لایحب الفرحین * و ابتغ فیما أتاک الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین؛ قارون از قوم حضرت موسى (ع) بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن که خداوند شادى کنندگان مغرور را دوست نمى دارد!* و در آنچه خداوند به تو داده، سراى آخرت را جستجو کن و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده، نیکى کن و هرگز در زمین به دنبال فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد» (قصص/ 76-77).
این آیه به ماجراى عبرت انگیز یکى از ثروتمندان بزرگ بنى اسرائیل اشاره مى کند که بر اثر بخل و تکبر و خودبزرگ بینى به سرنوشت بسیار دردناکى مبتلا شد. قارون از خویشاوندان نزدیک حضرت موسى (ع) و از چهره هاى سرشناس و ثروتمند بنى اسرائیل و به ظاهر از نخستین مؤمنان به آن حضرت نیز بود که آگاهى فراوانى از تورات داشت؛ اما او مثل بسیارى از ثروتمندان خودخواه و از خدا بى خبر، علاقه فراوانى به نمایش دادن ثروت خویش در برابر دیدگان فقراى بنى اسرائیل داشت که هر گاه اموال و دارایى عظیم و عجیب خویش را به نمایش مى گذاشت، دل هاى دنیاپرستان را به تپش درمى آورد تا جایى که تنها آرزوى مهم آنها این بود که روزى مثل قارون، صاحب چنین ثروتى شوند!
قرآن کریم در این آیات مى گوید قارون از قوم موسى (ع) بود، ولى بر آنها ستم کرد. ستم او بر قومش هم به خاطر بخل شدیدش بود که راضى نبود کسى از ثروت او بهره اى ببرد و هم به خاطر نمایش ثروت و به رخ کشیدن آن و هم به خاطر مخالفت شدید با حضرت موسى (ع) و همکارى با فرعونیان، هنگامى که حضرت موسى (ع) از او طلب زکات کرده بود. قارون از وضع خود بسیار اظهار شادمانى مى کرد و همواره به عیش و نوش مشغول بود و غم بینوایان و رنج محرومان را هرگز احساس نمى کرد و طغیان نمود تا آنجا که به صراحت، توحید افعالى خداوند را انکار کرد و گفت: این ثروتهاى عظیم، نتیجه لیاقت و آگاهى و کاردانى خودم مى باشد. هنگامى که طغیان او فزونى گرفت، خداوند بیش از آن، به او مهلت نداد و با ایجاد زلزله اى -تنها در محل کاخ قارون- او را به همراه تمام ثروتش در کام زمین فرو برد و با حرکت دیگر شکاف را بست و بدین سان سرنوشت او درس عبرتى براى همه انسان ها در طول تاریخ گشت.
ریشه اصلى بدبختى قارون همان بخل او بود. بخلى که سرچشمه انکار عملى او نسبت به نبوت حضرت موسى (ع) و توحید پروردگار شد و به دنبال آن به فکر متهم ساختن پیامبر بزرگ خدا حضرت موسى (ع)، به عمل منافى عفت با یک زن بدکار افتاد که خداوند به زودى او را رسوا کرد. او مى پنداشت که با داشتن این مال و ثروت عظیم، هیچ کس را قدرت رساندن آسیب به او نیست؛ به همین دلیل از هیچ گونه ظلم و ستمى بر قوم بنى اسرائیل دریغ نداشت تا این که سرانجام به کیفر زشت کارهاى خود رسید.
و در سوره قلم آیات 17-20 می فرماید: «انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنة اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین* و لایستثنون* فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون* فاصبحت کالصریم؛ ما آنها را آزمودیم، همان گونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم، هنگامى که سوگند یاد کردند که میوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند* و هیچ از آن استثنا نکنند* اما عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد، در حالى که همه در خواب بودند* و آن باغ سرسبز مانند شب سیاه ظلمانى شد».
