ما از یک طرف وقتی که به سیرت رسول اکرم مراجعه می کنیم، می بینیم که فقیرانه زندگی میکرده است، نان جو میخورده است، لباس وصله دار می پوشیده است، امیرالمؤمنین همین طور، و قرآن هم میفرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر؛ البته شما را در اقتدای به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) خیر و سعادت بسیار نزد خداست برای آنکس که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند». (احزاب/ 21)، پس همه مردم موظفند از روش و سیره رسول اکرم پیروی کنند، همه فقیرانه زندگانی کنند، همه نان جو بخورند، لباس وصله دار بپوشند. ولی وقتی می رویم زندگانی امام مجتبی را می بینیم و یا زندگانی امام صادق و امام رضا علیهم السلام را می بینیم، می بینیم آنها فقیرانه زندگانی نمیکرده اند، غذای خوب میخورده اند و جامه خوب می پوشیده اند و مرکب خوب سوار میشده اند، از طیبات دنیا استفاده میکرده اند. امام صادق (ع) وقتی به خانه شخصی می رود و می بیند آن شخص خانه کوچکی دارد با اینکه متمکن است، میفرماید: چرا خانه وسیعتری برای خود تهیه نمیکنی؟ میگوید: این خانه، خانه پدری من است، پدرم در اینجا زندگانی کرده است، میفرماید: شاید پدرت شعور نداشته، آیا تو هم باید مثل او شعور نداشته باشی؟! تو میخواهی یک عمر جرم بی شعوری پدرت را بدهی؟!
در حدیث معروفی که هم در " کافی " و هم در " تحف العقول " است، آمده که: «سفیان ثوری آمد به حضور امام صادق (و نسبت به اینکه امام لباس لطیفی پوشیده بود، اعتراض کرد که پیغمبر چنین لباسی نمی پوشید. حضرت فرمود:) تو خیال میکنی چون پیغمبر چنان بود مردم تا ابد (باید آن طور باشند؟!) تو نمیدانی این جزء دستور اسلام نیست؟! تو باید عقل داشته باشی، اینقدر عقل و قوه حساب داشته باشی، آن عصر و زمان و آن منطقه را در نظر بگیری. در آن زمان زندگانی متوسط همان بود که پیغمبر داشت. دستور اسلام مواسات و مساوات است. باید دید اکثریت مردم در آن زمان چگونه زندگی داشته اند. البته برای پیغمبر که پیشوا و مقتدا بود و مردم جان و مال خود را در اختیار او می گذاشتند همه جو زندگی فراهم بود، ولی هرگز رسول اکرم با وجود چنان زندگی عمومی، برای شخص خودش امتیازی قائل نمیشد. آنچه دستور اسلام است همدردی است، مواسات و مساوات است، عدل و انصاف است، روش نرم و ملایم است که در روح فقرا تولید عقده ننماید، آن کسی که رفیق یا همسایه یا ناظر اعمال اوست، ناراحت نشود. اگر در زمان پیغمبر این وسعت عیش و این رخص می بود پیغمبر آنطور رفتار نمیکرد. مردم از این جهت آزادند که اینطور لباس بپوشند یا آنطور، کهنه بپوشند یا نو، این پارچه را انتخاب کنند یا آن پارچه را، این طرز را یا آن طرز را. دین به این چیزها اهمیت نمیدهد، آنچه که اهمیت میدهد آن چیزهاست (یعنی اصولی مانند همدردی، مساوات، و عدل و انصاف). بعد فرمود: ولکن من را که این طور می بینی همیشه متوجه حقوقی که به مال من تعلق میگیرد، هستم... پس بین روش من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و معنوی نیست. و لهذا در حدیث است که در زمان امام صادق خشکسالی پیدا شد، امام صادق به ناظر خرج خود فرمود: (برو گندمهای ذخیره ما را در بازار بفروش، از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه میکنیم (و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه میشد).»
اسلام نمیگوید نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط کن، میگوید روش تو باید در میان مردم مقرون به انصاف و عدالت و احسان باشد. حال ما از این اختلاف روش رسول اکرم و امام صادق بهتر به روح اسلام پی می بریم. اگر امام صادق این بیان را نمیکرد و توضیح نمیداد، ما آن جنبه از عمل رسول خدا را که مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است، جزء دستور اسلام می شمردیم و بعد به ضمیمه آیه 21 از سوره احزاب که میفرماید به پیغمبر تأسی کنید صغری و کبری تشکیل میدادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر می کشیدیم، ولی بیان امام صادق و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش پیغمبر درس آموزنده ای است برای ما، و ما را از جمود و خشکی خارج میکند، به روح و معنا آشنا می سازد. البته در اینجا امام صادق شخصا بیان دارد، اگر هم بیانی نمیداشت باز خود ما باید اینقدرها تعقل و قوه اجتهاد داشته باشیم، اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم.
این جمود مخصوصا در اخباریین زیاد است که حتی شرب دخان را منع میکنند. علیهذا یکی از طرق حل تعارضاتی که در سیرتهای مختلف است، به اصطلاح حل عرفی و جمع عرفی است که از راه اختلاف مقتضیات زمان است. حتی در حل تعارضات قولی نیز این طریق را میتوان به کار برد گواینکه فقهاء ما توجه نکرده اند.
یک مثال دیگر: به علی (ع) عرض کردند درباره این حدیث که «غیروا الشیب و لا تشبهوا بالیهود». علی (ع) خودش این حدیث را روایت میکرد ولی عمل نمیکرد، یعنی خودش رنگ نمی بست و خضاب نمیکرد. علی (ع) فرمود: این دستور، مخصوص زمان پیغمبر است، این تاکتیک جنگی بود که دشمن نگوید اینها یک عده پیر و پاتال هستند، یک حیله جنگی بود که رسول اکرم به کار می برد ولی امروز «فامرء و ما اختار». حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود ما میگفتیم پیغمبر فرمود ریشها را خضاب کنید، تا قیامت به ریش مردم چسبیده بودیم که حتما باید ریشها را رنگ ببندید. پس این خود یک طریق حل تناقض است. البته این کار مطالعه کامل لازم دارد. این نکته را باید بدانیم که یک عده مسائل داریم که این مسائل روح تعلیمات دین است، دستورهای کلی الهی است. اینها به هیچ نحو قابل تغییر و تبدیل نیست، ناشی از مصالح کلی و عالی بشریت است، تا بشریت هست این دستورها هم هست، بشر از آن جهت که بشر است باید این دستورها را به کار بندد.
پیامبر اکرم ائمه مصلحت جامعه شناسی جامعه اسلامی فرهنگ اسلامی تاریخ اسلام سیره نبوی زمان تفاوت