«و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا»؛ «و بدین سان شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.» (بقره/ 143)
یکی از خاصیت های بزرگ دین مقدس اسلام اعتدال و میانه روی است. خود قرآن کریم امت اسلام را به نام امت وسط نامیده است و این تعبیر، تعبیر بسیار عجیب و فوق العاده ای است. امت و قوم و جمعیتی که واقعا و حقیقتا دست پرورده قرآن کریم باشند، از افراط و تفریط، از کندروی و تندروی، از چپ روی و راست روی، از همه اینها بر کنارند. تربیت قرآن همیشه اعتدال و میانه روی را ایجاب می کند. در رابطه با مسئله انطباق با مقتضیات زمان، یک فکر افراطی وجود دارد و یک فکر تفریطی و یک فکر معتدل. بعضی از جریانات فکری در عالم اسلام از همین نظر وجود پیدا کرده است که بعضی افراطی و بعضی تفریطی یعنی یا تندروی بیجا و یا کندروی بیجا بوده است که می توان اسم آن تندروی ها را جهالت و اسم این کندروی ها را جمود گذاشت.
روشنفکری های افراطی خلیفه دوم
یکی از کسانی که به قول امروزی ها در مسائل اسلامی روشنفکری به خرج می داد و کار این روشنفکری او به حد افراط رسیده بود خلیفه دوم است. خلیفه دوم به اصطلاح خیلی روشنفکر مآبانه کار می کرد اما تندروی هایی کرد. مثلا یکجا پیغمبر (ص) دستوری داده بود و او می گفت این موضوع فقط برای پیغمبر و زمان خودش بود ولی زمان ما تغییر کرده است و ما این را عوض می کنیم. البته ممکن است یک نفر شیعه با احساسات ضد خلیفه ای که دارد، این را به حساب تعمد و ضربه زدن های عمدی بگذارد، بگوید فقط مقصودش مخالفت با پیغمبر بوده است ولی اگر نخواهیم اینجور بگوئیم، طوری بگوئیم که برای طرفداران خلیفه هم قابل قبول باشد، باید بگوئیم که اینها خطاها و اشتباهاتی است که از او سر زده است.
مثلا در اذان. فصول اذان را خود پیغمبر اکرم (ص) دستور و تعیین فرموده است. یکی از آن فصول «حی علی خیرالعمل» است. معنی این فصل اینست: رو بیاور به بهترین اعمال که نماز است. زمان خلافت عمر می رسد، زمانی که دنیای اسلام عجیب نیازمند به جهاد است، زمانی که مسلمین در مقابل خود دو جبهه بسیار بزرگ دارند یکی ایران و دیگری روم که مقتدر ترین کشورهای روی زمین هستند، با توجه به عده مسلمان ها که بیش از چهل پنجاه هزار نفر نبودند و یک دفعه با تمام دنیا اعلان جنگ داده اند. مثل اینست که یک کشوری مثل ایران یک تحولی در آن به وجود بیاید و اعلان جنگ بدهد با دو مملکت بزرگ دنیا یعنی آمریکا و شوروی که در واقع اعلان جنگ با دنیاست.
روی همین حساب است که مورخین اروپایی اتفاق کلمه دارند که اگر نیروی عظیم ایمان در این مردم نبود، چنین چیزی محال بود. هر چه باشد این یک امری است شبیه به اعجاز ولی اعجاز ایمان. در آن عصر احتیاج مسلمان ها به سرباز و سربازی خیلی زیاد بود و می بایست روحیه سربازها قوی باشد و اعتقاد داشته باشند و جهاد را اصلی لازم و واجب بدانند.
فکری در دماغ خلیفه پیدا شد، گفت «حی علی خیرالعمل» را از اذان بردارید چون به روحیه سربازی ضربه می زند. وقتی که فریاد بر آورید که روی به نماز بیاورید چون نماز بهترین اعمال است، دیگر سرباز فکر می کند که نماز از جهاد بهتر است، همیشه در فکر نماز خواندن است و از جهاد اعراض می کند. لذا گفت این را بردارید و به جای آن بگوئید «الصلوه خیر من النوم» نماز از خوابیدن بهتر است، تا اعتقاد سربازها نسبت به عظمت و اهمیت جهاد در راه خدا سست نشود. حساب مقتضیات زمان را کرد.