در این آیه به داستان عبرت انگیز دیگرى از گروه بخیلان و سرنوشت سیاه آنها اشاره مى کند. گروهى که قرآن مجید از آنها، به «اصحاب الجنة» (صاحبان باغ) یاد کرده. آنها ده نفر بودند که باغ بزرگى را از پدر به ارث برده بودند، پدرشان مرد نیکوکار و سخاوتمندى بود و هنگامى که میوه ها و ثمره هاى باغ نمایان مى گشت، در باغ را بر روى مستمندان مى گشود تا آنها بهره کافى ببرند که این امر مایه برکت و وسعت اموال پدر گشته بود. ولى فرزندان بخیل و ناخلف، به گمان این که بخش زیادى از این درآمد به جیب فقرا و نیازمندان مى ریزد و دلیلى هم ندارد که اموال خودشان را این گونه ببخشند، تصمیم گرفتند اجازه ندهند حتى یک فقیر هم وارد باغ آنها شود. به همین خاطر تصمیم گرفتند که یک روز صبح، بى سر و صدا با جمعى کارگر زبده به باغ بروند و پیش از آن که فقرا بیدار شده و با خبر گردند، تمام محصول را چیده و منتقل نمایند.
خداوند نیز مجازات سخت و دردناکى براى آنها قرار داد، هنگام شب، در آن موقع که همه آنها در خواب بودند، عذابى فراگیر از ناحیه پروردگار بر تمام باغ فرود آمد: «فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون». آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار، چنان بر آن باغ فرود آمد که آن باغ خرم و سر سبز به صورت خاکستر سیاه درآمد: «فاصبحت کالصریم». آیه فوق، بیانگر عواقب دردناک بخل و انحصارطلبى است که حتى در دنیاى مادى نیز بخل کارساز نیست. قابل توجه است که قرآن در آغاز این آیات، مى گوید ما مردم مکه را نیز با چنین امتحانى آزمودیم؛ همان گونه که اصحاب الجنة را آزمایش کردیم و گویا این تعبیر، اشاره به قحطى و خشکسالى شدیدى است که در مکه بر اثر بخل و ترک انفاق روى داد و ثروتمندان بخیل را به روز سیاه نشاند.
در جای دیگر می فرماید: «و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین* فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون* فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون؛ بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود، روزى دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!* اما هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند* این عمل، (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دل هایشان برقرار ساخت، این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلف جستند، و به خاطر آن است که دروغ مى گفتند» (توبه/ 75-77).
در این آیه سخن از سرنوشت فرد بخیلى در عصر پیامبر اکرم (ص) است. در آغاز مرد بسیار تهى دستى بود و همیشه آرزو داشت که روزى ثروتمند شود؛ به همین خاطر با اصرار فراوان از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کرد که براى او دعا کند تا مال فراوانى به دست آورد. پیغمبر اکرم به او فرمود: «داشتن مقدار کم که بتوانى حقش را ادا کنى بهتر از مقدار زیاد است که توانایى اداى حقش را نداشته باشى»، یعنى به زندگى ساده ات بساز و شاکر باش. ولى او گفت: با خدا عهد مى کنم، اگر ما را از فضل خود بهره مند سازد، به طور قطع صدقه خواهیم داد و از صالحان (شاکران) خواهیم بود. سرانجام پیامبر براى این مرد پر ادعاى کم ظرفیت، بنا به اصرار خودش دعا کرد تا صحنه آزمونى براى او و سایرین باشد. چیزى نگذشت که به برکت دعاى پیامبر (ص)، ثروت زیادى که انتظار آن را نداشت، به او رسید و روز به روز فزونى یافت. صاحب دام هاى زیادى شد و کارش بسیار رونق گرفت. اما هنگامى که آیه زکات نازل شد؛ به او ابلاغ کردند که باید مقدار کمى از این اموال را به عنوان زکات، در اختیار نیازمندان بگذارى، آن مرد بخیل کم ظرفیت، پیمان خود را با خدا و پیامبرش به دست فراموشى سپرده و از پرداخت مقدار ناچیز زکات خوددارى ورزید. نتیجه پیمان شکنى و بخلشان، آن شد که روح نفاق به طور پایدار در دل آنان ریشه کند و تا قیامت ادامه یابد؛ زیرا، عهدى را که با خدا بسته بودند، شکستند و دروغ گفتند.
