اهمیت قرآن مجید
قرآن کریم کتابی است آسمانی که پشتوانه آیین جهانی و همیشگی اسلام است و کلیات معارف اسلام در آن با بیانی جذاب ذکر شده است و از این نظر، ارزش آن مساوی با ارزش دین خدا است و دین که سعادت واقعی و نیک بختی حقیقی بشر بسته به آن است از هر چیز، پرارزش تر و مهم تر و بالاتر است، بلکه هیچ چیز در ارزش، قابل سنجش با آن نیست. گذشته از این، قرآن کریم سخن خدا و معجزه باقیه پیغمبر اکرم (ص) می باشد.
قرآن معجزه است
مسلم است که لغت عربی، زبانی است نیرومند و پهناور که می تواند مقاصد درونی انسان را به روشن ترین و دقیق ترین وجهی ادا کند و در این خصوص، کامل ترین زبان ها است. از راه تاریخ ثابت شده است که اعراب جاهلیت (پیش از اسلام) که اغلب، چادر نشین و از رسوم مدنیت بی بهره و از بیش تر مزایای زندگی کاملا محروم بوده اند، در قدرت بیان و بلاغت کلام، موقع و مقام بزرگی داشته اند، چنان که در صفحه تاریخ هرگز نمی توان برای آنان رقیبی پیدا کرد.
در بازار ادبیات عرب، سخن شیوا بالاترین ارزش ها را داشت و سخنان زیبا و ادیبانه را بسیار احترام می گذاشتند و همان طور که بت ها و خدایان خویش را در خانه کعبه نصب می کردند، اشعار دل ربا و دل نشین سخنوران و شعرای درجه یک را به دیوار کعبه می آویختند و با آن که زبانی با آن پهناوری و با آن همه علایم و دستورهای دقیق را بدون کم ترین غلط و کوچک ترین اشتباهی به کار می بردند و در آرایش و پیرایش کلام بیداد می کردند، در روزهای نخستین که آیاتی از قرآن کریم به پیغمبر اکرم (ص) نازل گردید و برای مردم تلاوت شد، غلغله ای در میان اعراب و سخنوران آن قوم انداخت و بیان جذاب و پر معنی قرآن، چنان در قلب ها جای کرده و صاحب دلان را شیفته خود ساخت که هر سخن شیوایی را فراموش کرده و شعرهای آبداری که از استادان سخن به نام معلقات به کعبه آویخته شده بود، پایین آوردند. این سخنان خدایی، با زیبایی و دل ربایی بی پایان خود، هر دلی را مجذوب می ساخت و با نظم شیرین خود، مهر خاموشی به دهان شیرین زبان ها می زد. ولی از سوی دیگر، برای اقوام مشرک و بت پرست، بسیار تلخ و ناگوار بود، زیرا با بیان رسا و حجت قاطع خود، آیین توحید را مبرهن و مدلل می ساخت و روش شرک و بت پرستی را نکوهش می کرد و بت هایی را که مردم، خدایان می نامیدند و دست نیاز به سوی آنان دراز می کردند و در پیشگاه آن ها قربانی ها می نمودند و بالاخره آن ها را می پرستیدند، بدگویی کرده و آن ها را مجسمه های سنگی و چوبی بی جان و بدون اثر و ثمر معرفی می نمود. اعراب وحشی را که کبر و نخوت سراپای آنان را فرا گرفته و زندگانی خود را بر اساس خون خواری و ره زنی بنا نهاده بودند به آیین حق پرستی و احترام عدالت و انسانیت دعوت می کرد، این بود که اعراب، از راه ستیزه و مبارزه پیش آمدند و برای خاموش کردن این مشعل هدایت به هر وسیله ای دست می زدند ولی هرگز از کوشش نابکارانه خود جز نومیدی سودی نمی بردند.
در اوایل بعثت، پیغمبر اکرم (ص) را پیش یکی از فصحا، به نام ولید که از سخن شناسان معروف بود بردند، آن حضرت آیاتی چند از اول سوره حم سجده» تلاوت نمود. ولید با کبر و نخوتی که داشت با دقت گوش می داد، تا آن حضرت به آیه شریفه «فان اعرضوا فقل انذرتکم صعقة مثل صعقة عاد و ثمود»؛ «اگر آن ها روی گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه ای همانند صاعقه عاد و ثمود می ترسانم!» (فصلت/ 41) رسید، همین که این آیه را تلاوت فرمود، حال ولید دگرگون گردیده، لرزه بر اندامش افتاد، چنان که از خود بی خود گردید و مجلس به هم خورده، جماعت متفرق شدند.