آیا این حساب درست است؟ نه، اشتباه بود. چرا؟ به همین دلیلی که عرض کردم. یک کسی می بایستی از خلیفه می پرسید که این سربازهای تو با این عده قلیل و تجهیزات کم چطور است که با کشورهای درجه اول دنیا می جنگند و پیروز می شوند؟ آیا این مربوط به عنصر عرب است که عنصر عرب از عنصر غیر عرب امتیازی دارد؟ اگر عنصر عرب است، عرب که تازه به وجود نیامده است، چندین هزار سال پیش هم بود. چرا تا آن موقع همیشه تو سری می خورد؟ پس یک عامل جدید به وجود آمده است و آن ایمان به خدا است. این شجاعت، این قدرت، این نیرو را ایمان به این مردم داده است و ایمان را همین نماز تقویت و آبیاری می کند. او شجاعت خودش را از همان "الله اکبر" و "الحمدلله" و "سبحان الله" دارد.
اگر پیغمبر (ص) فرمود: «الصلوه عمود الدین؛ نماز عمود دین است» یا فرمود مثل این دین و نماز در این دین، مثل خیمه ای است که سرپا است (خیمه چادر دارد، طناب دارد، میخ دارد، عمود هم دارد، عمود این خیمه نماز است) برای این بود که به آثار نماز آگاه بود، می دانست نماز بزرگترین عامل مؤثر در روحیه افراد است، اگر نماز نباشد هیچ یک از اینها وجود ندارد. تو اگر خیال می کنی سرباز به خیال اینکه نماز از جهاد بهتر است جهاد را رها می کند، این فکر غلط را از دماغ سرباز با بیان حقیقت امر بیرون کن و بگو نماز و جهاد لازم و ملزوم یکدیگرند، هیچکدام جای دیگری را نمی گیرد، نه با نماز جهاد ساقط می شود و نه با جهاد نماز ساقط می گردد، باید نماز خواند تا نیرو بیشتر شود و بهتر جهاد صورت گیرد «استعینوا بالصبر و الصلوه؛ با صبر و نماز کمک بجوئید» چرا برای اهمیت جهاد، نماز را تحقیر می کنی و پائین می آوری به حدی که می گویی فقط از خواب بهتر است؟ به سرباز بگو نماز بخوان، جهاد هم برو. اسلام که نگفته است از میان نماز و جهاد یکی را باید انتخاب بکنی.
مثل اینست که شما می خواهید میوه بخرید، فکر می کنید گلابی بخرید یا خربزه، بعد می بینید صرفه در خریدن خربزه است، می گوئید گلابی نمی خرم، خربزه می خرم. حساب نماز و جهاد که اینطور نیست. نماز و جهاد در اسلام از یکدیگر تفکیک پذیر نیست. اسلام که نمی گوید یا جهاد برو و نماز نخوان و یا نماز بخوان و جهاد نرو. اسلام می گوید نماز بخوان و به جهاد برو، جهاد بکن که نماز بخوانی و نماز بخوان که جهاد کنی. حالا اگر یک سرباز اشتباه بکند، به جای اینکه جهاد بکند نماز بخواند، باید به او فهماند که اینها از هم جدا نیستند.
مثل بعضی از افراد پولدار که می گویند ما که پول داریم به جای نماز خواندن پول می دهیم! کی چنین چیزی می شود؟! اسلام آن انفاقی را که منفک از نماز باشد اصلا قبول ندارد. اگر عکسش را بگوئید، یک آدم پول پرست و پول دوست اما آماده خدمت بگوید من به جای اینکه انفاق بکنم نماز می خوانم، از ما هفده رکعت نماز واجب خواسته اند و مجموعا 51 رکعت خواسته اند، من بجای اینها صد و دو رکعت نماز می خوانم، مثلا نماز قضای دیگران را هم می خوانم که از من پولی نخواهند. آیا این قبول است؟ نه. پس باید به مردم فهماند که تعلیمات اسلامی تجزیه ناپذیر است، به منزله اعضای یک پیکره اند. نماز به جای خود، حج به جای خود، زکات به جای خود، خمس به جای خود، امربه معروف و نهی از منکر به جای خود، موقع هر کدام باید شناخته شود.