خداوند در آیه دیگر می گوید: «و لایحسبن الذین یبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خیرا لهم بل هو شر لهم سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامة و لله میراث السماوات و الارض و الله بما تعملون خبیر؛ کسانى که بخل میورزند و آنچه را که خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمى کنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست؛ بلکه براى آنها شر است، به زودى در روز قیامت آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقى به گردنشان مى افکنند و میراث آسمانها و زمین، از آن خداست و خداوند، از آنچه انجام مى دهید آگاه است» (آل عمران/ 180).
در این آیه، خداوند مجازات سنگین بخیلان را بیان مى نماید، مجازاتى که در قرآن مجید، تنها در این مورد به کار رفته و درباره هیچ گناه دیگرى دیده نمى شود. این آیه اشاره به این دارد که نگهدارى اموال و بخل کردن چه سودى دارد؛ در حالى که باید همه آنها را بگذارید و بروید. قابل توجه این که، اموال بخیلان نه تنها در قیامت، طوقى بر گردن آنها مى شود، بلکه در دنیا نیز همیشه باید بار سنگین حفظ و نگهدارى و محاسبه آن را بر گردن نهند و سپس آن را رها ساخته و به سراى دیگر براى پاسخ گویى بشتابند.
و نیز می فرماید: «الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا؛ آنها کسانى هستند که بخل میورزند و مردم را به بخل دعوت مى کنند و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده کتمان مى نمایند( این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما براى کافران عذاب خوارکننده اى آماده کرده ایم» (نساء/ 37). در این آیه، خداوند بخیلانى را که نه تنها خود بخیلند، بلکه دیگران را نیز به بخل دعوت مى کنند، مورد نکوهش قرار داده است؛ زیرا آنها به عنوان مصداق روشنى از «مختال فخور» (متکبر فخر فروش) معرفى گردیده اند و در چندین آیه از قرآن مجید (از جمله سوره نساء آیه 36 و سوره الحدید آیه 23 و سوره لقمان آیه 18) تصریح شده است که خداوند «مختال فخور» را دوست ندارد.
بدیهى است که خداوند، هرگز انسانى را که همیشه در تضاد مطلق با صفات جلال و جمال خداست، دوست نخواهد داشت و او را مشمول عنایات خاص خود نخواهد نمود و در جای دیگر می فرماید: «و اما من بخل و استغنى* و کذب بالحسنى* فسنیسره للعسرى؛ اما کسى که بخل ورزد و (از این راه) بى نیازى طلبد* و پاداش نیک الهى را انکار کند* به زودى او را در مسیر دشوارى قرار مى دهیم» (اللیل/ 8-10). در این آیه، ضمن اشاره به مجازات شدید بخیلان، اشاره می کند که اولا بخل سبب بى نیازى و ثروت نمى شود بلکه پیمودن این راه، کار را در دنیا و آخرت بر انسان مشکل مى کند (توجه داشته باشید که واژه «العسرى» در آیه مطلق است و هرگونه مشکلى را در دنیا و آخرت شامل مى شود). ثانیا، به فرض که از این راه ثروت عظیمى بیاندوزد و آن را در آخرت با خود ببرد، در آن هنگام که در جهنم سقوط مى کند، چه سودى به حال او خواهد داشت.
و می فرماید: «ها أنتم هؤلاء تدعون لتنفقوا فی سبیل الله فمنکم من یبخل و من یبخل فانما یبخل عن نفسه و الله الغنى و أنتم الفقراء و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا أمثالکم؛ آرى! شما همان گروهى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت مى شوید، بعضى از شما (بخل) میورزید و هر کس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است و خداوند بى نیاز است و شما همه نیازمندید و هرگاه سرپیچى کنید؛ خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى آورد؛ پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندان در راه خدا انفاق مى کنند» (محمد/ 38). در انتهاى آیه، افراد بخیل را تهدید مى کند که: هر گاه از دستورهاى خداوند (درباره انفاق فى سبیل الله) سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را به جاى شما مى آورد که مانند شما نباشند. به این ترتیب بخیلان تهدید به نابودى گردیده اند و این شدیدترین تهدیدى است که درباره بخیلان شده است.