بعد از آن، عده ای پیش ولید آمده، گله آغاز کردند که ما را پیش محمد سرافکنده و رسوا کردی. گفت: نه به خدا قسم، شما می دانید که من از کسی نمی ترسم و طمعی نیز ندارم و می دانید که سخن شناسم، سخنانی که از محمد شنیدم شباهتی به سخنان مردم ندارد، سخنانی است جذاب و دل فریب، نه شعرش می توان نامید نه نثر، پرمغز و ریشه دار است و اگر من ناگزیرم که در این باره قضاوتی کرده، سخنی بگویم سه روز مهلتم دهید تا فکری بنمایم. پس از سه روز که نزد وی آمدند ولید گفت: سخنان محمد سحر و جادو است که دل ها را فریفته خود می سازد. مشرکان به راهنمایی ولید، قرآن را سحر و جادو نامیده، از شنیدن آن پرهیز می کردند و مردم را نیز از گوش دادن به آن منع می نمودند و گاهی که پیغمبر اکرم (ص) در مسجد الحرام به تلاوت قرآن می پرداخت، آوازها را بلند کرده، کف می زدند تا دیگران صدای آن حضرت را نشنوند.
با این همه، چون در برابر بیان شیوا و دل ربای قرآن دل داده بودند، بیش تر اوقات آرام نمی گرفتند و از تاریکی شب استفاده کرده، پشت دیوار خانه آن حضرت جمع شده، به تلاوت قرآن گوش می دادند، آن گاه آهسته به یکدیگر می گفتند: این سخن را سخن مخلوق نمی توان گفت. خدای متعال به این معنی اشاره نموده، می فرماید: «نحن اعلم بما یستمعون به ی اذ یستمعون الیک و اذهم نجوی اذ یقول الظلمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا»؛ «ما بهتر می دانیم که آنان وقتی که به تلاوت تو گوش می دهند، قرآن را با چه گوشی می شنوند و بهتر می دانیم که این ستمکاران می گویند: این مرد، جادو زده است، آن وقت برگشته آهسته به گوش هم دیگر چه می گویند؟» (اسراء/ 17). گاهی که پیغمبر اکرم (ص) نزد کعبه به تلاوت قرآن و دعوت مردم می پرداخت، سخنوران عرب که می خواستند از جلو آن حضرت بگذرند، خم می شدند که دیده و شناخته نشوند، چنان که خدای متعال می فرماید: «الا انهم یثنون صدورهم لیستخفوا منه»؛ «آنان خم می شوند که خود را از پیغمبر اکرم (ص) پنهان کنند».(هود/ 11).
متهم ساختن پیغمبر اکرم
کفار و مشرکین نه تنها قرآن کریم را سحر نامیدند بلکه به مطلق دعوت پیغمبر اکرم (ص) سحر می گفتند و هر وقت آن حضرت مردم را به راه خدا دعوت می نمود و حقایقی را به آنان گوشزد می فرمود یا پند و اندرز می داد، می گفتند: سحر می کند، در صورتی که در همه احوال مسایلی را برایشان روشن می فرمود که با نهاد خدادادی و شعور انسانی خود صحت آن ها را درک می نمودند و راه راست و روش روشنی را به آنان نشان می داد که سعادت و کامیابی جامعه بشری را عینا در آن مشاهده می کردند و هیچ بهانه ای در نپذیرفتن آن نداشتند و چنین مطالبی را نمی توان سحر نام گذاشت.
آیا این سخن که سنگ و چوبی را که با دست خود می تراشید پرستش نکنید و فرزندان خود را قربانی آنان می نمایید و پی خرافات مروید جادو است؟ و آیا اخلاق پسندیده، مانند راستی و درستی و خیرخواهی و انسان دوستی و صلح و صفا و عدالت و احترام حقوق انسانی را می توان سحر نامید؟ خدای متعال در کلام خود به این معنی اشاره نموده، می فرماید: «ولئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین»؛ «وقتی که به کفار می گویی پس از مرگ زنده خواهید شد، می گویند: سحر می کند.(هود/ 11).