آن کسی که درباره نماز گفت: «حی علی خیرالعمل» او حساب کرده گفت. در این زمانی که تو هستی که سربازان تو با دنیا طرف شده اند باز باید نماز را با صفت خیرالعمل ذکر کرد.
افراط کاری یا جهالت
ما اسم این نوع تصرفات و رعایت مقتضیات زمان را افراط کاری می گذاریم یا به عبارت دیگر اسمش را جهالت می گذاریم چون این ناشی از حساب نکردن است، ناشی از اینست که حساب ناقص است.
"حبیب بورقیبه" که نمی دانم این شخص چه موجودی است! هرسال یک بار علیه روزه قیام می کند می گوید مردم روزه نگیرند برای اینکه از نیروی کار کارگر کاسته می شود، البته به این موضوع جنبه اسلامی هم می دهد به این عنوان که اسلام به کار اهمیت می دهد، کار در اسلام محترم است پس روزه نگیرید برای اینکه باید کار بکنید، وقتی که بشر باید کار بکند پس هر چیزی که از نیروی کار می کاهد خوب نیست. نقطه مقابل این سخن اینست: هر چیز که نیروی کار را تقویت می کند خوب است. مثلا اگر فرض کنیم ویسکی و شراب نیروی کار را اضافه می کند پس کارگرها نباید روزه بگیرند و باید روزی یک بطری ویسکی بیاشامند تا کار بکنند.
"ولید بن عبدالملک" و یا "ولید بن یزید بن عبدالملک" یک روز صبح که هنوز مستی از کله اش نپریده بود به مسجد رفت برای امامت جماعت. به جای دو رکعت نماز صبح چهار رکعت خواند. مؤمنین هم چاره ای نداشتند تبعیت کردند. بعد که نمازش تمام شد رویش را برگرداند گفت من امروز خیلی نشئه ام اگر می خواهید برایتان بیشتر نماز بخوانم!
اشتباه حبیب بورقیبه از کجاست؟ این آدم خیال کرده است که انسان یعنی ماشین، انسان جز این نیست که باید مانند یک ماشین دائما کار تحویل بدهد، از ماشین هر چه بیشتر بتوان کار گرفت بهتر است، انسان یعنی یک حیوان بارکش و باربر، کاری غیر از بارکشی ندارد پس هر چه بشود بهتر از انسان بارکشی کرد بهتر است. چون روزه به قول او از نیروی کار می کاهد پس روزه نباید گرفت.
اولا این آدم حساب نکرده است آن اشخاصی که روزه گرفتند ولی روزه واقعی، در همان حالی که روزه گرفتند نیروی کارشان ده برابر روزه خورها بود. از نیروی روحی بشر این آدم غافل است. هر کدام از ما در شرایطی که الان داریم و برنامه زندگی خودمان قرار داده ایم که مثلا باید فلان مقدار نان بخوریم یا فلان مقدار غذاهای دیگر بخوریم، اگر یک شبانه روز این برنامه به هم بخورد دیگر قدرت راه رفتن نداریم و خیلی به زحمت راه می رویم. ولی آیا قانون قطعی و غیر قابل تخلف زندگی بشر همین است؟
نه، ما الان با این برنامه که زندگی می کنیم این مقدار اسیر غذا و این شکم هستیم. بشر اگر برنامه زندگیش را عوض بکند ممکن است طوری بشود که نصف این غذا را بخورد و دو برابر این نیرو را به دست بیاورد. ممکن است انسان در شبانه روز دو تا مغز بادام بخورد و به اندازه انسانی که روزی یک کیلو غذا می خورد نیرو داشته باشد. بشر اگر برگردد و مسیرش را عوض بکند حالت دیگری پیدا می کند و برنامه به کلی عوض می شود.