در آیه 16 سوره تغابن آمده: «و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون؛ و هر که از حرص و آز نفس خویش نگاه داشته شود، چنین کسانی رستگار خواهند بود». این مضمون در برخی آیات دیگر هم آمده، در سوره حشر هم این مضمون را می بینیم. شح عبارت است از بخل توام با طمع و حرص. بخل یعنی امساک، در مقابل جود که بخشندگی است. در قرآن کریم، هم کلمه بخل و هم کلمه شح آمده است. آن طور که بعضی گفته اند بخل عبارت است از همان حالت امساک. در فارسی هم می گوییم فلان کس آدم بخیلی است، یعنی آدم ممسکی است، جود و بخشش ندارد.
شح، بخل است به علاوه حرص. حال ممکن است کسی بخیل باشد یعنی نسبت به آنچه دارد خیلی ممسک باشد اما حرص اینکه باز بیشتر به دست آورد نداشته باشد. حریص نیست اما آنچه را که دارد با گاز انبر هم نمی توان از دستش بیرون آورد. بعضی دیگر حریص هستند، آزمند هستند و دائما می خواهند جمع کنند اما متقابلا بخشنده هم هستند. ولی شحیح به آدمی می گویند که هر دو را با هم جمع کرده باشد، هم آزمند است و دائما می خواهد جمع کند و هم آنچه را که دارد حاضر نیست به هیچ قیمتی جود کند. این دیگر بدترین صفتها در مورد مال و ثروت است.
پیامبر اکرم (ص) در دوره اسلام در حال طواف بودند. مردی را دیدند که در حال طواف چنین دعا می کند: خدایا مرا بیامرز اگرچه می دانم که مرا نمی آمرزی! فرمودند: چرا خدا تو را نیامرزد؟ عرض کرد: یا رسول الله! گناه من خیلی زیاد است. از کوهها و از زمین و از آسمان هم بیشتر است. فرمودند: آیا گناه تو از خدا هم بزرگتر است؟ گناه تو از خدا که دیگر بزرگتر نیست، گناهت چیست؟ گفت: یا رسول الله! من آدمی هستم که اگر کسی سراغ من بیاید و از من یک درهم بخواهد جان من می خواهد بیرون بیاید، اگر بفهمم کسی از من چیزی می خواهد اینچنین ناراحت می شوم. فرمود: دور شو، آیا نمی دانی کسی که اینچنین باشد بوی بهشت را نمی شنود؟ آیا این آیه قرآن را نشنیده ای: «و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون»؟ قرآن شح را برای انسان به منزله یک دشمن تلقی کرده است.
در قرآن کریم می خوانیم: «ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم؛ برخی از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند» (تغابن/ 14) و بعد خداوند چنین فرمود: «انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ اموال شما و فرزندانتان صرفا (وسیله) آزمایشند» (تغابن/ 15). در اینجا دیگر ازواج ذکر نشده است. اولاد دو بار، ازواج یک بار و اموال هم یک بار ذکر شده است.
در آیه مورد بحث می فرماید: «و من یوق شح نفسه». شح باز مربوط به مال است. هر کسی که نگهداشته بشود از شر شح، یعنی از این دشمن. می بینیم شح که صفتی مربوط به مال است مانند یک دشمن تلقی شده است. نتیجه این می شود که همان طور که ازواج و اولاد عملا گاهی به صورت دشمن درمی آید، مال و ثروت هم گاهی به صورت دشمن درمی آید ولی آن که دشمن است خود وجود عینی مال نیست بلکه آن صفت قائم به نفس انسان است که نامش شح است. کسانی که از شر این دشمن نگه داشته بشوند آنها رستگاران هستند، یعنی در صورتی که کسی از این شر نگهداشته نشود هیچ وقت رستگار نمی شود. آیات فوق به خوبى دیدگاه و بینش اسلام را نسبت به چهره بخل نشان مى دهد؛ نمونه هایى از کارهاى بخیلان و سرنوشت شوم آنها و آثار و پیامدهاى بخل را در زندگى مادى و معنوى مشخص مى کند و از بخل به عنوان یک رذیله مهم اخلاقى نام مى برد. رذیله اى که با فلاح و رستگارى و سعادت انسان ها هرگز سازگار نیست.
قرآن انسان خدا تاریخ داستان قرآنی بخل رذایل اخلاقی تربیت دنیا آخرت