این حماقت است که کسی بگوید روزه از نیروی کار می کاهد. مگر بشر فقط باید کار بکند؟ مگر بشر یک ماشین است که حداکثر استحصال را باید از این ماشین کرد؟ مگر حیوان بارکش است؟ مگر بشر دل ندارد؟ مگر بشر روح ندارد؟ مگر بشر احتیاج به تقوا ندارد؟ آیا بشر فقط احتیاج به یک چیز دارد و آن کار است؟ دیگر احتیاج به آدمیت ندارد؟ احتیاج به اینکه طبیعت سرکش را رام بکند ندارد؟ احتیاج به اینکه شهوات خودش را بشکند ندارد؟ احتیاج به اینکه اراده عقلانی و انسانی خودش را تقویت بکند ندارد؟ همه چیز را باید از دریچه کار ببینیم و کار فقط؟! بروید از ادارات راهنمایی و شهربانی بپرسید که در ماه رمضان آمار جرم و جنایت چقدر کاهش پیدا می کند. ببینید در ماه رمضان چاقوکشی، آدم کشی، خرابکاری، قماربازی چقدر کمتر می شود و در مقابل، اعمال انسانی چقدر مضاعف می شود! انسانیت چقدر بالا می رود، احسان چقدر بیشتر می شود، صله ارحام چقدر زیاد می شود! اینها را هم باید در نظر بگیریم، فقط نگوئیم نیروی کار.
اینهاست که ما نامشان را افراط می گذاریم، جهالت می گذاریم. اینجور دخل و تصرف ها است که باید جلوی آنها گرفته بشود. معلوم شد اینهائی که این حرفها را به حساب مقتضیات زمان و انطباق با زمان و احتیاجات روزگار می زنند و می گویند اگر در زمان پیغمبر مردم روزه می گرفتند اینقدر احتیاج به کار نبود و امروز جامعه احتیاج زیادی به کار دارد پس زمان فرق کرده است و حالا که زمان فرق کرده است مقتضیات زمان عوض شده پس باید روزه را برداریم، افراطی و جاهل می باشند.
تفریط کاری یا جمود
تفریط کارها بر عکس، جمود و خشکی به خرج می دهند و روی مسائلی که اسلام هیچ راضی نیست ایستادگی می کنند. خطر جمود از خطر جهالت کمتر نیست. دین، اعتدال لازم دارد. در مسئله انطباق با مقتضیات زمان همانطور که نباید جهات عمری و بورقیبه ای را پیش کشید و در دین دخل و تصرف کرد به بهانه اینکه زمان اینجور و آنجور شده است، همچنین نباید به نام دین روی موضوعاتی که اساسا ریشه ای ندارند تکیه کرد. مثلا پا را به یک کفش بکنیم و بگوئیم بچه که می خواهد درس بخواند باید حتما از عمه جزو شروع به کار بکند تا با سواد بشود. مگر این را پیغمبر و امام گفته است که بچه هر موقع خواست درس را شروع بکند از عمه جزو شروع بکند؟
اتفاقا این کار بدی است برای اینکه احترام قرآن را از بین برده است. ما خودمان خوانده ایم و دیگران را هم دیده ایم. بچه هایی که پاکی نمی فهمند، تا یک عمه جزو را می خوانند چندین بار آن را تکه تکه می کنند. از طرف دیگر نباید کنار گذاشتن عمه جزو بهانه ای باشد برای اینکه بچه با قرآن آشنا نشود. اینجا است که ممکن است بچه تا کلاس دوازده برسد، تمام درس ها را بلد باشد مگر قرآن را. آن جمود است و این جهالت. امت معتدل باشید، نه جاهل باشید نه جامد.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «الیمین و الشمال مضله، و الطریق الوسطی هی الجاده»؛ «انحراف به چپ و انحراف به راست هر دو غلط است، مستقیم باشید تا به مقصد برسید.» (نهج البلاغه، خطبه 16) همیشه راه راست بخواهید: «اهدنا الصراط المستقیم»؛ «خدایا به ما راه راست را نشان بده.»